زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

دوشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۲۳ ب.ظ

شیطان یا فرشته

بچه تر که بودم،یکی از آرزوهایی که داشتم این بود که کاش میتوانستم افکار دیگران را بخوانم!

در همان عالم بچگی،تلاشهایی هم برای رسیدن به این آرزو انجام دادم ولی بجز خرافه و راهکارهای افسانه ای، چیزی عایدم نشد و راه به جایی نبردم.

بزرگتر که شدم فهمیدم برای خواندن آنچه در فکر و درون دیگران می گذرد تا حدی میتوان به کلام و رفتار شان اتکا کرد.

بزرگتر تر! که شدم فهمیدم کلام و رفتار دیگران را باید در درازمدت سنجید تا بهتر بتوان افکار و درونشان را حدس زد.

هر چه زمان میگذشت بیشتر متوجه این قضیه شدم که ظاهراً تنها راه شناخت دیگران همین است.هزینه ی این راه صرف ماه ها و سالها وقت و انرژی برای مطالعه کتابهای روانشناسی و دوره های مختلف و انواع مقالات علمی و خلاصه هر چه که میتوانستم پیدا کنم...

امروز میدانم که از راهی که در این حوزه آمده ام پشیمان نیستم ولی چیز مهمتری که امروز میدانم این است که هر انسانی ارزش شناختن ندارد.ارزش این را ندارد که حتی به او فکر کنی و وقت محدود زندگیت را صرفش کنی.

بسیاری از افکار و صفات برخی انسانها اثری جز سیاهی و دلزدگی بر قلبم باقی نگذاشته است.

ولی امروز چیزی را میدانم که شاید مهمترین ثمره این راه است و آن اینکه:

در این جنگل انسانی برای تشخیص نیکان فرشته صفت ،گریزی از شناخت پلیدان شیطان صفت نیست.

میدانم! همه ما ترکیبی از شیطان و فرشته ایم.ولی همانند غلبه طبایع (گرمی یا سردی) بر بدن ما،یکی غالبتر است...

۰ نظر ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۲۳
سامان عزیزی
دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۱۷ ب.ظ

کادر نگاه

در کادر نگاهم، همچنانکه میتوانم تصویری به کوچکی یک اتاق تنگ وتاریک داشته باشم ، میتوانم تصویری به بزرگی ،عظمت و زیبایی هستی هم داشته باشم،انتخاب با من است که چه کادری برای عکسم ببندم !



کادر نگاه
۰ نظر ۰۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۷
سامان عزیزی
يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

کارآفرین

کارآفرین،واژه ای تا چندسال قبل اسمی ازش برده نمیشد ،غالب مردم جامعه حس خاصی بهش نداشتن،بعضی ها هم مثل من فکر میکردن یه چیزیه مثل همون –صدآفرین- که تو مدرسه به شاگردهای خوب میدادن!

برام جالبه ،برای من که اگر کسی رو برازنده این اسم میدیدم براش خیلی احترام قائل بودم و هستم، این روزا هر وقت این واژه رو میشنوم یک غم غریبی توی دلم میشینه.

همه جا پرشده از این واژه،بوق و کرنای رسانه ها،شب و روز،محافل کسب و کار،کلاسها،سمینارها،فضای وب،توی سازمانها،جمع مدیران،حتی در خفای کارمندان!، جمع دوستان و خانواده ها، گاهی انگار فکر میکنیم اگر بر سر یک واژه جنجال و نمایش راه بیندازیم باعث تحقق اون واژه! شدیم. غافل از اینکه جایی که این واژه باید بیشتر از همه جا به گوش برسه در ذهن و قلب  و اراده ماست.

غالب کارآفرینان تا زمانی که شومن ها! سراغشون نرفته بودن هیچ وقت به این واژه ها فکر نکرده بودن یا اصلا براشون مهم نبوده.

به دور  از این نمایش واژه ها، روح کارآفرینی تمام ذهن و روحشون رو تسخیر کرده بود. اونها به جای توصیف و ادعا،ژست های توخالی و جامه های پوشالی،لباس از تن برکندند و دل به دریا زدند، خیس شدند سرتا پا،اسیر شب و تاریکی شدند،طعمه طوفان و کوسه ها،اما در این میانه بی امان شنا کردند  و شنا کردند،نه برای رسیدن به خشکی، که آنان مقصدشان خشکی نبود بلکه ذاتشان و ذهن و روحشان شناگری بود و به دریا زدن.

من برخلاف بعضی از دوستان نگران(ببخشید دلواپس!) این نیستم که اگر همه کارآفرین شویم چه پیش خواهد آمد – زیرا میدانم به دریا زدن کار همه کس نیست- بلکه نگران اینم که آنقدر حدیث و توصیف پوچ و بی معنا از دریا بگوییم که دریادلان واقعی را از دریا زده کنیم و باعث شویم دریا را برای ما واعظان دریا بگذارند و خود به دنبال سوئیتی اجاره ای در یک کشتی لوکس بر روی اقیانوس همسایه بروند!

۱ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۳
سامان عزیزی