زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

۹۱ مطلب با موضوع «اجتماعیات» ثبت شده است

دوشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۴ ب.ظ

وضع پیامها در رسانه ها و پلتفرم های اجتماعی

نیل پستمن(2003-1931) -متخصص و نظریه پرداز رسانه- معتقد بود که تلویزیون ایجاب می کند پیامها کوتاه، سطحی و سرگرم کننده باشند. 

به نظر میرسد که امروز، اکثر ما می توانیم به درستی این حرف او گواهی دهیم.

امروز نه تنها تلویزیون بلکه اکثریت قریب به اتفاق رسانه های جمعی و اجتماعی - و با کمی انعطاف و اغماض در تعریف رسانه- حتی کاربران شبکه های اجتماعی هم، که خود را به کمک پلتفرم های اجتماعی صاحب رسانه می دانند ،همگی در تلاش برای جلب توجه مخاطب به هر قیمتی و با هر روشی هستند.

نمی دانم اگر نیل پستمن وضع اسفناک پیام ها و مطالبی که امروز در جاهایی غیر از تلویزیون در حال تبادل است را میدید، این پیامها را از نظر کوتاهی، سطحی بودن و سرگرم کنندگی در چه سطحی ارزیابی می کرد!

احتمال میدهم که "جامه را می درید و آهی میکرد تفت، بعد هم سر دربیابانی می نهاد و می رفت" و با تلویزیون اوقات خوشی را سپری میکرد!

شما می دانید نوع بشر (علی الخصوص بشر ایرانی) تا چند سال دیگر از این همه پیام و محتواهای سطحی و کوتاه و سرگرم کننده، خسته خواهد شد؟

 

پی نوشت: به نظر میرسد که امروز این سه ویژگی ذاتی تلویزیون توزیع شده اند و هر کدام فرزندانی زائیده اند. از کوتاهی پیامها، توییتر زائیده شد، از سرگرم  کنندگی(با تعبیر جدیدتر، شما بخوانید فضولی) ،فیسبوک و اینستاگرام و از سطحی بودن، تلگرام زائیده شد.

 
۰ نظر ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۴
سامان عزیزی

سال های اول دبیرستان بودم و آن موقع خانواده ما در یکی از شهرهای استان کردستان زندگی می کرد. یادم می آید که در آن برهه زمانی شیوه های زیستن مختلفی از طرف مکاتب و فرقه های مختلف تبلیغ می شد (اینکه چرا و چگونه و چه مکاتبی، موضوع بحث الان ما نیست).  خانواده ای با ما ارتباط داشت و پدر این خانواده ، از فعالان یکی از این مکاتب بود. اتفاقاً آن فرد را خیلی قبول داشتم و از نظرم مرد درستکاری بود.

در آن زمان (و احتمالاً در زمانهای قدیم و الان و آینده هم همچنین) این مکاتب بیشتر دنبال جذب جوانترها بودند و مرد آشنای ما چند بار در مورد پیوستن به آنها با من صحبت کرد.

من هم که بدم نمی آمد هویت تازه ای پیدا کنم و چون دنبال چالش ها و ماجراجویی های حقیقت یابانه! دوران نوجوانی بودم تصمیم گرفتم به آن پیشنهاد فکر کنم.

بعد از چند شب فکر کردن به این نتیجه رسیدم که با پدرم مشورت کنم. شبی در جمع خانواده موضوع را با پدرم مطرح کردم.

پرسید آنها چرا تو را دعوت کرده اند ،گفتم چون می گویند صراط مستقیم و راه حق و حقیقت را یافته اند و میخواهند همه را به این راه دعوت کنند.

گفت : حرفشان این است که راه ما راه حق است و دیگران باطلند؟ گفتم بله،همین را می گویند.

گفت: پسرم راه یافتن حقیقت را بلد نیستم ولی از یک چیز مطئنم که اگر کسی گفت حقفقط پیش من است و دیگران باطلند ،باید از او دوری کنی چون خودش در نهایتِ باطلی است

از آن روز هر وقت می خواهم بر سر پذیرش عقیده و مکتب و چیز هایی از این دست که ادعای حقانیت می کنند، فکر کنم، اولین سوالی که از خودم می پرسم این است که :آیا فقط خودش را بر حق می داند و دیگران را باطل؟ 

پی نوشت: این پی نوشت صرفاً برای دوستانی است که دوست دارند بدانند بالاخره تصمیم من بعد از شنیدن این نصیحت پدرانه چه شدسوال . هیچی دیگه ما نپیوستیم.

۰ نظر ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۹
سامان عزیزی
يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۱۱ ب.ظ

فرانسه، رو به جلو

چند روزی از برگزاری دور دوم انتخابات فرانسه می گذرد. امانوئل مکرون چهره کمتر شناخته شده سیاست فرانسه با کسب بیش از 65 درصد آرا در مقابل نامزد راست افراطی ،مارین لوپن پیروز شد.

جدای از اینکه برخی تحلیل گران معتقدند که انتخاب مردم فرانسه،انتخاب میان بد و بدتر بود و اگر مکرون رای آورد از حب علی نبود و از بغض معاویه بود، من فکر میکنم مردم این کشور سر یک دوراهی بزرگ قرار گرفته بودند. یک راه امید به آینده و ساختن آن بود ،اما راه دیگر از بازگشت به گذشته می گذشت. 

اکثریت مردم این کشور، حسرت گذشته و بازگرداندن همان افتخارات را انتخاب نکردند بلکه مسیر ساختن بهتر آینده را برگزیدند. فکر میکنم شکست بزرگی برای نوستالژی بود!

آنها برخلاف بریتانیا که سمت برگزیت رفت، به فرگزیت "نه" گفتند. راهی که به نظرم میاد بیشتر در نوستالژی ریشه دارد و بازگشت به گذشته. همان راهی که آمریکایی ها هم با انتخاب ترامپ، در مسرش قدم برداشتند.

امیدوارم مکرون جوان و ساختارشکن و حزب تازه تاسیسش، با درک این انتخاب، قدم های مفیدی در این مسیر بردارند.

۰ نظر ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۱۱
سامان عزیزی
شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۳ ب.ظ

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

چه عواملی موجب افزایش رشد اقتصادی می شوند:

1-سرمایه گذاری داخلی

2-امنیت سرمایه (مواردی مانند: حقوق مالکیت-نظام قیمت گذاری-حمایت از اعتبار و شهرت سازمانها و نظام مالکیت معنوی)

3-ثبات سیاسی و سیاستگذاری

4-سرمایه گذاری خارجی(استقراض خارجی-سرمایه گذاری مستقیم خارجی-قرارداد بیع متقابل)

5-نهادها

6-و برخی عوامل دیگر

چند نکته:

-برای رشد اقتصادی،افزایش سرمایه گذاری شرط لازم است نه کافی

-باید توجه داشت که در تحلیل نهایی برخی تحلیلگران،رشد را به میزان سرمایه گذاری ربط می دهند اما این نگاه تحلیلی برخی کشورها را به بیراهه کشانده و به این توهم منتج شده که بدون اصلاح نظام انگیزشی،می توان صرفاً با افزایش سرمایه گذاری به توسعه رسید.

-دکتر سرزعیم تحلیل جالبی را مطرح میکنند از اینکه چرا در ایران در مقایسه با سایر کشورها، کسب و کار های خصوصی ای که در سطح کلان فعالیت کنند(مثلاً فروشگاه های زنجیره ای سراسری خصوصی) تقریباً وجود ندارند. پیشنهاد میکنم تحلیل جالب ایشان را در کتاب مطالعه کنید!.

 

مراجع اصلی سیاستگذاری در اقتصاد کلان:

1-بانک مرکزی

2-وزارت اقتصاد و دارایی و نهاد های مشابه مانند سازمان مدیریت و برنامه ریزی

بانک مرکزی به تنظیم سیاست های پولی و وزارت اقتصاد به تنظیم سیاست های مالی می پردازد.مثلاً مبارزه با تورم و مدیریت آن از مهمترین وظایف بانک مرکزی و تنظیم بودجه دولت از وظایف وزارت اقتصاد و دارایی است.

 

مفهوم نرخ بهره:

تعریف ابتدایی و ساده نرخ بهره " قیمت سرمایه" است.به عبارتی "سرمایه" هم در بازار قیمتی دارد که بر اساس عرضه و تقاضا باید تعیین شود و نه دستوری. یعنی هرچه در یک اقتصاد،سرمایه و پول بیشتر باشد قیمت آن هم پائین تر است و برعکس.

نرخ بهره واقعی و اسمی:

تفاوت ایندو در لحاظ کردن نرخ تورم است.

مثلاً در ایران نرخ سود سپرده ها از سال65 تا 82 از نرخ6.82 تا 11.8 افزایش یافت.یعنی در حالی که اسماً افزایش یافته است ولی با در نظر گرفتن نرخ تورم متوجه خواهیم شد که نرخ واقعی سود سپرده منفی و کاهشی بوده است.

با دانستن این قضیه شاید بهتر بتوانیم درک کنیم که چرا در ایران گرفتن وام به عنوان یک فرصت اقتصادی برای همه مطرح است! و از طرفی باید بدانیم که با سپردن پس انداز ها به بانک در این شرایط، عملا سپرده گذاران متضرر می شوند که عموماً از اقشار آسیب پذیر و ریسک گریز جامعه هم هستند.

 

مفهوم تورم:

تورم عبارت است از افزایش سطح عمومی قیمت ها.

چند نکته در مورد این تعریف:

1-افزایش قیمت تنها یک یا چند کالا به معنی وجود تورم نیست.مثلاً ممکن است تقاضا برای یک کالا به دلایلی افزایش یابد ولی عرضه آن تغییری نکند در این صورت قیمت آن بالا می رود.

2-اگر قیمت چند کالا افزایش و همزمان قیمت چند کالا ی دیگر کاهش یابد به طوری که سطح عمومی قیمت ها تغییر نکند،تورمی وجو نخواهد داشت.

3-تورم را برای یک فاصله زمانی مشخص می سنجند(معمولاً یک سال)

4-سطح عمومی قیمت ها از طریق اندازه گیری قیمت های خرده فروشی یا شاخص هزینه زندگی محاسبه میکنند. مثلاً بانک مرکزی ایران،حدود300 قلم کالا و خدمت را که در زندگی روزمره یک خانوار ایرانی مصرف می شود را با احتساب وزن مصرف آنها در نظر میگیرد.

5-قیمت زمین و مسکن در محاسبات فوق وارد نمی شود، چرا که اینها از جنس دارایی هستند و کالا و خدمت مصرفی خانوار به شمار نمی روند، اما نرخ اجاره مسکن در این محاسبه حضور دارد.

نکته: عدم محاسبه نرخ تورم در قراردادها و تحلیل ها،معضل بسیار رایجی است. مثلاً ادعای اینکه-افزایش قیمت بنزین باعث کاهش مصرف آن خواهد شد- در چند سال گذشته در ایران،ادعای صحیحی به نظر نمی رسد. زیرا باید در نظر داشت که افزایش قیمت بنزین بیشتر از نرخ تورم بوده یا کمتر.

مثالی دیگر:

فرض کنید خانه ای به قیمت100.000 دلار با استفاده از وامی که بهره سالیانه آن 7 درصد است خریده اید و می توانید این خانه را سالی 6000دلار اجاره دهید. حال اگر نرخ تورم 2 درصد باشد، آیا نگه داری این خانه به مدت یکسال عقلایی است؟

پاسخ با شما !

 

تاثیرات سیاست پولی:

مهمترین هدف بانک مرکزی، ایجاد ثبات در اقتصاد از طریق کنترل تورم است. در عین حال بانک مرکزی به دیگر اهداف اقتصادی نظیر رشد اقتصادی و کاهش بیکاری توجه دارد.

وقتی که بانک مرکزی می بیند که رشد اقتصادی خیلی بیشتر از توان اقتصاد شده است و کمبود منابع تولید،موجب بالا رفتن هزینه ها شده و این به افزایش تورم در اقتصاد می انجامد، شروع به اعمالسیاست های انقباضی می کند. یعنی می خواهد پول در جامعه کم شود تا رونق اقتصادی کاهش یابد و اقداماتی می کند که نقدینگی از سطح جامعه کم شده و نرخ بهره افزایش می یابد.

با رشد نرخ بهره و کاهش نقدینگی ،رشد اقتصادی و تورم کاهش می یابد.

در مقابل وقتی بانک مرکزی می بیند که اقتصاد در ورطه رکود افتاده و باید بیکاری کاهش یابد،اقداماتی معکوس انجام می دهد. با کاهش نرخ بهره،افراد انگیزه کمتری برای پس انداز داشته و ترجیح می دهند تا مصرف خود از کالاها و خرید دارایی ها راافزایش دهند. در عین حال سرمایه گذاران نیز با توجه به کاهش نرخ بهره، سرمایه گذاری بیشتری انجام می دهند. افزایش مصرف و سرمایه گذاری موجب افزایش تقاضا در کل اقتصاد می شود که این امر خود افزایش اشتغال و رشد اقتصادی را به دنبال خواهد داشت.

با توجه به نقش کلیدی بانک مرکزی در کنترل اقتصاد، به نظر میرسد که استقلال بانک مرکزی اهمیت بسزایی خواهد داشت.

جالب است بدانید که مدل های مختلفی برای دادن این استقلال به بانک مرکزی در کشورهای مختلف وجود دارد. مثلاً فدرال رزرو آمریکا یکی از معدود بانک های مرکزی است که هم استقلال در هدفگذاری و هم استقلال عملیاتی دارد.

هیئت عامل فدرال رزرو آمریکا، متشکل از افراد متخصص است که توسط رئیس جمهور منصوب می شوند اما این افراد دوره کاری 14 ساله دارند(یعنی عمری بیشتر از ریاست جمهوری!) و دوره خدمتشان تمدید نمی شود و قابلعزل هم نیستند.

متاسفانه به نظر می رسد که در کشور ما این نوع استقلال برای بانک مرکزی وجود ندارد.

 

در بخش سیاست ارزی با این مفاهیم آشنا خواهیم شد:

-کارکرد های نرخ ارز

-رابطه نرخ ارز اسمی و نرخ ارز حقیقی

-رابطه نرخ تورم با نرخ ارز

-تقویت با تضعیف ارزش پول ملی؟

 

و در بخش های بعدی کتاب مفاهیم مهم دیگری مطرح و بسط داده می شوند که برخی از آنها را جهت اطلاع شما فهرست خواهم کرد:

-نقش دولت در اقتصاد  وحالات بهینه قدرت دولت در اقتصاد

-انحصار و پیامدهای آن

-انحصار در بازارهای ایران

-نقش نفت در اقتصاد ایران

-بحث شومی منابع

-سیاست های تجاری و سیاست های معطوف به اشتغال

-بازتوزیع درآمد و سیاست های مرتبط با تحقق عدالت اجتماعی

 

مطالب مرتبط:

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

۰ نظر ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۳
سامان عزیزی
سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ب.ظ

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

شاخصی برای سنجش وضعیت اقتصادی کشور:

تولید ناخالص داخلی-GDP- یک کشور، جمع ارزش نهایی کالاها و خدمات تولید شده در داخل یک اقتصاد را در بازه زمانی مشخص (یک سال) نشان میدهد. این متغییر قدرت تولید یک اقتصاد را به ما نشان می دهد.

چند نکته در مورد این تعریف:

1-به دلیل پرهیز از بازشماری، از کالاهای نهایی در مقابل کالاهای واسطه ای استفاده شده.چون ارزش کالاهای واسطه ای در کالاهای نهایی وجود دارد و نباید مجدداً در محاسبات وارد شود.

2-بعد از کلمه –تولید-از کلمه –ناخالص- استفاده شده،به این دلیل که بخشی از درآمد و تولیدات هر کشور صرف جبران استهلاک سرمایه و ماشین آلات می شود و اگر بخواهیم تولید خالص را داشته باشیم باید استهلاک را از تولید ناخالص کم کنیم.

3-مفهوم مرتبط دیگری با این مفهوم وجود دارد به نام –تولید ناخالص ملی- که تفاوت آن در این است که در محاسبه تولید ناخالص ملی،کل تولیدات صرفاً ایرانیان را لحاظ میکنند. یعنی تولید بیگانگان در درون سرزمین ایران را از محاسبه حذف و تولید ایرانیان در سرزمین های دیگر را در محاسبه وارد می کنند.

 

شاخصی برای سنجش وضعیت پیشرفت یک کشور:  رشد اقتصادی

که از محاسبه نرخ تغییرات تولید ناخالص ملی محاسبه می شود.

داستانی کوتاه از روند رشد اقتصادی ایران:

بررسی نمودار رشد اقتصادی ایران نشان می دهد که در دهه چهل عملکرد ممتازی داشته و رشد اقتصادی بین 10 تا 20 درصد را تجربه کرده است.این رونق مستمر، زمینه بهبود و ارتقای موقعیت اقتصادی ایران فراهم آورد. نکته جالب توجه آنست که از سال 1353 که درآمد نفت در ایران همزمان با جنگ اعراب و اسرائیل شدیداً افزایش یافت، پس از یک دوره رونق موقت، نرخ رشد اقتصادی ایران کاهش یافت و این افت تا زمان انقلاب و چندسال بعد از آن تداوم پیدا کرد.

رشد اقتصادی ایران از سال1365 منفی می شود و تاسال 1367ادامه می یابد که شاید یکی از انگیزه های آتش بس جنگ هم این نکته باشد.

با شروع دوران بازسازی، ایران نرخ رشد بالاتر از 10درصد را تجربه می کند که به دلیل استفاده از ظرفیت های خالی و بازدهی بالای سرمایه گذاری های صورت گرفته محقق شد اما تداوم نیافت.از سالهای 72 و 73 با وقوع بحران ارزی وارد رکود شده و تا سال 80ادامه می یابد.از سال 80 همزمان با افزایش قیمت نفت و انجام اصلاحات ساختاری،مجدداً به دوره رونق وارد شد اما به رغم درآمد بالای نفت باز هم رشد اقتصادی از سال 86 دچار کاهش شد و این کاهش ادامه یافت و نهایتاً به دوره تشدید تحریم ها منتهی شد.

 

 

شاخصی برای سنجش رفاه و توسعه:

رفاه و توسعه مفاهیمی مبهم و کیفی هستند که ممکن است محل مناقشه باشند و با اینکه –درآمد سرانه-مفهومی خاص تر است،اما در عوض معنای روشن تری دارد و میتواند تا حدی راهگشای این سنجش باشد.

درآمد سرانه برابر است با کل درآمد ملی تقسیم بر جمعیت کشور.

این مفهوم تا اندازه ای گویای رفاه و امکاناتی است که مردم یک کشور از آن بهره مندند طوری که با مشاهده تفاوت درآمد سرانه دو کشور می توان دریافت که جریان مهاجرت از کدام سمت به کدام سمت است.

به عنوان مثال فرض کنید که درآمد سرانه کشور الف 48000دلار و کشور ب 7000دلار در سال است.آیا این به معنای آنست که بهره مندی یک فرد معمولی در کشور الف 7برابر یک فرد متوسط در کشور ب است؟

خیر.این مقایسه باید با لحاظ کردن قدرت خرید در هر دو کشور الف و ب انجام گیرد. به عبارتی برای مقایسه رفاه مردم در دو کشور-شاخص درآمد سرانه بر اساس قدرت خرید- شاخص معنادارتری است.

مقایسه ای از درآمد سرانه و درآمد سرانه بر اسا قدرت خرید در چند کشور در سال2012:

درآمد سرانه (به دلار) :  قطر :98.682  / سوئیس: 85.794  /عربستان:21.262  /ایران: 6977

درآمد سرانه بر اساس قدرت خرید (به دلار): قطر :103.900  / سوئیس:46.200  /عربستان: 31.800  /ایران:   13.300

 

مطالب مرتبط:

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

۰ نظر ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۳۹
سامان عزیزی
دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۷ ب.ظ

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

به نظرم بهتر است قبل از مطالعه این خلاصه، به سوالات زیر کمی فکر کنیم:

-وقتی که می شنویم که دولت با کسری بودجه مواجه شده است،احتمالاً میتوانیم درک کنیم که حساب دخل و خرج دولت با هم همخوانی ندارد، اما آیا تا به حال به این فکر کرده ایم که تبعات این کسری برای مکانیزم های اقتصادی، جامعه و در مرحله بعد خود ما چیست؟

-آیا نرخ ارز برایمان صرفاً یک عدد است یا میتوانیم از آن به عنوان شاخصی از سیاستگذاری های دولت در سطح کلان استفاده کنیم؟

-آیا اقتصاد سیاسی برایمان فقط یک ترکیب واژه ایست یا میتوانیم نمود بیرونی این مفهوم را در جامعه مشاهده و تحلیل کنیم؟

-آیا این اقتصاد است که از سیاست تاثیر میپذیرد یا گاهی (شاید هم بیشتر مواقع!) تعدادی از سیاستگذاری ها تاثیر مستقیمی از اقتصاد و وضعیت اقتصادی میپذیرد؟

-آیا وقتی قصد سرمایه گذاری داریم یا میخواهیم پولهایمان را در بانک بگذاریم یا وقتی برای دریافت وامی اقدام میکنیم و ... ، میدانیم که نرخ تورم را چگونه در محاسباتمان لحاظ کنیم؟

-مفهوم عدالت اجتماعی و بازتوزیع ثروت که شعار همیشگی دولتمردان ماست، تا چه حد در سیاستگذاری های اقتصادی مملکت در نظر گرفته شده یا میشود؟

-آیا آنقدر از مکانیزم های تحقق این عدالت اجتماعی آگاهی داریم که اگر روزی لازم شد که در حمایت یا نقد سیاست دولتمردان،کاری انجام دهیم،بدانیم که در کدام مسیر گام برداریم؟ (مثلاً اینکه آیا یارانه دادن راهی اصولی برای بازتوزیع است؟)

-آیا آنقدر با مفاهیم کلان اقتصادی آشنایی کرده ایم که اگر خواستیم در سطح خرد برای خود و اطرافیانمان تصمیمی اتخاذ کنیم،بتوانیم نقش سیاستها و شاخص های کلان را در تصمیم گیری خود لحاظ کنیم؟

-آیا اینکه نزد دولتمردان ما واردات همیشه مذموم و صادرات همواره مورد تشویق بوده است،توجیه اقتصادی دارد؟ آیا این دیدگاه حامی منافع ملی ماست یا نیاز به بازنگری جدی دارد؟

فکر میکنم در کتاب آقای سرزعیم بتوانیم پاسخ هایی ساده و قابل فهم و منطقی برای این سوالات و سوالات دیگری از این جنس پیدا کنیم. در این کتاب مفاهیم به صورت قابل فهم برای عموم مطرح شده اند و به نظر من آگاهی از این مفاهیم برای عموم مردم ما (از جمله من) ضروری است. (شاید کمی از شور ما کم کرده و به شعور اقتصادی و سیاسی مان بیفزاید، تا در تعیین سرنوشت خود و ملتمان با آگاهی بیشتری مشارکت داشته باشیم و قربانی برخی از شعار های فریبنده نشویم) و شاید این مفاهیم به ما کمک کنند که روند های اقتصادی(و نه صرفاً رویدادهای اقتصادی) را بهتر تشخیص دهیم.

احتمال میدهم برای برخی از دوستان، این مطالب بسیار ابتدایی و ساده باشند ولی شاید برای بیشتر ما کمی ناشناخته باشند یا اینکه صرفاً اسامی ای باشند که در گفتگوهایمان استفاده میکنیم ولی آگاهی کمی از آنها داریم.

 

مطالب مرتبط:

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۳۷
سامان عزیزی
يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۴ ب.ظ

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

معرفی و توضیحاتی در مورد کتاب –اقتصاد برای همه . نوشته دکتر علی سرزعیم. نشر ترمه-

شاید یکی از دغدغه های هر ایرانی ای (خارج از اقتصاددانان و تصمیم گیران حوزه های اقتصادی کشور) این باشد که چگونه میتوان از آموزه های علم اقتصاد استفاده کرد تا ایران از وضعیت کنونی اش خارج شود و به جمع کشور های توسعه یافته ملحق شود.

از طرفی همگی ما به این باور داریم (ان شاالله !) که رشد اقتصادی،رفاه و رونق اقتصادی، فقط یکی از شاخص های توسعه یافتگی است ولی از طرف دیگر به نظر میرسد که از شروط لازم آن باشد.

بنده (نویسنده این سطور و نه نویسنده این کتاب!) نه اقتصاددان هستم و نه حتی دانش متوسطی در این زمینه دارم .

چند ماه پیش به توصیه یکی از اساتید عزیزم(مصطفی ملکیان) با کتابی آشنا شدم و پس از مطالعه آن به این نتیجه رسیدم که برخی از مفاهیم اقتصادی هستند که درک آنها  میتوانست دستاوردهای مهمی برای من و کشورم داشته باشد. (منظور از "من" در این جمله تک تک مردم ایرانند. "من" به عنوان عضوی از پیکره ی جامعه)

از مهمترین این دستاوردها ،شاید کمک به تصمیم گیری های بهتر و مناسبتر، هم در زندگی فردی و هم در زندگی اقتصادی-اجتماعی کشورم باشد.

قصد دارم به برخی از مفاهیم مطرح شده در این کتاب اشاره کنم، به این امید که خواننده این مطلب، اگر آگاهی از این مفاهیم را مهم ارزیابی کرد به مطالعه این کتاب بپردازد.

این خلاصه،یک خلاصه استاندارد نیست.به این معنی که بر اساس اصول خلاصه نویسی از یک کتاب جهت گزارش آن ،تدوین نشده است.در واقع شما با خواندن این مطلب فقط از عینک بنده به این کتاب نگریسته اید و اگر میخواهید با عینک خودتان به این کتاب بنگرید،بهتر است خودتان آنرا مطالعه نمایید! .فکر میکنم از خواندن این کتاب پشیمان نخواهید شد.

 

مطالب مرتبط:

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۳۴
سامان عزیزی
يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

کارآفرین

کارآفرین،واژه ای تا چندسال قبل اسمی ازش برده نمیشد ،غالب مردم جامعه حس خاصی بهش نداشتن،بعضی ها هم مثل من فکر میکردن یه چیزیه مثل همون –صدآفرین- که تو مدرسه به شاگردهای خوب میدادن!

برام جالبه ،برای من که اگر کسی رو برازنده این اسم میدیدم براش خیلی احترام قائل بودم و هستم، این روزا هر وقت این واژه رو میشنوم یک غم غریبی توی دلم میشینه.

همه جا پرشده از این واژه،بوق و کرنای رسانه ها،شب و روز،محافل کسب و کار،کلاسها،سمینارها،فضای وب،توی سازمانها،جمع مدیران،حتی در خفای کارمندان!، جمع دوستان و خانواده ها، گاهی انگار فکر میکنیم اگر بر سر یک واژه جنجال و نمایش راه بیندازیم باعث تحقق اون واژه! شدیم. غافل از اینکه جایی که این واژه باید بیشتر از همه جا به گوش برسه در ذهن و قلب  و اراده ماست.

غالب کارآفرینان تا زمانی که شومن ها! سراغشون نرفته بودن هیچ وقت به این واژه ها فکر نکرده بودن یا اصلا براشون مهم نبوده.

به دور  از این نمایش واژه ها، روح کارآفرینی تمام ذهن و روحشون رو تسخیر کرده بود. اونها به جای توصیف و ادعا،ژست های توخالی و جامه های پوشالی،لباس از تن برکندند و دل به دریا زدند، خیس شدند سرتا پا،اسیر شب و تاریکی شدند،طعمه طوفان و کوسه ها،اما در این میانه بی امان شنا کردند  و شنا کردند،نه برای رسیدن به خشکی، که آنان مقصدشان خشکی نبود بلکه ذاتشان و ذهن و روحشان شناگری بود و به دریا زدن.

من برخلاف بعضی از دوستان نگران(ببخشید دلواپس!) این نیستم که اگر همه کارآفرین شویم چه پیش خواهد آمد – زیرا میدانم به دریا زدن کار همه کس نیست- بلکه نگران اینم که آنقدر حدیث و توصیف پوچ و بی معنا از دریا بگوییم که دریادلان واقعی را از دریا زده کنیم و باعث شویم دریا را برای ما واعظان دریا بگذارند و خود به دنبال سوئیتی اجاره ای در یک کشتی لوکس بر روی اقیانوس همسایه بروند!

۱ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۳
سامان عزیزی
شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۰۹ ب.ظ

روز مادر، روز زن، یادآوری چه چیزی؟

اگر اصول و قواعد مکتب روانکاوی و سرآمد این مکتب(زیگموند فروید) را بپذیریم ،احتمالاً باید قبول کنیم که ده سال اول زندگی و بخصوص پنج سال اول آن تاثیر بسزایی بر زندگی روحی و روانی ما خواهد گذاشت.

این موضوع که دوران کودکی نقش موثری بر شکل گیری شخصیت آینده ما و ارزش های ذهنی ما دارد تا حدودی مورد قبول مکاتب و بزرگان دیگری نیز در روانشناسی شخصیت است.

شاید بتوان با درصد خطای بسیار کمی گفت که دوران کودکی و نقش موثر آن در شکل دهی به شخصیت انسان انکار ناپذیر است و چالش اهل علم (روانشناسی) بیشتر بر سر میزان این تاثیر است که موضوع بحث ما نیست.

جدای از اینکه این نقش و تاثیر دوران کودکی در شکل گیری شخصیت انسان و به تبع آن شکل گیری جامعه انسانی دارد،تا چه حد باشد، موضوعی که من میخواهم به اختصار به آن بپردازم نقش والدین و بخصوص مادر در این دوران اولیه زندگی است.

نوع برخورد مادر با نوزاد، طریق محبت و مهر ورزی او، نوع توجه او به نوزاد و کودک،طریقه برآورده کردن نیازهای کودک،نحوه آموزش هنجارها و ارزش ها به کودک، نوع نگاه و نگرش (خودآگاه یا ناخودآگاه) والدین به تربیت کودک،

سبک زندگی و رفتار  والدین با همدیگر، محیط خانواده و سبک و سیاق جاری در آن ،و موارد دیگری از این دست ، تنها قسمتهایی از عوامل دخیل در شکل گیری زندگی و شخصیت کودک در دوران اولیه زندگی هستند ولی به نظر میرسد که از جمله مهمترین عوامل و نیروهای تاثیر گذار بر شکل گیری شخصیت کودک در این دوران هستند.

با این نوع نگاه به این موضوع،میتوان گفت که نقش مادران در شکل گیری جامعه ،اگر تاثیرگذارترین نقش نباشد قطعاً از تاثیرگذارترین نقش هاست.

این دوران برای کودکان و نوزادان که شاید در آسیب پذیرترین دوران زندگیشان به سر میبرند،دورانی است که تاثیرات آن ممکن است در تمام طول زندگی فرد، روی تمام انتخاب هایش،تصمیماتش،سبک زندگیش،رفتارش و احساساتش، پابرجا باقی بماند.

شاید همانگونه که میتوان گفت که شخصیت فرزندان تا حدی فرزند مادران است،بتوان گفت که قسمتی از ساخت و ساختار جامعه هم که متشکل از به هم پیوستن همین فرزندان است،فرزند مادران است.

پس احتمالاً بتوان گفت که با دیدن برخی از هنجارها و ناهنجاریهای جامعه و سبک رفتاری حاکم بر آن،به وضعیت و سبک زندگی و رفتاری مادران آن جامعه پی برد.

طبیعی است که این استدلال به هیچ عنوان نمیتواند مطلق باشد،چه اینکه اگر به گونه ای دیگر بنگریم،خود مادران هم به نوعی محصول همین جامعه اند. شاید بهتر باشد  بگوییم که  تمام عوامل دخیل در این مجموعه،همچون حلقه های زنجیری به هم پیوسته هستند که با هم یک "سیستم" را میسازند.

ولی چه بپذیریم و چه نپذیریم،چه درست بدانیم چه نادرست،چه منطقی و چه غیر منطقی بدانیم، مادران و زنان در قسمت عمده ای از تاریخ بشریت،عهده دار این نقش مهم بوده اند و در جامعه ای هم که ما در آن زندگی میکنیم،همچنان عهده دار این نقش هستند.

پس برای داشتن جامعه ای به مراتب بالغ تر از امروز، نیازمند مادرانی به مراتب بالغ تر و آگاه تر از امروزیم.

به عبارتی برای ساختن جامعه ای بهتر از امروز، باید به نقش مادران توجهی بسیار بیشتر داشته باشیم، باید برای آگاه تر ساختن مادران و زنان فکر کنیم، باید برای خارج کردن مادران از نقش صرفاً سنتی مادر به عنوان سرویس دهنده خدمات! و منبع بی چشمداشت برای فرزندان و همسر، تلاش کنیم.

در شرایط حاضر،به نظر میرسد که این وظیفه بیشتر از همه بر عهده فرزندان و مردان جامعه است که به نوعی محصول مادران جامعه اند و از بسیاری جهات وامدار آنان.

امروز روز مادر است،روز زن، روزی که قرارداد کرده ایم تا بیشتر به این نقش خانوادگی و اجتماعی فکر کنیم. شاید بهتر باشد به جای صرفاً هدیه دادن ها و تبریک گفتن های کلیشه ای همیشگی، برای رشد و ارتقا و تعالی این نقش کمی فکر کنیم و قدم کوچکی برداریم...

۰ نظر ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۰۹
سامان عزیزی
سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۰۷ ب.ظ

تولید مثل!

تصمیم به بچه دار شدن چگونه تصمیمی است؟

اینکه ما طبق چه اصول،اهداف،ارزش ها،نیازها،غرایز یا هر دلیل عقلی و غیر عقلی دیگری تصمیم بگیریم که یک انسان دیگر به این کره خاکی اضافه کنیم یا نه؟ چرا و چگونه تصمیم میگیریم که به این سوال جواب آری بدهیم؟چرا و چگونه تصمیم میگیریم که جواب نه بدهیم؟

به نظر میرسد که طبیعت ابزار این عمل طبیعی را در طبیعت ما کار گذاشته است. به عبارت دیگر اگر فقط به روند طبیعی و تکاملی انسان به عنوان یکی از حیوانات زمین بنگریم ،ما انسانها نیز باید همچون سایر حیوانات،بر اساس طبیعت و غریزه مان رفتار کرده و در جهت بقا و تکامل نسل،اقدام به تولید مثل نماییم.

برایم بسیار پیش آمده که از کسانی که بچه دار شده اند پرسیده باشم که دلیل بچه دار شدنتان چه بوده است؟ (البته بجز انهایی که میگویند به اتفاقی،صاحب فرزند ناخواسته ای شده اند!-و آه که چقدر این اتفاق برای من مایه درد و رنج عمیقی است که جوابی بجز لال شدن برایش نداشته ام-)

غالباً جوابهایی از این دست گرفته ام: که تا بوده همین بوده،همانطور که والدین ما ما رو بدنیا آوردند ما هم باید صاحب فرزندانی میشدیم، یا اینکه : بچه شیرینی زندگی است و بچه دار شدن کلاً خوب است! ، یا : ما که تشکیل خانواده دادیم و ازدواج کردیم و برای گرمی بخشیدن به زندگی مشترکمان داشتن بچه لازم است ، و تعدادی از همین قبیل جواب ها که شما نیز با نگاهی به اطافتان به سرعت برایتان قابل تشخیص خواهند بود.

به نظر میرسد بیشتر این جوابها از جنس همان جواب طبیعی اولیه باشد که لباس به ظاهر رنگین تری به تنش کرده ایم .

جوابهایی از جنس بودن.

بودن و هست شدنی که انسان تا قبل از هست شدن آنرا نمیشناخت!

به قول مولانای عزیز :ما نبودیم و تقاضامان نبود // لطف تو ناگفته ی ما میشنود

یا به قول اونامونو( که دغدغه بیشتر زندگیش روی جاودانگی و در و رنج ناشی از نرسیدن به آن گذشت) :ما انسانها با تمام وجود خواهان جاودان شدنمان هستیم و برای تسکین این میلمان هر کاری انجام میدهیم (هر چند که او در نهایت به این اعتقاد رسید که این جاودانگی و هست شدن در وجود فرد دیگر،پاسخ اصیلی به این نیاز بشر نیست). شاید یکی دیگر از دلایل تولید مثل ما میلمان به بقای نسل(یا همان جاودانگی عاریتی) باشد.ولی از نظر من همین هم از جنس بقاست و به همان دلیل طبیعی مان خواهد رسید.

بسیاری از دلایل ما در جواب آری گفتن به این سوال،اگر کمی دقیقتر و موشکافانه تر بررسی کنیم،به احتمال زیاد به این دلیل طبیعی مان باز خواهد گشت.

اما در این میان اگر بخواهیم انسان گونه تر فکر کنیم با چالش بسیار بزرگی مواجه خواهیم بود.

آیا ما زندگی را به عنوان یک فرصت مینگریم یا به عنوان یک جبر مهیج؟

به عبارتی آیا ما حق حیاتمان را به عنوان فرصتی لذتبخش،تجربه ای با ارزش،راهی با معنا یا لطفی ویژه می انگاریم یا اینکه زندگی میکنیم چون والدینمان خواستند ما زندگی کنیم و دنیا را آنقدر با معنی و بارزش نمیدانیم که این درد و رنج حیات را به فرد دیگری تحمیل کنیم؟!

میتوان براحتی تصمیم گرفت و میتوان از جنبه و پتانسیل انسانی هم بهره برد و کمی درباره اش فکر کرد.

کسی که راه فکر کردن را برگزیند ،حداقل کاری که کرده این است که از وجه تمایزش با حیوانات هم وطنمان در این کره خاکی،استفاده کرده است.

۰ نظر ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۰۷
سامان عزیزی