زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات
جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۶، ۰۱:۱۹ ق.ظ

در آن نفس که بمیرم

 در دوران دبیرستان،دو یا سه بار گلستان سعدی را خوانده ام.ولی خواندن غزلیات سعدی برایم دشوار بود و از طرفی زیاد نمی توانستم با غزلیاتش ارتباط برقرار کنم. اما زیباترین غزل سعدی برای من همیشه این غزل بوده است.همیشه با خواندنش احساس شور و لطافت می کنم که برای منی که از لطافت روحی کمی بهره برده ام غنیمتی است.این بود که گفتم آنرا اینجا هم به اشتراک بگذارم.امیدوارم شما هم همانقدر لذت ببرید.بلکم بیشتر.

 

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

 

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم

نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم

ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم

جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان

مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن

و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

 

 

۹۶/۰۵/۱۳
سامان عزیزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی