زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۰۲ ب.ظ

The Biggest Little Farm

بزرگترین مزرعه کوچک (the Biggest Little Farm)، نام فیلم مستندی است که به کارگردانی جان چستر ساخته شده است.

در واقع تجربه زندگیِ هفت ساله ی کارگردان(جان چستر) و همسرش "مولی" است که تصمیم می گیرند به مزرعه ای در نزدیکی لس آنجلس نقل مکان کنند.

این زوج که چندان از کار کشاورزی سر در نمی آورند با گشتن در اینترنت شخصی به نام آلن را پیدا می کنند که با ایده هایی عجیب و جالب به کمک شان می آید.

در طول این هفت سال، اتفاقات مختلفی برایشان رقم می خورد که در نهایت به آنها کمک می کند که کم کم با زبان طبیعت آشنا شوند و به قول خودشان، می فهمند که "مشاهده و خلاقیت" چطور به کارشان می آید.

بیشتر از این از داستان فیلم برایتان تعریف نمی کنم تا اگر خواستید ببینید، جذابیت هایش از بین نرفته باشد.

جالب ترین آموزه فیلم برای من، پروسه یادگیری این زوج از طبیعت بود. اینکه چطور کم کم با طرز کار بخش هایی از اکو سیستم آشنا شدند و توانستند با آن به صلح برسند. و این به صلح رسیدن(یا به قول خوشان: چیزی شبیه موج سواری) کمک شان کرد تا اهدافشان را هم محقق کنند.

 

به هرحال خواستم به دوستانی که اینجا سر می زنند پیشنهاد کنم که اگر وقتش را دارند این مستند را ببینند. فکر می کنم ارزشش را دارد(با وجود همه نقد های مثبت و منفی ای که می شود در موردش بحث کرد).

این فیلم را می توانید از طریق فیلیمو (یا سایر موارد مشابه) ببینید. البته با یک سرچ ساده هم می توانید به آن دسترسی داشته باشید (در هر صورت حقوق مالک اثر که بر باد رفته!)

 

پی نوشت: به نظرم "این روزها" هم زمان مناسبی برای دیدن این مستند است. در آن نشانه هایی است برای کسانی که ایمان آورده اند، نه ببخشید! برای کسانی که تأمل می کنند ;)

 

۵ نظر ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۲۰:۰۲
سامان عزیزی
چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ق.ظ

این روزها

راستش رو بخواین توی روزها و هفته های اخیر چندین بار خواستم نوشته های این روزهامو منتشر کنم ولی نمی دونم چرا یه حسی بهم میگفت نه نکن!

داشتم فکر می کردم که این  حسه چرا میگه نکن. دلایل مختلفی آورد و منم قانع شدم :)

از طرفی مدتیه که وبلاگ رو آپدیت نکردم و یه حس دیگه اومده وسط که میگه به دلایل اون یکی توجه نکن و برو منتشر کن.

به هر حال چون این روزها حوصله اقناع کردن ندارم گفتم یک مصالحه ای بینشون برقرار کنم و از هر کدوم از نوشته ها چند خطی نقل کنم که نه سیخ بسوزه و نه کباب (همانا از کم فروغ ترین روش های مذاکره و اقناع "مصالحه" است).

*

کاسبان وحشت :

عده ای (از دلالان گرفته تا برخی کسب و کارها که نگاه فرصت طلبانه و منفعت طلبانه در افق کوتاه مدت دارند) شروع به احتکار و جمع کردنِ یکسری اقلام و مایحتاج ضروری مردم کرده اند. بگذریم از اینکه برخی از این اقلام اصلاً ضروری هم نیستند و پارس کن های همین دار و دسته دارن توی رسانه های مجازیشون به شدت پارس می کنند و توهم ضروری بودنشون رو برای مردم تبلیغ می کنن.

داستان این عده رو همه میدونیم. زالو صفت هایی که منتظر چنین فرصت هایی هستن تا خون همه رو بمکند. بنابراین بیشتر از این در موردشون توضیح نمیدم.

اما عده ی دیگری هستند(که تعدادشون خیلی بیشتر از قبلی هاست) که در نگاه اول اصلاً شبیه اونها به نظر نمیان. اتفاقاً ژست اطلاع رسانی و آگاهی بخشی و آموزش و مسئولیت اجتماعی هم میگیرن، ولی اگر کمی بیشتر فکر کنیم از زالو صفتان قبلی خیلی بدترن.

کسانی که به اسم آگاهی دادن و اطلاع رسانی، هر چرندی که به ذهنشون میرسه یا از جایی برداشتن رو به اطلاع عموم میرسونن!

شایعه سازی میکنن، در نقش پارس کن، تولید محتوای هدفمند میکنن، هر چرت و پرتی رو از هر جا که شنیدن بدون اینکه کوچکترین مسئولیتی بابت بررسی کردنش قبول کنن به خورد مردم میدن(تازه این دسته از خوب های اینها هستن)، اخبار متناقض پخش میکنن، خودشون یه چرتی رو به هم می بافن و پخش میکنن و بعد از یه مدت خودشون تکذیبش میکنن(خودشون میدونن نرخ دیده شدن خبر و تکذیبیه چقدر فرق داره!)، برای یک کلیکِ بیشتر حاضرن هر کاری بکنن(هر کاری) و خیلی کارهای دیگه. البته این وسط مردم ناآگاه و کم سواد و آموزش ندیده هم در نقش هیزم برای همین ها ظاهر میشن و آتیششون رو شعله ورتر می کنن که همه رو با هم بسوزونن.

اگر هدف اصلی دسته اول از زالوصفتان، کسب سود های سرشار از خون مردمه، هدف دسته ی دوم فراتر از سود خشک و خالیه. حتی ممکنه پزشکی باشه که فرصت رو مهیا دیده تا معروف بشه(با تولید چند تا ویدیو و نشخوار کردن توصیه های تائید نشده و بیخودی که  مراکز معتبر ویروس شناسی و WHO هیچ کدوم رو تائید نکردن). یا پزشک دیگه ایه که انقدر بهش گفتن دکتر علفی که عقده ای شده و داره عقده هاشو استفراغ میکنه روی جامعه. بقیه رو هم با کمی گشتن می تونین مشاهده بفرمائین.

 

به نظر میرسه که کووید 19 تقریباً برای همه جامعه علمی و پزشکی دنیا ناشناخته ست. در واقع بجز نتایجی که از بعضی رفتارهای این ویروس مشاهده شده، تقریباً هیچ اطلاعات اساسی ای هنوز به دست نیاوردن. دارن روش کار میکنن و به احتمال قریب به یقین به زودی جوانب مختلف فعالیت این ویروس رو استخراج میکنن و راهکارهای مقابله ای هم به تَبَع اون خواهند اومد. بنابراین همه باید بدونیم که بجز یکسری توصیه های بهداشتی ساده(ساده در فهم و دشوار در عمل!) تا این لحظه هیچ چیز دیگه ای نداریم، پس چرا چنان تشنه ی اطلاعات جدید هستیم که ناخواسته آتش بیار معرکه ی زالو ها و پارس کن ها می شیم؟

هر اطلاعات تازه و معتبری که به دست بیاد مطمئن باشین که همه ی رسانه های شناخته شده اعلامش میکنن و برای اینکه به گوشتون برسه زحمت زیادی نخواهید داشت.

شاید راه حلی که فعلاً در کنار رعایت توصیه های بهداشتی میتونه کمک کننده باشه، تقویت سیستم ایمنی بدنه. تقویت سیستم ایمنی هم یه شبه و با مصرف مولتی ویتامین ها و این چیزهایی که پارس کن ها میگن اتفاق نمی افته. سبک زندگی( سبک خورد و خوراک هم جزو سبک زندگیه!) شاید از مهمترین عوامل تحت کنترل ماست برای این قضیه(تحت کنترل رو از اون جهت میگم که عواملی مثل ژنتیک هم از عوامل مهم هستن که فعلاً تحت کنترل ما نیستن). پس اگه از همین امروز سبک زندگی سالمی رو شروع کنین شاید بتونه به تقویت سیستم ایمنی کمک کنه ظرف هفته ها و ماه های پیش رو.

*

ترس و نگرانی ای که مردم از کرونای جدید دارن برام قابل فهمه و باهاش بیگانه نیستم.

ترس از مرگ، چیزیه که از بدو تولدمون در وجود همه ما رخنه کرده و طبیعتاً نباید برای ما غریبه باشه. شاید یکی از چالش های مهم در طول زندگی هر انسانی پیدا کردن شیوه ی مواجهه با این ترسه. شیوه های مختلفی هم برای مواجهه وجود دارن(شاید به تعداد انسانها). از مواجهه های روان پریشانه گرفته تا مواجهه های نرم و همزیستانه. عده ای به انکار و فلج شدن میرسن و عده ای هم از ترس از مرگ عبور میکنن.

شاید کسانی که مرگ رو از نزدیک حس کردن یا مرگ نزدیکانشون رو لمس کردن(در صورتی که اهل تفکر و تعمق بوده باشند!)، این روزها براشون راحت تر میگذره.

مرگ آگاهی در آدم های مختلف دارای سطوح مختلفیه. بعید میدونم به صورت صفر و صد در بین انسانها باشه.یعنی فکر نمی کنم کسی باشه که مطلقاً به مرگ فکر نکنه و کسی هم باشه که همیشه در خودآگاهش مشغول فکر کردن به مرگه. اما شاید بشه گفت که اگر مثل اعلام وضعیت اضطراری که سطوح مختلفی داره فرضش کنیم، این روزها هر کی در هر سطحی از مرگ آگاهی که قرار داشته، احتمالاً با کمک کورونا کمی سطحش بهبود پیدا کرده.

اینا مقدمه ی مختصر!

اما وقتی در مورد کورونا گفته میشه که درصد مرگ و میرش حدود 3 یا 4 درصده، و از طرفی مغز ما واقعیت های آماری رو به خوبی درک نمیکنه، به نظرم دور از ذهن نیست که همه از خودشون بپرسن که خب ممکنه من جزو اون سه یا چهار درصد قرار بگیرم. پرسیدن این سوال همان و پیامد های احتمالی بعدی همان.

توی آزمایش یه دارو، اون دارو رو با دوتا برچسب مختلف به گروه آزمایش ارائه دادن. روی یکی از برچسب ها نوشته شده بود که در 99 درصدِ تست های بالینی، عارضه ای ایجاد نکرده و روی اون یکی برچسب نوشته بودن که در یک درصدِ موارد بالینی ایجاد مسمویت مشاهده شده. احتمالاً خودتون حدس میزنید که نتایج چقدر با هم فرق داشته اند.

نمیدونم این روانشناسای شناختی چرا توی مواقعی که بهشون نیاز هست پیداشون نمیشه!. فقط توی کتابها باید نتیجه تحقیقاتشونو ببینیم؟

 

امیدوارم به این فکر نکنین که بخاطر ترسوندن مردم و وادار کردنشون به رعایت توصیه های بهداشتی اینطوری گفتن! چون اینطوری نیست و راه های مختلفی برای تاثیرگذاشتن و وادار به عمل کردن مردم وجود داره. از طرفی اگر اینطور بود که سازمان بهداشت جهانی هی تاکید نمیکرد که ترس از کورونا از خود کورونا بدتره!

*

اومدن این ویروس انگار توفیقی اجباری شده که اکثر ما، چه تفکر سیستمی رو بشناسیم و چه نشناسیم، وادار بشیم برخی از جوانب سیستم ها رو درک کنیم (هر چند که احتمالاً به زودی فراموشش می کنیم!).

از المان های مهم سیستمی فکر کردن، فهم افق زمانی و فهم چرخه ی پیامد هاست(در کنار بقیه المان ها).

اینکه هر رفتار و عملکرد ما روی چه چیزهایی میتونه تاثیر بگذاره و در چه افق زمانی ای. دیدن پیامد های مرتبه ی دوم و سوم و چهارم و به تناسب هر فرد مرتبه ی nام. که ممکنه مرتبه ی nام ، تاثیر اون پیامد به خودمون رسیده باشه. فرض کنید که من یه رفتار پر ریسک داخل ساختمون انجام میدم(مثلاً یکی از توصیه های مهم بهداشتیِ این روزها رو رعایت نمیکنم). کافیه یه کم ترس از کورونا و یه کم خودخواهی و حب ذات توی وجودم به سطح بیاد(که به نظرم در مورد اکثر آدمها در این روزها و خیلی روزهای دیگه صادقه) تا وارد فکر کردن سیستمی بشم!. و خب به راحتی محاسبه می کنم که ممکنه جناب کورونا به خودم برسه و به هلاکتم کمک کنه.(توجه کنید که گفتم سیستم، نگفتم اکو سیستم. چون ممکنه بعضی ها به فکر حذف بعضی های دیگه بیفتن! مثل به آتش کشیدنِ درمانگاه بیماران کورونا)

به نظرم بازی هایی که برای آموزش تفکر سیستمی پیشنهاد میشه(مثل بازی صندلی ها و غیره) پیش وضعیت واقعیِ این روزها مثل بازی می مونه.

پس فرصت رو غنیمت بشمریم و اگه یه روزی دلمون میخواسته که تفکر سیستمی رو بهتر یاد بگیریم، به نظرم الان وقتشه.

از تصمیم ها و رفتار های خودمون شروع کنیم و بعدش میتونیم از نمونه های دیگران و مسئولان هم کمک بگیریم. مثلاً اختصاص سهمیه ی بنزین نوروزی!

*

یه روز خودمو جای یه ویروس کورونا گذاشتم. و سعی کردم از زاویه نگاه اون به اتفاقاتی که داره می افته نگاه کنم.

از روزی که شرایط فراهم شد تا بتونم بیشتر تکثیر بشم و کم کم رشد کنم.

تجربه ی ذهنی جالبی بود.به نظرم به یه بار امتحان کردنش میارزه.

فقط توی این تجربه ذهنی تون فراموش نکنین که کورونا هم مثل ما انسانها، حق زندگی داره. اونها هم ارگانیسم هایی هستن که در پی بقای خودشون هستن همونطور که ما هستیم. البته بدون وحشی بازی هایِ افراطیِ گونه ی ما و صدماتی که به طبیعت و زمین زدیم.

شاید در دنیای اونها، 24 روز زندگی، مثل صد سال زندگی در دنیای ما باشه. شاید از نگاه طبیعت، 24 روز زندگیِ یک کووید 19 مفید تر از صد سال زندگیِ یک اشرف مخلوقات باشه. نمیدونیم.

*

این قسمت از نوشته ممکنه برای برخی از دوستان خوشایند نباشه. شاید بعداً حذفش کردم.

راستش رو بخواین اومدن کورونا رو فقط از زوایای ترسناک و انسان دوستانه و برخی از زوایای دیگه که همه میدونیم نمی بینم. با کمی احساس گناه باید بگم اومدنش و شرایطی که درست کرده رو جالب هم میدونم(به جای جالب می تونستم از صفات گویا تری هم استفاده کنم که نکردم).

اینکه یه کوچولوی نا دیدنی برای ما، چطور اشرف مخلوقات رو با اینهمه غرور و خود برتر بینی به چالش کشیده. چطور همه ی دستاوردهایی که انقدر بهشون مینازه رو مختل کرده(بدون اینکه چنین قصدی داشته باشه).

اینکه چقدر فرصت شناخت خودمون(از خود پستِ مون تا خود والامون) و دیگران و ساختارها و خیلی چیزهای دیگه رو بهمون داده(بدون اینکه بخواد).

و برخی چیزهای دیگه!

*

داشتم فکر می کردم که وضعیت ما و کورونا تا حدی شبیه وضعیت ما و زندگیه. همونطور که شاید عاقلانه ترین کار در زندگی این باشه که بفهمیم چه کارهایی رو انجام ندیم به جای اینکه هی دنبال این باشیم که چه کارهایی رو انجام بدیم، شاااید در مورد کورونا هم بهتر باشه دنبال این باشیم که بفهمیم چه کارهایی رو نباید انجام بدیم. در واقع ببینیم کدوم کارها ممنوعه هستن و ریسک گسترش و ابتلا رو بالا می برن و اون کارها رو نکنیم.

*

توفیق اجباری بعدی و فرصتی که کورونا با خودش برامون آورده، شکستن چرخه ی عادت های ذهنی و افتادن بعضی از پرده هاییه که جلو چشم و آگاهی مونو گرفته بودن. مثل هنر لذت بردن از زندگی. یا زندگی کردن با تمام وجود و هنر های کمیابی مثل اینها.

چون چیزهایی که میخوام بگم قرابت و نزدیکی زیادی با چیزی داره که قبلاً در اینجا( هنر لذت بردن از زندگی) گفتم، دیگه با تکرارش خسته تون نمیکنم.

*

این بود بعضی از تفکرات این روزهای کورونایی! اگه خوشتون اومده، تعارف نکنین و بهم بگین که بقیه مطالبی که این روزها نوشتم رو منتشر کنم ;)

 

 

۴ نظر ۱۴ اسفند ۹۸ ، ۰۱:۱۲
سامان عزیزی