زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

سامان هستم. همین!

یک انسان مثل شما.

امیدوارم شایسته این نام باشم

 

 


پروفایل من در متمم: سامان عزیزی

 


 

این هم توضیحاتی برای آنها که هویت خودشان و دیگران را بیشتر در شغل و مسیر شغلی تعریف می کنند:

از جمله علاقه مندی هایی که دنبال کرده ام، حوزه روانشناسی و مدیریت است.در دانشگاه معماری خوانده ام.حدود دوسال در زمینه معماری و شهرسازی کار کرده ام.از سال 85 با همکاری چند نفر از دوستانم شرکت خودمان را تاسیس کردیم که زمینه فعالیتش در حوزه تولید،بازرگانی و توزیع محصولات و داروهای گیاهی است.در سالهای تحصیل در دانشگاه کارهای جسته گریخته ی دیگری مثل بازرگانی خارجی( بیشتر با کشور عراق)،بازاریابی و غیره هم انجام داده ام. مطالعه در حوزه های مورد علاقه ام ،همیشه جزوی از زندگیم بوده است.از بهمن ماه 92 شاگرد مدرسه متمم هستم.


 

در مورد وبلاگ، قبلاً پست جداگانه ای (سرآغاز) چیزهایی نوشته ام.ولی اگر کسی حوصله رفتن به آنجا را نداشت،همین هم کفایت می کند:

این وبلاگ یک وبلاگ تخصصی است.یعنی فقط در مورد زندگی در آن خواهم نوشت! آن طبقه بندی های موضوعی ای که انجام داده ام بهانه هستند (و شاید کمکی برای خواننده بی حوصله). با توجه به علاقه ام در حوزه روانشناسی و مدیریت،مطالعه و تجربه ی مختصرم در این دو زمینه، احتمالاً سهم قابل توجهی از مطالب این وبلاگ در این حوزه ها خواهد بود.

این وبلاگ یک وبلاگ تخصصی نیست. یعنی فقط در مورد زندگی در آن خواهم نوشت! از آنچه تجربه می کنم و به آن فکر می کنم که ممکن است خیلی چیزها باشند.

نمی دانم، شاید بیشتر برای خودم می نویسم و اگر اینجا می نویسم(یعنی در وبلاگ و نه در دفترم) یکی از دلایلش این است که امید دارم که یک یا چند مورد از نوشته هایم ممکن است برای کسی مفید واقع شود(حتی اگر یک نفر باشد)و اگر این اتفاق بیفتد، من از وبلاگ نوشتن راضی خواهم بود -میدانم این جمله ای که گفتم یک جمله ی کلیشه ای است ولی جملات کلیشه ای فقط کلیشه ای هستند! و الزاماً نادرست نیستند.-(و وای به روزی که بفهمم اینگونه نبوده است)

آنچه در اینجا می نویسم حاصل فکر و عقیده و نظرم در همان زمان نگارش مطلب است و با توجه به اینکه افکار و عقاید و نظرات و تجربیاتم همواره در حال تغییرند (و نه الزاماً تکامل)، بنابراین ممکن است امروز نسبت به مطلبی که دیروز یا هفته یا ماه و سال قبل نوشته ام، دیدگاهی کاملاً متفاوت داشته باشم. که اگر اینگونه نباشد، یعنی رشدی را تجربه نکرده ام و احتمالاً مرده ام مفید تر از زنده ام می بوده است!

 

نظرات  (۷)

۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۰:۲۴ سینا شهبازی
سلام سامان جان. خیلی خوشحالم که می‌تونم مطالب خوب شما رو هم از وبلاگت بخونم. همیشه توی دلم می‌گفتم چرا شما وبلاگ نمی‌زنی؟
وقتی هم توی روزنوشته‌ها اسمت رو دیدم، به خودم گفتم: نه بابا. این که سامان عزیزی نیست.
ولی وقتی رسیدم به اینجا، خیلی خوشحال شدم.
راستی: لینکی که به پروفایلت در متمم دادی رو یه بار دیگه چک کن. فکر می‌کنم نیاز به اصلاح داشته باشه.
پرانرژی باشی دوست خوب متممی‌ام.
پاسخ:
سلام سینا جان. از لطفت ممنونم.
در مورد لینک پروفایل هم ازت ممنونم که خبر دادی.الان احتمالاً درست شده.
خوشحالم که به اینجا سر زدی
۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۴:۲۱ نجمه عزیزی
سلام فامیل دور! هم رشته‌ای! هم قالب وبلاگی! عنوان نوشته هایت جذاب است. باید دونه دونه بخونم
پاسخ:
سلام نجمه خانم.
عجب (پیرمردی بخونش!).
پس هم فامیلیم.هم هم رشته ای. قالب وبلاگمون هم احتمالاً  بخاطر دو اتفاق قبلی یکی شده.
خوشحالم به اینجا سر زدی.
در مورد نوشته ها هم، خیلی وقتتو تلفشون نکن.از من نصیحت خواهر.
۱۷ مهر ۹۶ ، ۱۲:۱۳ نجمه عزیزی
ما که زورمون نرسید سامان شما معمارا رو بکشون متمم. دورو بریای من حتی در محیط دانشگاهی خیلی از آموختن استقبال نمیکنند! البته من هم نه این که خیلی دلسوز اونا باشما میخوام متمم باهوش محتواهای مرتبط را افزایش دهد خودمان مستفیض شویم!  :)
پاسخ:
نجمه خانم. فکر میکنم کسی سمت آموزش و یادگیری موثر  نمیره مگر اینکه احساس نیاز کنه به اون.
جالب اینجاست که خیلی از آدما انقدر جالبن! (خودت هر چی دوست داشتی جای "جالب" بزار) که هیچ رقمه این احساس نیاز رو ندارند.منظورم همه نیست.باید تصمیمات هر کسی رو در بستر و زمینه اون آدم تحلیل کرد.
به هر حال اگر بخوام به کسی افتخار دعوت کردنش به متمم رو بدم، تلاش میکنم اول این احساس نیاز رو درش به وجود بیارم.حالا با روش های مختلف.
یادمه یه بار به محسن سعیدی پور(دوست خوب متممیم) گفتم که اگه بخوایم فرصت متممی شدن رو به کسی بدیم،باید متمم رو بهش بفروشیم. دقیقاً مثل یه کالای خوب. وقتی میخوایم یه کالا رو بفروشیم چه مراحلی رو باید طی کنیم؟
مثلاً من چند نفر رو با تحریک حس رقابتشون کشیدم سمت متمم! .با عملکردم و یه سری نتایجی که برای اونها هم ملموس بود. کاری کردم این سوال براشون پیش بیاد که سامان این کار رو چطوری انجام داد؟از کجا یاد گرفته بود؟و الی آخر.
راستش با همه ی این روشها هنوز موفقیتم در حدود یازده دوازده نفر باقی مونده. از همین تعداد هم از سه چهار نفرشون راضی ام. راضی از متمم خوانی شون منظورمه.
البته من بعید میدونم سیاست متمم جذب حداکثری کاربر باشه. چون اگه قصدش این بود راهشو بهتر از هر کسی بلده.
بنابراین زیاد حرص نخور از دست هم رشته ای هامون.من هنوز هیچکدومشونو نتونستم بیارم. 
ببخشید که انقدر توضیح دادم.تازه نصف توضیحاتمو پاک کردم گفتم یهو شوکه میشی. آخه دست روی بد زخمی گذاشتی.داغ دلم تازه شد :)
۱۷ مهر ۹۶ ، ۲۱:۲۷ نجمه عزیزی
سامان آقا!
عجب جواب شیک و درست درمونی دادی! کلی بابت پیشنهادم شرمنده شدم. البته خوب شد قید کردم که هدفم بهبود اوضاع خودم هست نه دعوت مردم به راه راست وگرنه خیلی ضایع بود. 
نمی دونم چرا یاد این شعر افتادم: 
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم. 
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم.

خوب باشی برادر...اگر مایل بودی آماری از این که در کدام حوزه معماری مشغول هستی بده.
۰۴ تیر ۹۷ ، ۱۸:۰۹ ستاره اردانی زاده
سلام
فکر کنم شما هم یزدی باشید ؟

پاسخ:
نه ستاره خانم.من سنندج به دنیا اومدم.
 یزدی ها رو خیلی دوست دارم:)
حداقل اونهایی رو که تا الان دیدم،خیلی شریف و روراست بودن و کاردرست.
۰۵ تیر ۹۷ ، ۰۸:۵۳ ستاره اردانی زاده
اها
اخه می دونید ما تو یزد فامیل عزیزی زیاد داریم 
نظر لطف شماست 
۰۴ آبان ۰۰ ، ۱۶:۴۹ حسین ریحانی

سامان جان کاش بگی چند سالته و متولد چه سالی هستی؟

تو خیلی از پست ها از کهولت سن حرف میزنی. میخوام بدونم مشابه هستیم یا خیر.

پاسخ:
مخلصم حسین جان. اونا که بیشترش شوخیه.
ولی جدیش اینه که 38 سالمه :) و زندگی و مسخره بازی هاش آدمو به کهولت زودرس میرسونه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی