زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات
شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۱ ق.ظ

تفاوت شانس ریاضی با شانس خرافی

فرض کنید بعد از مدتها که ماشینتان را عوض کرده بودید و اتفاقاً همین دیروز هم برده بودیدش کارواش و باران هم نیامده بود! ،یکی از اقوام همسن و سالتان را در خیابان دیدید و مجبور شدید سوارش کنید.بعد از گپ و گفت های دوستانه و پرسیدن احوال فک و فامیل از هم، پیاده اش می کنید و ماشینتان را در پارکینگ با دقت خاصی پارک می کنید!.

فردا صبح ، سرحال و قبراق بیدار می شوید و بعد از مراسم صبحگاه، عازم محل کارتان می شوید. دارید خرامان خرامان رانندگی می کنید که ناگهان یک از خدا بی خبرِ نا راننده، چنان به شما می کوبد که زبانم لال! اول احساس می کنید مرده اید و از بالا دارید به ماجرا نگاه می کنید. به هر حال پیاده می شوید و باقی ماجرا را هم که همگی می دانیم.

بعد از ظهر  دارید به این قضیه فکر می کنید و دنبال دلیل تصادفتان می گردید، چون جایی در اعماق مغزتان باور ندارید که تصادف،تصادف است و باید دلیل دیگری هم داشته باشد. نمی شود که کسی از من بپرسد که چرا تصادف کردی و من فقط بگویم که به هر حال تصادف است دیگر،پیش می آید. مخصوصاً مادر بزرگ، که اصلاً با این دلایل قانع نمی شود.

احتمالاً تا اینجای داستان، خودتان آن دلیل دیگر را ساخته اید و به ذهنتان آمده است.(اگر نیامده که برایتان خوشحالم و نیازی به خواندن ادامه این مطلب ندارید).

کم کم یادتان می آید که بعله، دیروز یکی از فوامیل همسن و سالتان را سوار کردید. یاد خاطراتتان با فامیلتان می افتید و با خودتان می گوئید که "فلانی از اول هم چشم نداشت موفقیت منو ببینه" و ادامه نشخوار های ذهنی.

 

 اینجا باید کسی باشد و بگوید: خب برادر من،خواهر من، به خودت یه زحمت بده و برو آمار تصادفات داخل شهری رو بگیر. هر جور حساب کنی باید تا الان هم چند بار بیشتر تصادف میکردی.چرا زمین و زمان رو به هم میدوزی تا یکی یا چیزی رو پیدا کنی که این تصادفت رو بهش ربط بدی.تافته ی جدا بافته که نیستی. تو هم یک مولکولی میان کلونی مولکول ها که آمارشان را می گیرند!

*

چرا اینطوری هستیم؟

به نظر میرسد که مغز ما برای اینکه احساس آرامش و آسایش کند ،نیاز دارد داستانی ساده،سریع ، علت و معلولی و قابل پذیرش بسازد. اگر نسازد مجبور است تلاش بیشتری بکند،سرچ کند،بازیابی کند،تحلیل وارزیابی کند و انرژی مصرف کند.از آنجا که منابع انرژیش هم محدود است با هر ترفندی شده می خواهد انرژیش را نگه دارد و مصرفش نکند.

بگذریم.دلیلش را احتمالاً همه شما بهتر از من می دانستید.

*

به نظرم تفاوت مهم شانس ریاضی با شانس خرافی در ذهن ما در یک کلمه است: داستان.

حالا اگر "جذاب" را به آن چسبانید که فبهالمراد.

می دانیم که داستان ها اول و انجامی دارند،معنایی قابل قبول به ما می دهند، سر و ته دارند و میانه ی مغز ما با آنها بسیار خوب است.اصلاً دوستان "جون جونی" هستند.

می دانم،این را هم در کتابها خوانده بودید و می دانستید.

 

خوب اگر می دانستید چرا در ماجرای اول بحثمان،آن داستان دیگر را هم ساختید؟

نگران نباشید.سرزنشی متوجه شما نیست.همه ما ماشین داستان سازی هستیم.

*

احتمالاً با بحث "اختیار حداقلی" آشنا هستید.

هر دو شیوه نگاه کردن به شانس، نقش تصادف را برجسته می کنند و ما را پا در هوا نگه می دارند و نقش اختیار و اراده مان را تضعیف می کنند.

به عبارتی چه خوشمان بیاید و چه نیاید، در مقابل شانس و احتمال و در مصادیق آنها، اختیار و اراده ما نقش ناچیزی دارد. اما فکر می کنم نکته مهم این است که  در داستان های خرافی از شانس، اختیار و اراده ما خیلی بیشتر از داستان های تقریباً غیر قابل تحمل شانس ریاضی برای مغزمان، تضعیف می شود.به عبارتی این داستان ها ما را منفعل تر می کنند و به جای اینکه سوگیری مغز ما را به سمت "کنش و اقدام" ببرند، ما را به سمت "واکنشی بودن" هدایت می کنند.

حداقل در داستان شانس ریاضی، می توانیم برویم و آمارها و احتمالات را هم بررسی کنیم و بعد از محاسبه و با در نظر گرفتن آن، برنامه ریزی و تصمیم گیری کنیم.به هر حال بهتر از این است که به موهومات ربطش بدهیم.

از ساختن خدایان و اساطیر یونان بگیرید تا توجیه های مادر بزرگ برای اتفاقات مختلف، نسل بشر هر وقت چیزی را نمی فهمیده ،ماشین داستان سازیش را به کار می انداخته و نعمت آسایش ذهنی را برای خودش و هم نوعانش به ارمغان می آورده است.

اما امروز موارد بسیاری هستند که ما نسبت به آنها جهل مطلق نداریم ولی هنوز که هنوز است داستان های شانس خرافی، بیشتر برایمان جذابیت دارند و بر اساس آنها دستگاه فکری مان را می چینیم.

لطفاً برای مصداق یابی این موضوع جای دوری نروید.مثال اول این پست،مثال "تابلویی"بود،با کمی دقت و توجه می توانید مثال های غیر تابلو زیادی پیدا کنید. بیائید با خودمان فکر کنیم که ما چقدر از این داستان ها برای خودمان و اتفاقات زندگی مان در ذهن داریم؟

اغراق نکرده ام اگر بگویم که بیشترین تعجب های زندگیم را از کسانی کرده ام که چکش علمی فکر کردن و روش علمی دانستن،همیشه دستشان بوده و هرجا توانسته اند بر سر دیگرانش کوفته اند ولی وقتی بهشان نزدیک تر شده ام دیده ام که عجب داستان های نابی از شانس خرافی برای تعریف کردن دارند!

 

پی نوشت: در اینجا لازم می دانم برای مادر بزرگ های عزیزمان اعاده حیثیت کنم. مادر بزرگ ها اگر بیشتر توجیه هایشان بر پایه شانس خرافی بود، نمی شود بهشان خرده گرفت چون واقعاً از چیز های دیگر و دلایل دیگر بی خبر بودند.سرزنشی اگر هست متوجه من و هم نسل های من است که خیلی چیزها را می دانیم(و فقط می دانیم!) ولی باز هم بسیاری از داستان هایمان،آگاهانه یا ناآگاهانه، بوی خرافه می دهد.(و خودم را هم از این تعجب کردنها مستثنی نمی دانم)

پی نوشت بعدی: امیدوارم منو ببخشید که در این پست در مورد این مسئله ی پیش پا افتاده و بدیهی صحبت کردم،باز هم امیدوارم کمی به من حق بدهید چون گاهی همین مسائل پیش پا افتاده کار دست ما و جامعه مان می دهند و فکر میکنم در نهان خانه ی دلِ بسیاری از ما،جای مطمئنی دارند(یعنی در خلوتمان و نه جلوتمان).

 


_ خرافات (جمع واژه عربی خرافه) به معنی اعتقاد غیرمنطقی و ثابت نشده به تأثیر امور ماورای طبیعت در امور طبیعی و به عبارت دیگر، هر نوع پندار عجیب برای مردم عوام است. معمولاً خرافات ریشه در گرایش‌های درونی یا باطنی در زندگی بشر داشته‌اند و به مرور تبدیل به خرافه شده‌اند. آنچه مورد اتفاق فیلسوفان است این است که هیچ تعریف مشخص و همه پسندی دربارهٔ خرافه وجود ندارد و تعریفی که از خرافه به معنای امر موهوم در ذهن مردم است بسیار نا مشخص و گنگ به نظر می‌رسد(از ویکی پدیا)

 

خرافات . [ خ ُ ] (ع اِ) حکایتهای شب . (منتهی الارب ). ج ِ خُرافَه . (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از قاموس ). در تداول فارسی ، سخنان پریشان و نامربوط. (برهان قاطع). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. (از غیاث اللغات ). سخنان خوش پریشان . (از شرفنامه ٔ منیری ). تُرَّهات . (مهذب الاسماء).موهومات . انیاب اغوال . (یادداشت مؤلف ) : 

از او مشنو سخنهای خرافات 
کز آن آید ترا در آخر آفات .

ناصرخسرو.

(از لغتنامه دهخدا)

۹۶/۰۷/۲۲
سامان عزیزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی