زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

اگر تا کنون بحث خشم و مدیریت کردن آن جزو دغدغه ها و اولویت هایتان بوده باشد احتمالاً جستجوهایی در فضای وب انجام داده اید و شاید شما هم تائید کنید که به هر کدام از مطالبی که در این حوزه منتشر شده اند سرک بکشیم ،چند تکینیک به عنوان راهکارهایی برای مدیریت و کنترل خشم معرفی کرده اند.مثلاً همه تاکید دارند که از یک تا ده بشماریم!

البته صرف اینکه همه (زرد و غیر زرد) از تکنیک ها نام برده اند را نمی توان حمل بر غیر مفید بودن یا غیر علمی بودن این تکنیک ها در نظر گرفت(هر چند که معتقدم در اکثر موارد این چنین است).به هر حال در اینجا قصد دارم چند مورد از این تکنیک ها را که خودم هم تجربه کرده ام با هم مرور کنیم.

فکر می کنم موضوع مهمی که باید در این رابطه مد نظر قرار دهیم این است که بعید به نظر می رسد که استفاده از این تکنیک ها را بتوان راهی برای مدیریت خشم در نظر گرفت و نقشی که می توانیم برای این تکنیک ها قائل باشیم، نقش یک واسط است.

همانطور که قبلاً اشاره شد،هدف ما در مدیریت کردن خشم مان این است که اختیار رفتار و واکنش مان را به جای بخش قدیم(و غریزی) مغز به بخش جدید(آگاه و متفکر) مغزمان بسپاریم. در واقع می خواهم بگویم که این تکنیک ها می توانند مانند یک پل عمل کنند.پلی که کمک می کند واکنش های ما به سلامت به سمت مغز جدید هدایت شوند تا در این مرحله به مدیریت کردن صحیح آنها بپردازیم(یه عنوان نمونه: انتخاب یکی از سبک های رفتاری مواجهه با خشم و تعارض)

بنابراین به نظرم میرسد که همانقدر که سطحی انگاشتن این تکنیک ها می تواند اشتباه باشد و ما را از مزایای این تکنیک ها محروم کند، راه حل پنداشتن آنها هم به عنوان چاره ای برای  مدیریت صحیح خشم،نوعی ساده لوحی است.

در کنار این توضیحات بد نیست این نکته را هم یادآوری کنم که درصدی از خشمگین شدن های ما بی دلیل و ناشی از خطاهای مختلف در ارزیابی موقعیت هاست و همین مسئله می تواند توجه به این تکنیک ها را توجیه پذیر کند.

در هر صورت چه به عنوان واسط به این تکنیک ها نگاه کنیم و چه به عنوان راهکاری برای به تاخیر انداختن خشم مان، بد نیست با تعدادی از آنها آشنا شویم.

 

  • از یک تا ده(یا از ده تا یک) بشماریم!

البته نمی دانم شما هم تجربه ای مانند من داشته اید یا نه.ولی من هر وقت از یک تا ده می شمارم(مخصوصاً از ده تا یک!) یاد پرتاب موشک و این قبیل نمونه ها که با یک انفجار همراه هستند می افتم و گاهی ممکن است به جای مهار مقطعی خشمم ،انفجار آنرا تداعی کند. به همین دلیل پیشنهاد من این است که شمردن را با اعداد دیگری امتحان کنید.مثلاً از 12345(دوازده هزار و سیصد و چهل و پنج) شروع به شمردن کنید تا هر جا که دوست داشتید(مثلاً 12355).

 

  • بخندیم.

می توانید این کار را با کمی اغراق و مبالغه در موضوع مورد بحث انجام دهید و حالت طنز به آن بدهید و بعد از اینکه کمی خندید به موضوع باز گردید.

 

  • از طرف مقابل اجازه بگیریم و برای چند دقیقه به سرعت محل را ترک کنیم.

احتمالاً این تغییر فضا باعث خواهد شد که مغز متفکر فرصتی به دست بیاورد و کنترل امور را به دست بگیرد(البته فقط احتمالاً!)

 

  •  اگر بعد از ترک محل و تغییر فضا هنوز آرام نشدیم بهتر است حدود پنج تا ده دقیقه بدویم یا یک پیاده روی سریع داشته باشیم.

 

  • اگر قبلاً تمرین کرده باشیم و از عهده مان بر بیاد، بهتر است تلاش کنیم ریتم تنفسمان را تغییر دهیم.

البته لطفاً این کار را در یک جلسه رسمی انجام ندهید چون ممکن است برداشت های ناجوری در موردتان انجام دهند!. اگر تمرین نداشته اید می توانید برای لحظاتی چشم هایتان را ببندید و روی تنفستان تمرکز کنید و سعی کنید آرام تر و با طمانینه بیشتری نفس بکشید.

- و تکنیک های دیگری که در فضای وب لیست شده اند.

 

شما چه راهکار هایی را تجربه کرده اید که فکر می کنید در نقش واسط مفید بوده اند؟

 

پی نوشت: با توجه به اینکه حدود یک ساعت پیش زلزله ای در حوالی تهران رخ داد و اتفاقات بعد از آن از خود زلزله وحشتناک تر بود، خواستم بگویم که بهتر است از دست زلزله عصبانی نشویم و تلاش کنیم خونسری خودمان را حفظ کنیم و اختیار امور را به مغزجدید بسپاریم چون احتمالاً تنها واکنش مغز قدیم فرار کردن است و ممکن است در زمان وقوع زلزله راه حل مناسبی نباشد. البته اگر تا فردا من زنده نمانده بودم بهتر است این توصیه را نادیده بگیرید!

 

نظرات  (۱)

۰۷ دی ۹۶ ، ۰۹:۲۲ امین جباری اصل
سلام سامان جان

اکثر راهکارهایی که اشاره کردی، به شکلی از تاخیر و به تاخیر انداختن تصمیم گیری در زمان خشم اشاره دارند.
این راهکارها به ما میگن که سعی کن به هر روشی که بلدی خودت رو از لحاظ ذهنی و فیزیکی از اون موقعیت دور نگه داری و بعدا در زمان مناسب بهش فکر کن و اقدام لازم رو انجام بده.

ولی خیلی وقتها حس می کنیم که اگر الان واکنش نشون ندیم، در آینده فرصتی برای پاسخ نخواهیم داشت.

می تونم بگم این تفکر، یکی از عواملِ مهمِ تحریک کنندهِ بروزِ خشمه.

وقتی کسی به شکل مستقیم به ما توهین می کنه، سعی می کنیم در اولین فرصت، پاسخ این توهین رو بدیم و فکر می کنیم که اگر الان این کار رو نکنیم، دیگه فرصتی برای جواب نخواهیم داشت. 

این احساس کمبود فرصت جبران با پیشنهاد ما برای به تعویق انداختن خشم در اون لحظه، تناقض داره.

به نظرم برای اینکه بتونیم این تناقض رو برطرف کنیم، باید به این باور برسیم که در آینده، فرصت بهتری برای جبران داریم.

رسیدن به این باور هم به نظرم با بررسی مجدد مواردی که در اونها خشم کنترل نشده ای رو بروز دادیم امکان پذیره. 
یعنی اینکه بیایم و لیستی از 10 یا 20 موردی که در اونها خشمگین شدیم رو بنویسیم و بررسی کنیم که آیا در صورتی که خشممون رو به تعویق می انداختیم، می تونستیم به شکل بهتر و موثرتری از پس اون شرایط بیایم یا نه؟

پاسخ:
سلام امین جان.

امین همونطور که قبلاً هم گفتم، فکر می کنم مدیریت خشم در کلیت اون به معنای در اختیار گرفتن واکنش ها و رفتار هامون توسط مغز متفکره.
در این جمله ای که گفتی "اکثر راهکارهایی که اشاره کردی، به شکلی از تاخیر و به تاخیر انداختن تصمیم گیری در زمان خشم اشاره دارند." با صحبت هات موافقم، فقط با کلمه ی "تصمیم گیری" موافق نیستم.به نظرم میاد که در این جمله منظور تو واکنش باشه(یعنی به تاخیر انداختن واکنش). چون کلمه "تصمیم گیری" در ذات خودش، نوعی آگاهانه عمل کردن رو داره. و اگه در زمان خشمگین شدنمون، ما در این مرحله باشیم یعنی وارد پروسه مدیریت خشممون شدیم و داریم آگاهانه واکنش نشون میدیم. حالا ممکنه در این آگاهانه واکنش نشون دادنمون، ترجیح بدیم همونجا واکنش نشون بدیم یا به تاخیر بندازیم یا هر واکنش دیگه ای(سبک های مواجهه مختلف).

در همون مثالی که خودت اشاره کردی فرض کن کسی به ما توهین کرده باشه. اگر بدون فکر و بلافاصله، ما واکنش نشون بدیم و ما هم با توهین جواب طرف رو بدیم و این کار رو بدون فکر انجام داده باشیم، احتمالاً واکنشی از جنس واکنش های مغز قدیمه. حالا فرض کن با این تکنیک ها ،واکنش مون رو برای چند لحظه به تاخیر بندازیم(موقعیت های مختلف به تاخیر انداختن هم متفاوت هستن،مثلاً در چنین موقعیتی به تاخیر انداختن ممکنه در حد چند ثانیه یا حداکثر چند دقیقه باشه و فرصت هم از دست نمی ره:) )،این بار هم ممکنه واکنش مون دقیقاً مثل حالت قبل باشه(یعنی ما هم به طرف مقابل توهین کنیم و حد و مرزش رو بهش نشون بدیم) ولی تفاوت مهمش اینه که این بار "تصمیم گرفتیم" که به این صورت واکنش نشون بدیم. اگه به زبان سبک های مواجهه بخوام بگم، تصمیم گرفتیم با سبک تهاجمی واکنش نشون بدیم. که ممکنه خیلی مفید و به جا هم باشه. یا در همین موقعیت ممکنه سبک دیگه ای یا راهکار دیگه ای رو به کار ببریم.

توضیح اضافه و احتمالاً بی مورد:
در کار بازاریابی و فروش، ما گاهی لازمه که در موقعیت هایی با مشتری با عصبانیت برخورد کنیم(این یعنی اینکه اصلاً معتقد نیستم که همیشه حق با مشتریه). در این موقعیت ها(که واقعاً هم عصبانی کننده هستن) ،هم میشه به صورت غریزی و صرفاً واکنشی وارد عمل شد و هم میشه آگاهانه عصبانی شد. به زبان ساده و غیر دقیق، میشه ادای عصبانی بودن رو درآورد. هم تجربه خودم و هم تجربه ی کارکنان فروشمون نشون میده که در حالت دوم، هم کنترل امور بیشتر از حالت اول در دستمون می مونه و هم احساس نمی کنیم که خشم مون سرکوب شده (یا دلمون خنک نشده:) ).

نمی دونم تونستم منظورمو برسونم یا نه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی