زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۱۸ ق.ظ

سوال دان

"سوال دان" چیزی شبیه "نمکدان" است!

فکر میکنم همیشه پرسیدن سوال خوب، از یک جواب خوب مهم تر بوده و هست.

فکر میکنم ارزش یک سوال خوب،بارها بیشتر از چندین  جواب خوب است.

فکر می کنم سوالاتی که از خودمان می پرسیم تاثیر بسیار بیشتری از سوالاتی که از دیگران می پرسیم،روی مدل ذهنی و نگرش ما دارند.

فکر میکنم بوده اند بزرگانی که همه ی زندگی شان را صرف یافتن یک سوال کرده اند. و بزرگان دیگری هم بوده اند که تمام زندگی شان را وقف کار کردن روی پاسخ یا پاسخ های یک سوال کرده اند.

بگذریم.اهمیت سوال پرسیدن و ارزش سوال خوب پرسیدن را احتمالاً همه ما می دانیم.

*

البته به نظرم میرسد شباهت "سوال دان" با "نمک دان" که آن بالا گفتم،چیزی فراتر از وزن و قافیه است.

سوال خوب،اگر در حال پختن آش خوشمزه ای در زندگی مان باشیم،مانند نمک،می تواند طعم و مزه غذا را بهتر یا حتی دگرگون کند. اگر هم زندگی مان مانند زخمی چرکین برایمان باشد،سوال خوب ،باز هم مانند نمک، درد و رنج زیادی را به زخم مان تحمیل خواهد کرد ولی در اکثر مواقع باعث بهبود زخم مان خواهد شد.

با میانمایگان کاری نداریم.آنها نه زخم چرکین دارند و نه در تدارک آش خوشمزه برای زندگی هستند.نمک بیشتر احتمالاً فقط "شور" شان می کند.

*

داشتم فکر می کردم که کار خوبی است اگر در مورد مهمترین سوال هایی که ممکن است  با ارزش ترین سوال های زندگی مان هم باشند،فکر کنم.

طبیعتاً بسیاری از سوال هایی که از خودمان می پرسیم منحصر به زندگی خودمان هستند ولی به نظرم سوال های مهمی هم هستند که در زندگی همه ما معنا دارند.(منظورم سوالات فلسفی ای از قبیل : از کجا آمده ام  و به کجا می روم نیست!)

در این مسیر قطعاً به کمک نیاز دارم.لطفاً اگر می توانید کمک کنید،کمکتان را دریغ نکنید.شاید زیر این مطلب جای مناسبی برای همفکریمان باشد.شاید با کمک هم توانستیم لیستی چند تایی از بهترین سوالاتی که باید از خودمان بپرسیم را استخراج کنیم.استخراج را از آن جهت می گویم که درست مانند استخراج الماس از معادن، ما هم خوب است سوالات مان را از معدن زندگی خودمان استخراج کنیم.یا اگر استخراجش هم از معدن دیگری بوده،ما در زندگی مان تجربه اش کرده باشیم.به عبارتی صیقل خورده خودمان باشد.

 

در کنار صفحه اصلی وبلاگ،یک دسته بندی جدا گانه هم برای این پست در نظر می گیرم که دسترسی و پیدا کردنش در آینده آسان باشد.

اگر در مورد سوالتان هم کمی توضیح بنویسید خیلی بهتر است ولی اگر ننوشتید هم مهم نیست،اصل سوال اهمیت بیشتری دارد.بزرگ و کوچکی سوال هم به نظرم اهمیت ندارد.

 

مدتی صبر می کنم تا اگر دوستانی که به اینجا سر می زنند حوصله داشتند و برای تدوین این سوالات کمک کردند،با همفکری هم این بحث را به جایی برسانیم.شاید به درد همه ما بخورد.شاید هم نخورد.به هر حال فکر میکنم صرفِ قدم گذاشتن در مسیرش  ارزشمند است.

در مطلب قبلی ام سوالی را مطرح کردم که برای شروع آنرا زیر همین پست دوباره می آورم.

 

پی نوشت: در آینده نه چندان دور (اگر عمر و فرصتی بود) می خواهم با کمک مطالبی که از متمم یاد گرفته ام،لیست سوالاتی که در حوزه کسب و کار باید از خودم بپرسم را تدوین کنم.طبیعتاً در نوشتن هر بیزینس پلانی باید به سوالات مهمی در مورد کارمان پاسخ دهیم ولی قرار نیست همه سوالات مهم ما در این قالب جا بگیرند.کار سختی ست و امیدوارم از عهده انجامش بربیام.

۹۶/۰۷/۲۵
سامان عزیزی

سوالات مهم زندگی

نظرات  (۶)

۲۵ مهر ۹۶ ، ۰۱:۲۳ سامان عزیزی

سوال: چرا خودکشی نمی کنم؟

اولین بار که این سوال را از خودم پرسیدم نزدیک به نوزده سالم بود.از آن زمان تا الان شاید چهار یا پنج دفعه دیگر عمیقاً به جوابش فکر کرده ام. اولین بار یک جواب بچه گانه برای آن داشتم. بعد از آن هم بجز یکی دو مورد آخر،هیچ وقت جواب یکسانی برایش نداشته ام.مطوئن هم نیستم این جواب اخیرم ثابت بماند.نمی دانم، شاید باز هم به همان جواب بچه گانه رسیدم!

به هر حال این سوال برای من سوال مهمی به حساب می آید.کمکم کرده آنهم خیلی زیاد.

۲۶ مهر ۹۶ ، ۲۲:۴۸ طاهره خباری
سامان عزیز، کار سختیه آدم همه‌ی سوالاتی که ذهنش رو مشغول کرده اینجا بنویسه.
نمی‌شه گمنام کامنت بذاریم ؛)
راستش من خودم هم از بعضی سوالای بی‌جواب توی ذهنم وحشت می‌کنم چه برسه به اینکه بخوام در ملاء عام و جلوی مخاطب‌های وبلاگ شما اونها رو بگم.
ولی دلم میخواد به یه کتاب اشاره کنم:
پرسیدن مهم‌تر از پاسخ دادن است:  https://goo.gl/oueQpf
به‌تازگی این کتاب رو خریدم و خوندم و از خوندنش بی‌نهایت لذت بردم. جوری که نمی‌تونستم زمین بذارمش.
بعد از اتمام کتاب تازه متوجه شدم که در پرسیدن برخی از سوالات تنها نیستم و برخی از سوالات مهم و اساسی هم وجود داره که من تا به حال بهشون فکر نکردم.
این کتاب به هیچ کدام از سوالاتی که مطرح می‌کنه جواب مستقیم و مشخصی و واضحی نمی‌ده ولی جوری حرف می‌زنه که باورهایی که فکر می‌کنیم همین هست و دیگر غیر این نیست رو زیر سوال می‌بره.
پاسخ:
طاهره جان، فکر می کنم منظورت رو میفهمم.
بیشتر ما از سوال پرسیدن ازخودمون گریزانیم.یعنی هر کاری می کنیم تا با خودمون روبرو نشیم و از خودمون چیزی نپرسیم(اگر گاهی هم پیش بیاد که بپرسیم طوری خودمونو میپیچونیم که خودمونم متوجه چیزی نمیشیم!). اینکه تو سوالات زیادی از خودت داری به نظرم با اکثریت مردم فرق میکنی.اکثر مردم سوالی برای پرسیدن از خودشون ندارن(اگه باور نمیکنی یه جامعه آماری بیست سی نفری انتخاب کن و به مرور ازشون بپرس).
همونطور که اون بالا هم توضیح دادم، منظورم سوالاتی نیست که منحصر به زندگی خودمونه.گفتم شاید بتونیم سوالات مهمی رو که توی زندگی هممون معنی داره در بیاریم.(طبیعتاً همه شون از جنس "چرا" نیستن.ممکنه سوالات دیگه ای هم باشن).خودمم دارم هی سوال مینویسم و خط میزنم :) .ببینیم به جایی میرسیم.
اون کتابی که گفتی رو نخوندم ولی حتماً به زودی میخونمش.

حالا دوباره سعیتو بکن.مطمئنم تو سوالات خوبی از خودت داری که ممکنه به همه ما هم کمک کنه. گمنام هم قبول می کنیم:)
۲۸ مهر ۹۶ ، ۰۱:۳۶ وحید نصیری
سامان عزیز سلام

من وقتی تیتر این پست شما رو دیدم متاسفانه یا خوشبختانه ذهنم رفت رو سوالاتی که می شه گقت پیشفرضهای عرفی و عمومی زندگی ان یا همون سوالای فلسفی که تو هم منعشون کردی :)

تنها سوالی که الان برام قابل بیان کردنه مورد زیره
 چرا انقدر همه یه جوری زندگی میکنن که انگار مسیری رو که تو زندگی رفتن مطلقا درسته و حتی اگر یکبار دیگه به دنیا می اومدن بازهم همون مسیر رو انتخاب می کردن ؟ باید حتما به یه معتاد یا مجرم یا کسی که در ازدواج دچار تصمیم نادرست شدن رو انگ انتخاب بد زد ؟ غیر اینا همه راضی ان ؟

سوالی که شما مطرح کردی واقعا از جنس همون پیشفرضهای زندگیه که من هم خیلی بهشون فکر میکنم طبعا مطالعه فلسفی هم در این حوزه اجتناب ناپذیره
امیدوارم در آینده جرات مطرح کردن در اینجا رو داشته باشم .



پاسخ:
سلام وحید جان.
ممنونم که سوالی رو که بهش فکر کردی رو با ما هم به اشتراک گذاشتی که ما هم بهش فکر کنیم.
منع سوالات فلسفی ،منظورم از اون سوالاتیه که تقریباً به دردمون نمیخورن.وگر نه سوالات مهم احتمالاً از جنس فلسفه ن.
قبلاً هم نظرمو در مورد فلسفه، در اینجا از زبان اپیکور گفتم:)

سلام سامان عزیزیِ عزیز،
چند روز پیش که این نوشته ات را خواندم با خودم عهد کردم که حتما برایت کمی درد دل کنم. راستش من به خودم لقبِ "جوینده سوالهای بی جواب" را داده ام. خدا می داند که بعضی سوالها چه به روزم آورده اند و چقدر از روزهایی که می توانستم با تلاش "پاسخی بسازم!" را هدر داده ام. حقیقتش را بخواهی تشخیص اینکه کدام سوال بدرد بخور است و کدام نه، کار آسانی نیست. گاهی با خودم فکر می کنم قید این علامت سوال توی مغزم را بزنم و غیر فعالش کنم و عین بقیه خلق الله دست به عملی بزنم و انقدر برای چی و تا کجا و چگونه و ... برای خودم نتراشم. از طرفی دلم هم راضی نمی شود و این آدم سرکش توی سرم آرام نمی گیرد که بتواند بدون فکر کردن به سوالها زندگی کند.
با رسیدن به یک نقطه عطف( تو بخوان سوال عطف) و مدتی در ابهام( تو بخوان تاریکی) شب و روز را گذراندن و روشن شدن یک شمعِ اتفاقی، به این نتیجه رسیدم که " پاسخی همیشگی وجود ندارد" ولی "پاسخی حداقلی" می تواند وجود داشته باشد. گاهی باید به این اندیشید که شاید جواب اینکه " من چرا هستم؟" یا "چرا خودکشی نمی کنم؟" در فردایی است که من امروز باید بسازمش،
من با این جوابهای حداقلی و البته پویا، که سعی می کنم هر چند وقت یکبار دوباره درباره شان فکر کنم، کمی فقط کمی خودم را آرام می کنم.
از شما هم پنهان نباشد، این روزها هم سوال دیگری شده خوره جانم و بعضی وقتا تا مرز استیصال می کشاندم. اینکه " آیا من واقعا منحصر به فرد هستم؟" یا "من با این همه آدم چه فرقی دارم؟"
(معمولا هم در مکانهای بسیار شلوغ این اضطراب و افکار سراغم می آیند)

ببخش که کلاف کلامم حسابی سردرگم است و سخنم به درازا کشید.
سپاسگزارم

۰۹ آبان ۹۶ ، ۰۰:۰۰ سامان عزیزی
به نظرم این سوال هم می تونه یکی از مهمترین سوالات زندگیم (مون) باشه:
چه چیزهایی را نمی خواهم داشته باشم؟

در واقع انتخاب نداشتن هایم.چیزهایی که نمی خواهم باشم و نمی خواهم داشته باشم.
در مورد این سوال،چون در این مطلب (+) توضیح دادم،دیگه اینجا تکرارش نمی کنم.
- اون چیزی که دنیا رو جلو میبره، که گاهی انگار در مسیرش قرار میگیریم و راه ها برامون آسون میشه و گاهی انگار توی مسیرش نیستیم و کارها برامون سخت میشه، چیه؟ یه انرژی یا خدا یا کائنات یا انرژی درونی خود آدم یا یه تقدیر نامرئی جاری شده توی جهان، شانس  یا اصلا هیچی؟
(این سوال خیلی توضیح داره ، امیدوارم تا همین حدی که نوشتم زیاد مبهم نباشه)

- دیگران راجع به خودشون چی فکر میکنن؟
( این سوالیه که توی خیلی اتفاقها از خودم میپرسم، زمانی که کسی بهم بدی کرده باشه، یا خودم از کسی خوشم نیاد و پر از قضاوت بشم، یا زمانیکه کسی نظری به صورت قطعی از خودش صادر میکنه، به این فکر میکنم که اون در مورد خودش چی فکر میکنه؟ قطعا مثل من که من توی ذهنم دارم مقصر، خطاکار یا هر چیز دیگه میبینمش، خودش رو نمیبینه و شاید حتی برای هر کاری به خودش حق بده. این سوال و تحلیلهای بعدش خیلی جاها کمکم میکنه که یادم بیاد که پردازش های مغز ما همه با هم کلی فرق داره و رفتارم رو با درک بیشتر،تا حدی تعدیل کنم و خودم رو «درست ترین» نبینم)
پاسخ:
سلام رضوان جان.
ممنون که سوالاتی رو که برات مهم هستن اینجا هم مطرح کردی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی