زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

۶۹ مطلب با موضوع «معرفی کتابها و نویسندگان» ثبت شده است

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۰۱:۲۹ ب.ظ

از واقعه نگری به واقع نگری

فکر می کنم دو سالی می شود که کتاب" واقع نگری" -factfulness- در لیست کتاب هایی که می خواستم بخوانم قرار گرفته بود اما جایی در لیست اولویت هایم پیدا نکرده بود.

چند ماه پیش، یکی از دوستان عزیزم(خیلی عزیز) می خواست لطف کند و کتابی برایم هدیه بگیرد.و چون خیلی با ملاحظه است(برعکس بسیاری از ما) اول با خودم مشورت کرد و گفت که می خواهد کتاب واقع نگری را برایم بخرد ولی بعد از کمی صحبت قرار شد کتاب دیگری را لطف کند و تهیه کند.

چند روز بعد از این اتفاق داشتم فکر می کردم که احتمالاً دلیلی داشته که این کتاب را پیشنهاد کرده است و از آنجا که این دوستم نقش معلمی هم برایم دارد تصمیم گرفتم که خودم کتاب را تهیه کنم و بخوانم.

 

یکی از اولین چیز هایی که در این کتاب با آن مواجه می شوید مقایسه ای تلخ بین انسان ها و شامپانزه هاست. البته نویسنده کتاب قصد تحقیر کردن انسانها(و البته شامپانزه ها) را ندارد و صرفاً می خواهد بگوید که ممکن است تحت تاثیر خطاهای ذهنی و محدودیت های مغز، نگاه ما به دنیا از واقعیت های دنیا فاصله زیادی گرفته باشد.می خواهد بگوید که در فهم تصویر کلی دنیا و درک سیستم آن، تفاوت معناداری با اجدادمان نکرده ایم.

برای نشان دادن این موضوع به خوانندگان کتاب، یک پرسش نامه ی سیزده سوالی طراحی می کند(در واقع دوازده سوال+ یک سوال که جنس یکی از سوالات متفاوت است). نتایجی که از سراسر جهان(کشورهای مختلف) از این پرسشنامه به دست آمده اند تکان دهنده هستند و نشان می دهند که این فاصله گرفتن از واقعیت های دنیا، یک بیماری سراسری است.(خوشبختانه از نتایج پرسشنامه ی خودم راضی بودم و نه سوال را درست جواب دادم و با دلی قرص و خاطری آسوده از اینکه از شامپانزه ها بهتر می فهمم به مطالعه ی ادامه ی کتاب شتافتم :) .یکی از سوالات را قبلاً در متمم دیده بودم ولی جالب این است که آن سوال را اشتباه جواب داده بودم!(درود بر طوطی ها))

 

بعد از چند ماه که از مطالعه ی این کتاب می گذرد تصویری که در ذهنم نسبت به محتوای آن نقش بسته است این است که کمک می کند که از واقعه نگری به سمت واقع نگری حرکت کنیم.

شاید بشود کل کتاب را تمرین و مصداقی برای تفکر سیستمی و سیستمی نگاه کردن به دنیا در نظر بگیریم.

نویسنده در این مصداق یابیِ  زیبایی که انجام داده تلاش کرده که موانعِ مهمی را که مانعِ سیستمی دیدن دنیا(یا از نظر نویسنده: واقع نگری) برای ما انسانها هستند بیان کند.

این موانع چیزی نیستند جز خطاهای ذهنی(شناختی).میانبر ها و محدودیت های مغز.

همانطور که می دانید تعداد خطاهای ذهنی ما بسیار زیاد هستند اما از نظر نویسنده این کتاب، ده مورد از آنها هستند که آنقدر بزرگ و مهمند که واقع نگری ما به دنیا و مافیها را مختل کرده اند.

بجز مقدمه و موخره، همه ی محتوای کتاب برای توصیف و تشریح این ده خطا اختصاص داده شده است. مثال های متعددی از هر کدام بیان شده اند و دقیق و واقعی بودن مثال ها هم بر جذابیت و گیرایی آنها افزوده است.

هنس روسلینگ، نویسنده ی سوئدی این کتاب، سال های زیادی در موسسات کمک رسانی سازمان ملل خدمت کرده است، محقق و پژوهشگر خوب و برجسته ای بوده، بسیاری از مواردی را که بیان می کند از تجربه ی مستقیم و دست اولِ خودش می آیند، نظرات و نتایجی که بیان می کند با تحقیقات و آمار و ارقام مستدلی پشتیبانی می شوند و خلاصه اینکه با نویسنده ای مواجه هستیم که به معنای واقعی کلمه سرش به تنش می ارزد. و اگر اشتباه نکرده باشم به نظر می رسد که این کتاب تنها کتاب عمومی اوست که تالیف کرده است و بعد از مرگش در سال 2017 منتشر شده است.

 

این کتاب توسط عاطفه هاشمی و سید حسن رضوی ترجمه شده (و به نظر من ترجمه خوب و روانی آمد) و به همت نشر میلکان روانه بازار کتاب شده است.

 

بعید می دانم نقل چند جمله از کتاب چندان مفید و کمک کننده باشد اما برای آشنایی با ترجمه و حال و هوای کتاب چند جمله را نقل می کنم:

 

- وقتی جی.پی.اس اتومبیل تان را به کار می اندازید، خیلی مهم است که جی.پی.اس بر اساس اطلاعات صحیحی عمل کند. اگر گمان کنید دارد به اشتباه، در شهر دیگری برایتان جهت یابی می کند، دیگر به آن اعتماد نمی کنید. چون می دانید در آن صورت به محل نادرستی خواهید رسید. پس سیاست مداران و سیاست گذاران چطور می توانند با استفاده از اطلاعات نادرست، مشکل جهان را برطرف کنند؟ تاجران و بازرگانان چطور می توانند با جهان بینی های غلط، تصمیمات منطقی و درستی در مورد سازمان هایشان بگیرند؟ انسانی که مشغول زندگی معمول خود است، چطور بفهمد درباره ی چه مسائلی باید نگران باشد؟

- ما گرایشی داریم که نمی توانیم در برابرش مقاومت کنیم. می خواهیم همه چیز این جهان را به دو دسته ی مجزا و اغلب متضاد تقسیم کنیم که میان آن دو، شکافی خیالی وجود دارد.

- اگر می خواهید کسی را متقاعد کنید که دچار سوء برداشت است، بررسی و آزمودن نظراتش بر اساس آمار، عموماً بسیار سودمند است.

- سه علامت هشدار دهنده ی رایج وجود دارد که نشان می دهد شخص دارد برایتان داستانی فوق دراماتیک تعریف می کند و می خواهد غریزه ی شکاف تان را هدف بگیرد. البته شاید خودتان هم مشغول این کار باشید. به هر حال این سه علامت "مقایسه ی میانگین ها"، " مقایسه ی حد های افراطی" و " نگاه از بالا" هستند.

- آگاه شدن از اتفاقاتِ بد جهان آسان است(اخبار!). مطلع شدن از اتفاقات خوب و صدها دستاورد و موفقیتی که اصلاً درباره شان اطلاع رسانی نمی شود سختتر است. اشتباه نکنید، حرف از آن خبر های پیش پا افتاده ی مثبتی نیست که برای خنثی کردن اخبار منفی می گویند. منظورم پیشرفت های مهمی است که می توانند دنیا را تغییر دهند، اما به قدری آهسته و خردخرد اتفاق می افتند که نمی شود ذره ذره شان را به عنوان خبر اعلام کرد.

- تناقض همین جاست: جهان هیچگاه تا این اندازه امن و خالی از خشونت نبوده و در عین حال هیچ وقت تصویری چنین خطرناک از آن ترسیم نشده است. ترس هایی که زمانی به بقای نیاکان ما کمک می کرد، امروزه به اشتغال خبرنگاران کمک می کند. تقصیر خبرنگاران نیست و نباید انتظار داشته باشیم آنها تغییر کنند.

- مهمترین کاری که برای پرهیز از قضاوت نادرست در مورد چیزها می توان انجام داد، دوری کردن از اعداد تنهاست. هرگز عددی را تنها نگذارید. هرگز باور نکنید عددی ممکن است به خودی خود معنادار باشد.

- غریزه ی شکاف، جهان را به "ما" و "آنها" تقسیم می کند و غریزه ی تعمیم باعث می شود "ما"، همه ی "آنها" را یکسان تصور کنیم.

 

۰ نظر ۱۶ آبان ۹۸ ، ۱۳:۲۹
سامان عزیزی
يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۳ ق.ظ

کتاب زندگی خوب

"زندگی خوب" عنوان کتابی است که به قلم مارک ورنون تالیف شده است.

فکر می کنم عنوان دومی که برای کتاب انتخاب شده،به خوبی گویای محتوای مورد ادعای کتاب است:

"سی گام فلسفی برای کمال بخشیدن به هنر زیستن".

 

این کتاب که با ترجمه پژمان طهرانیان و با همت نشر نو روانه بازار کتاب شده، مدت نسبتاً زیادی است که مهمان میزم شده است.

نمی توانم بگویم که کتاب فوق العاده خوبی است(حداقل برای من)، ولی نمی توانم بگویم که ارزش خواندن هم نداشت.

همانطور که احتمالاً می دانید، چند سالی است که سبک تازه ای از کتاب های خود یاری(از هنر ظریف بی خیالی منسون بگیرید تا هنر خوب زندگی کردنِ دوبلی) گوی سبقت را از سایر کتب خودیاری ربوده اند، به نظرم رسید که این کتاب را هم می توان در همان طبقه بندی قرار داد.

 

با وجود اینکه فرمول زندگی خوب و خوش را "برای خودم" تالیف و تدوین کرده ام :) و در حال خوشبخت شدن و تجربه خوشبختی هستم به حول و قوه الهی :) (از به کار بردن بیش از حد :))) عذر می خواهم.اگر لازم نبود استفاده نمی کردم)،ولی نمی دانم چرا سال گذشته با دیدن و تورق این کتاب تصمیم به خریدش گرفتم.شاید برای محکم کاریِ بیشتر بود(...)خودتان به دلخواه،شکلک مورد نظرتان را داخل پرانتز تصور کنید.

و فراموش نکنید که در دلِ هر شوخی ای،جدیتی هم لانه کرده است!(اگر فرمول خواستید در خدمتیم).

بگذریم.

 

به هر حال اگر منتظر کتابی با شرح و بسطِ فلسفه ای که در هر فصل معرفی شده است باشید، احتمالاً ناامیدتان خواهد کرد. به عنوان مثال، در مقایسه با کتاب "تسلی بخشی های فلسفه" دوباتن-که آن هم شرح و بسطِ مفصلی ندارد- فصول این کتاب بسیار کوتاه تر هستند و اکثراً در حد نه یا ده صفحه سرهم بندی شده اند.شاید مثلِ "هنر خوب زندگی کردن" دوبلی اما با محتوایی از جنسی متفاوت.

اما اگر دنبالِ سر نخ هایی برای مطالعه بیشتر باشید، فکر می کنم سراغ کتاب خوبی رفته اید.

ورنون که در حوزه فیزیک و الهیات درس خوانده و بعداً دکترای فلسفه اش را گرفته، تلاش کرده تا با مطالعه ی آثار متفکرانِ مختلفی از حوزه های گوناگون (مثل هنر،فلسفه، ادبیات،الهیات،روانشناسی و غیره) آموزه هایی که از نظرش، برای زندگی خوب مفید هستند را استخراج کند.

در این کتاب با بخشی از اندیشه های متفکرانی مانندِ اسکار وایلد، مونتنی،یونگ،برتراند راسل،سارتر،تولستوی،پوپر،مارتین بوبر،هانا آرنت و دیگران آشنا می شویم که شاید برای زندگی خوب به کارمان بیایند.

ورنون، اندیشه های این متفکران را در پنچ دسته ی کلی طبقه بندی کرده است:

1-فضیلت های معنوی، شامل هنر،زیبایی،آزادی،معنا،دین و دیدن

2-فضیلت های مصیبت بار، شامل خشم،پول،سوگواری،تعهد،داستان گویی و بی یقینی

3-فضیلت های اجتماعی، شامل معاشرت،توجه به کره زمین،دوستی با همنوع،دوستی با حیوانات،رابطه ی زن و مرد و مدارا با مردم

4-فضیلت های عملگرایانه، شامل شوخ طبعی،موسیقی،سکون،فرزانگی،شگفتی و کار

5-فضیلت های فردی، شامل بخشایش،قدرشناسی،امید،فردیت،عشق و من

و برای توضیح هر یک از فضیلت ها، سراغ یکی از متفکران رفته است.

 

ورنون، در پایان هر فصل و در راستای کمک به کاربردی کردن هر یک از گام های فلسفیِ سی گانه ی پیشنهادی اش، توضیحات مختصری تحت عنوان "گامی دیگر" بیان کرده است.

شاید بد نباشد جند جمله ای از کتاب را هم نقل کنم که با فضای کتاب بیشتر آشنا شوید:

 

  • زندگی خوب، با زیستن و تامل بر زیستن خویش است که به دست می آید، با تامل بر تجربه ها و اشتباه هاتان، مسرت ها و ترس هاتان.
  • فایده باوری(utilitarianism)، مکتبی است که قبله ی آمالش پاساژها و بازارهای بزرگ خرید است و روحانیانش اقتصاددانان. فایده باوری به ما می آموزد که هنگامی به خوشبختی می رسیم که کارهایی انجام دهیم لذتبخش و یا تحسین برانگیز.
  • اخلاق فضیلت مدار چندان کاری ندارد به این که آیا زندگی خوب به شما حس خوشبختی می دهد یا نمی دهد، چرا که می داند حس خوشبختی در زندگی حسی است که می آید و می رود و عملاً برای تشخیص این که آیا زندگی بر وفق مراد است یا خیر، شاخص ضعیفی است.
  • هنرمند کسی است که در پی پاسخ دادن به این پرسش است: این چه گونه حالی است؟ و بیان هنرمندانه زمانی اتفاق می افتد که هنرمند راهی ابداع می کند برای دادن پاسخی دقیق به این پرسش و پروراندن آن چه پیش از این خام بوده است.
  • پیشنهاد بدیع ایلیچ(فیلسوف اتریشی) این بود که در جهان امروز، که جهانِ وفورِ گزینه ها و انتخاب هاست، تنها هنگامی می توانیم به آزادی برسیم که برخی از گزینه ها را کنار بگذاریم.او حامی کناره گیری است و کشف اینکه ما بدون آن گزینه ها هم می توانیم سر کنیم. و مکاشفه ی واقعی برای بشرِ امروز هم در همین نهفته است.
  • بهترین داستانها آنهایی هستند که دیدگاه نویسنده فریاد زده نمی شود،بلکه در دلِ داستان گنجانده می شود.به گفته ی ارنست همینگوی: اگر بنا بود پیامی برسانم، خب تلگراف می زدم.
  • آنکه والاترین فضایل را داراست در بندِ فضیلت نیست، و چنین است که صاحب فضیلت است. آنکه کم مرتبه ترین فضایل را داراست از فضیلت جدایی ندارد، و چنین است که فضیلتی ندارد. اولی هیچگاه عمل نمی کند اما کاری را هم ناکرده نمی گذارد. دومی عمل می کند اما ناکرده ها دارد.(لائوتسه)
  • ویلیام جیمز، برادر هنری جیمزِ رمان نویس و پسر خوانده ی رالف والدو امرسون بود.(!)
  • در کار برای کار، هیچ فضیلتی نیست.(جان استوارت میل)
  • ژاک دریدا معتقد بود که چیزهایی که بخشودنشان آسان است چندان هم نیازی به بخشودن ندارند، در حالی که چیزهایی که ضروری است بخشوده شوند بخشودنشان به نظر ناممکن می رسد.

 

۳ نظر ۰۲ تیر ۹۸ ، ۰۰:۴۳
سامان عزیزی
شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۹ ب.ظ

مدلی شیک از خود فریبی(و دیگر فریبی)

"اگر مستراح شما بوی بد می دهد،نمی توانید با توالت خواندن آن کاری کنید که بوی بهتری بدهد. باید تمیزش کنید."

جمی وایت(Jamie Whyte)

توضیح: ظاهراً در جایی که جمی وایت زندگی می کند(لندن)، مد شده است که به جای کلمه ی lavatory به معنای مستراح، از کلمه ی فرانسوی toilet که زیباتر و شیک تر و احتمالاً تمیز تر! است استفاده می کنند.

پی نوشت: وایت(مدرس سابق فلسفه در دانشگاه کمبریج و نویسنده در حوزه تفکر نقادانه و تحلیلی) توضیح می دهد که "شما نمی توانید دنیا را با عرضه ی توصیفی متفاوت یا عوض کردن جای کلمات زیبا و زشت تغییر دهید."

فکر می کنم مصداق های زیادی بتوانیم برای این نوع خود فریبی و دیگر فریبی پیدا کنیم، از استفاده ی افراطی از کلمات گنگِ تخصصی(طبیعتاً منظورم این نیست که این کار همیشه غلط است،گاهی اجتناب ناپذیر است) گرفته تا استفاده ابزاری از برخی کلمات و اصطلاحات برای با سواد یا با کلاس یا با اهمیت یا حرفه ای نشان دادن خودمان(به خودمان یا دیگران) یا موضوعی که در موردش صحبت می کنیم.

ما گاهی با انتخاب و پیدا کردن یک اسم زیبا برای مشکلی که داریم، احساس می کنیم که آن مشکل خود به خود برطرف شده است!

غافل از آنکه احتمالاً فقط بارِ آن جابجا شده است.(آنهم با استفاده از کلمات)

 

مثلِ بیماری که با فهمیدن اسم بیماری اش احساس می کند که حالش بهتر شده است(که در واقع توهمی مقطعی است و تا در عمل به مراحل درمان نپردازد همچنان بوی بد به مشامش خواهد رسید).

شما هم مثل من، چنین خود فریبی هایی داشته اید؟

 

۳ نظر ۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۲۹
سامان عزیزی
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۱۲ ب.ظ

هنر باد کردن متن در کنار هنر ظریف بی خیالی!

به تازگی مطالعه کتاب "هنر ظریف بی خیالی" نوشته ی مارک منسون را تمام کرده ام.

این کتاب از کانال های مختلفی بهم معرفی شده بود و منتظر خواندن یک کتاب در سطح استاندارد(و بالاتر) بودم اما راستش را بخواهید محتوای کتاب اصلاً با انتظارات من همخوانی نداشت.

این مسئله را کاملاً می پذیرم که ممکن است مشکل، از انتظارات من باشد.

فکر می کنم کلِ محتوای کتاب را می شود در این اصلِ مهم (و البته پیش پا افتاده) خلاصه کرد که : به چیزهای مهم و دارای اولویت بالاتر در زندگی مان اهمیت بدهیم و به مسائل کمتر با اهمیت، و دارای اولویت پائین تر در زندگی مان، اهمیت ندهیم یا کمتر اهمیت بدهیم.

این اصل و مفهوم را می توان در درازای تاریخ مکتوب بشر و از زبان افراد و نویسندگان مختلفی ردیابی کرد. این حرفم به این معنا نیست که بخواهم از اهمیت این اصل بکاهم ولی این همه در بوق و کرنا کردن یک کتاب(حداقل چیزهایی که من شنیده یا دیده ام) که فقط می خواهد همین را بگوید، برای من نا امید کننده بود.

کمی هم در مورد محتوای کتاب بگویم:

اگر بخواهم اول از تیتر زدن فصول شروع کنم، باید عرض کنم که به نظرم تیتر های جناب منسون، من را یاد تیتر زدن های صفحه اول روزنامه های زرد می اندازد. تیتر هایی مثل "تلاش نکنید" یا "شما در مورد همه چیز اشتباه می کنید" یا "خود را بکشید" که نویسنده مانور زیادی هم روی آنها داده است.

اما نکته قابل تامل در مورد این تیتر ها این است که محتوای زیر این تیتر ها، معمولاً(و نه همیشه) با مفهوم تیتر زده شده، در تناقض است و حتی برخی جاها می توانید موارد مختلفی از متناقض گویی را در خودِ متن هم پیدا کنید.

 

فکر می کنم نویسنده در بخش های مختلفی از کتاب، مشغول نقد کردنِ "تفکر مثبت اندیشانه ی رایج و بازاری" است(که به نظرم، به حق، مشغول این کار است و اتفاقاً از این بخش های کتاب بیشتر لذت بردم)، اما به نظرم رسید که خودِ منسون هم در جاهای مختلفی از نحوه بیان و سبک و سیاق همین تفکر استفاده کرده است(بخصوص در تهییج کردن های توخالی).یاد آن جمله ی نیچه بخیر که می گفت(نقل به مضمون): وقتی به جنگ سیاهی می روی و به مدت طولانی به آن خیره می شوی مراقب باش،چون سیاهی هم به تو خیره می شود.

 

در کل به نظرم رسید که منسون، آن اصل بالا را گرفته و شروع به باد کردن متن کرده است ولی انصافاً با هنر و ظرافت خاصی این کار را انجام داده است.

فکر می کنم نویسنده این کتاب، کمی استراتژی می دانسته و در مورد اولویت بندی مطالعه کرده، کمی از فلسفه اگزیستانسیال قرض گرفته(بحث هایی مثل: آزادی و مسئولیت-مرگ-مستثنی بودن)، مقداری عرفان شرقی چاشنی کار کرده،کمی روانشناسی شناختی خوانده،  قسمتی از اغراق و تحکم مثبت اندیشان بازاری را وام گرفته، و با چاشنی برخی تجربیات شخصی اش، همه اینها را مخلوط کرده و داخل قابلمه ای آب پزشان کرده و حاصل، محتوای این کتاب شده است و برای تاثیر بر مشتریان رستوران، اسم خاصی تحت عنوان "هنر ظریف بی خیالی" را در منو، برایش در نظر گرفته است.در پایان، مانند اکثر اسم های عجیب و غریب در منو ها، مجبور شده کمی از محتویات غذا را هم زیر نام اصلی اضافه کند.

 

آیا این صحبت هایم به این معنی است که این کتاب، کتاب خیلی بدی است؟ قطعاً نه.

تنها چیزی که می توانم بگویم این است که فکر می کنم این کتاب کمی سطحی نوشته شده و یکپارچگی یک کتاب اصل و نسب دار را ندارد.

منظورم از اینکه سطحی نوشته شده این نیست که موضوعات کتاب سطحی هستند(بعید می دانم کسی پیدا شود که به این مسائل اساسی و بنیادی انسان، صفت سطحی بدهد) بلکه منظورم این است که نحوه پرداختن نویسنده به این موضوعات، سطحی است.

بگذریم.به هر حال ممکن است منسون اهداف و محدودیت های مختلفی برای این کتابش در نظر داشته است.

 

کتاب هنر ظریف بی خیالی، ویژگی های مثبتی هم دارد به نظرم. از جمله اینکه از شیوه نوشتنِ خودمانی استفاده کرده و ساده و صمیمی نوشته است.

برخی موضوعات را سعی کرده به صورتی مطرح کند که کاربردی باشند و خواننده بتواند برای عملی کردنشان برنامه بریزد.

و البته اینکه در جاهای مختلفی از کتاب، موضوعاتی را مطرح می کند یا نقل می کند (که بعضی وقتها ارتباط معناداری با عنوان و هدف آن فصل ندارند) که به نظرم آموزنده هستند و ارزش خواندن دارند.

 

در پایان چند جمله از کتاب را که برای من مفید بودند نقل می کنم:

- با اهمیت ندادن به داشتن احساس بد، از چرخه ی بازخورد جهنمی خارج می شوید. به خودتان می گویید: حال من خیلی خراب است، اما چه اهمیتی دارد؟ . و آنوقت انگار فرشته ها روی شما گرد بی اهمیتی پاشیده باشند، دیگر برای داشتن حس بد، از خودتان متنفر نمی شوید.

 

-یک اشکال که در همه ی آموزه های "چگونه خوشحال باشیم" وجود دارد این است که: تمایل به داشتن تجربه های مثبت بیشتر، به خودی خود، یک تجربه ی منفی است و از طرف دیگر، پذیرش تجربه های منفی، به خودی خود، یک تجربه ی مثبت است.

 

- شما نمی توانید حضوری مهم و حیاتی برای عده ای از افراد داشته باشید، بدون اینکه در زندگی بعضی دیگر کاملاً بیهوده و اضافی باشید.

 

- معتقدم که امروز ما با یک اپیدمی روانی مواجه شده ایم، که در آن مردم دیگر نمی فهمند که گاهی خوب است بعضی چیزها خراب شود.(مخصوص بیماران کمال طلبی مثل من!)

 

- خوشبختی از حل کردن مشکلات نشات می گیرد. کلید واژه ی ما در اینجا "حل کردن" است. اگر شما از مشکلات اجتناب می کنید یا حس می کنید که هیچ مشکلی ندارید، خودتان را بدبخت می کنید. اگر حس می کنید که مشکلاتی دارید که از عهده ی حل کردن آنها بر نمی آیید باز هم خودتان را بدبخت می کنید. راز مسئله، حل کردن مشکلات است نه نداشتن مشکل.

 

- بین مقصر دانستن کسی برای وضعیت شما، و مسئولیت واقعی آن فرد برای وضعیت شما، تفاوت وجود دارد.

 

- ایمو فیلیپس،کمدین معروف می گوید: من قبلاً فکر می کردم که مغز انسان، شگفت انگیز ترین عضو بدن است. اما بعداً متوجه شدم که چه عضوی این موضوع را به من گفته است.

 

-اگرکسی در کاری از شما بهتر عمل می کند، احتمالاً علت آن این است که او بیشتر از شما شکست خورده است.

 

- عمل کردن، تنها اثر انگیزه نیست، بلکه علت آن نیز هست.

 

پی نوشت یک: من این کتاب را با ترجمه ی انتشارات کلید آموزش خواندم و به نظرم ترجمه خوب و روانی آمد.

پی نوشت دو: این مطلب بیشتر از جنس نق زدن به منسون بود! و آنرا برای یکی از دوستانم نوشتم ولی گفتم شاید بد نباشد اینجا هم منتشرش کنم. اگر قصد خواندن این کتاب را دارید لطفاً خودتان در موردش تصمیم بگیرید و بعداً یقه ی بنده را نگیرید:)

 

۱ نظر ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۱۲
سامان عزیزی

در کتاب "راهنمای تفکر نقادانه" که عنوان دوم آن "پرسیدن سوال های به جا" است، مراحل یازده گانه ای برای ارزیابی و سنجش هر مسئله ای که با آن مواجهه می شویم و ارزش ارزیابی دارد، پیشنهاد شده است.

یکی از مراحل، ارزیابی شواهد است.یکی از انواع شواهدی که برای پشتیبانی از ادعایی که مطرح شده ممکن است ارائه شده باشد تحقیقات علمی است.

تحقیقات علمی، به عنوان یکی از شواهد محکم و ارزشمند مطرح هستند و جایگاهشان از بسیاری از شواهد دیگر بالاتر است اما تا جایی که من دیده ام و با توجه به جایگاه علم و روش علمی در ذهنمان، معمولاً تحقیقات علمی را بدون ارزیابی های دقیق به عنوان فکت های درست می پذیریم و به سادگی و بدون سختگیری از کنارشان عبور می کنیم.(البته همانطور که می دانید بسیاری از ما نه تنها در مورد تحقیقات علمی بلکه در مورد اکثر ادعاها و نتیجه گیری هایی که میبینیم و می شنویم چندان ارزیابی محکمی نداریم و دروازه ی ورودی ذهنمان به پهنای یک اتوبان چند بانده است که باجه های عوارضش را جمع کرده ایم!)

نویسندگان این کتاب، ام.نیل براون و استیوارت ام.کیلی، که سابقه ی طولانی ای در تدریس تفکر نقادانه داشته اند(و فکر می کنم در کنار عوامل دیگر، به پشتوانه ی همین سابقه ی تدریس توانسته اند مفاهیم تفکر نقادانه را به زبانی ساده و قابل فهم با مثال های متعدد و با حفظ یکپارچگی مفاهیم ،در قالب این کتاب ارائه کنند)، نه سوال را پیشنهاد می کنند که در ارزیابی یک تحقیق علمی باید از خودمان بپرسیم. طبیعتاً این نه سوال، همه ی سوالات ارزیابانه ای نیستند که می شود پرسید ولی به نظرم از مهمترین سوالات هستند.

این نه سوال را با تغییراتی اندک در جمله بندی ها و ترکیب برخی توضیحات کتاب از بخش های دیگر آن، نقل می کنم:

 

1-این تحقیق و گزارش آن چه کیفیتی دارد؟

کیفیت تحقیقات علمی ممکن است خیلی با هم فرق داشته باشد، برای همین باید به برخی تحقیقات بیش از بقیه اعتماد کنیم.تحقیقی داریم که خوب انجام شده و تحقیقی هم داریم که خوب انجام نشده، و ما باید به اولی بیشتر از دومی اعتماد کنیم. از آنجا که روند تحقیقات علمی خیلی پیچیده است و عوامل خارجی بسیار زیادی روی آن تاثیر می گذارند، حتی کسانی که در کارهای تحقیقاتی به خوبی آموزش دیده اند گاهی اوقات تحقیقاتی انجام می دهندکه نقایص مهمی دارند. انتشار در ژورنال های علمی هم تضمین نمی کند که فلان تحقیق علمی نقاط ضعف بزرگی نداشته باشد.

قابل اعتماد ترین گزارش ها معمولاً آنهایی هستند که در ژورنال های با ارزیابی تخصصی منتشر می شوند، یعنی ژورنال هایی که تحقیقی را نمی پذیرند مگر اینکه عده ای از کارشناسان آن رشته قبلاً آن تحقیق را ارزیابی کرده باشند. معمولاً(ولی نه همیشه) هر چه منبع گزارش وجهه و اعتبار علمی بیشتری داشته باشد، آن تحقیق بهتر طرح ریزی شده است. بنابراین، سعی کنیم درباره ی وجهه و اعتبار منبع گزارش های علمی تا می توانیم اطلاعات کسب کنیم.

 

2-به غیر از کیفیت منبع گزارش، آیا سر نخ های دیگری در گزارش هستند که حاکی از خوب انجام گرفتن تحقیق باشند؟

مثلاً آیا در این گزارش مزیت یا مزیت های خاص این تحقیق شرح داده شده است؟

 

3-آیا محققان دیگری هم نتایج این تحقیق را تائید کرده اند؟

آیا تحقیقات دیگری هم هستند که به همین نتایج رسیده باشند؟

نتایج تحقیقات علمی خیلی وقتها یکدیگر را نقض می کنند، از این رو تحقیقات علمی منفردی که بدون در نظر گرفتن مجموعه ی تحقیقاتی که درباره ی موضوعی صورت گرفته عرضه می شوند، اغلب نتایج گمراه کننده ای به دست می دهند. نتایج تحقیقاتی که بیش از همه شایسته ی توجه اند آنهایی هستند که بیش از یک محقق یا یک گروه از محققان به آنها رسیده باشند.

به عنوان مثال، قبول داشتن رابطه ی بین دو چیز، مثلاً سیگار کشیدن و ابتلا به سرطان، وقتی معقول است که تحقیقاتی با طرح ریزی مناسب وجود آن رابطه را به دفعات متعدد و بدون استثنا تائید کرده باشد. فقط در این صورت می توان وجود آن رابطه را، دست کم تا زمانی که مخالفان بتوانند شواهد متقاعدکننده تری له دیدگاهشان عرضه کنند، قبول داشت.

 

4-آیا در گزارش این تحقیق، تحقیقات مرتبطی که نتایج متضادی دارند از قلم نیافتاده است؟

در واقع می خواهیم بدانیم که نویسنده یا گوینده در انتخاب این تحقیقات تا چه حد گزینشی عمل کرده است. آیا این محقق فقط آن تحقیقاتی را که موید نظرش بوده اند انتخاب نکرده است؟

 

5-آیا حواسمان هست که "نتایج تحقیق" را از  "تفسیر نتایج تحقیق" تفکیک کنیم؟

نتایج تحقیقات علمی "نتایج یا مدعای" محقق را اثبات نمی کنند، بلکه در بهترین حالت موید آنها هستند. نتایج تحقیقات خودشان چیزی به ما نمی گویند! محققان باید همیشه معنی نتایج تحقیقاتشان را تفسیر کنند، و نتیجه ی هر تحقیقی را می توان به چند طریق تفسیر کرد. بنابراین ادعاهای محققان را نباید "حقایق" اثبات شده تلقی کنیم. پس هر وقت با اظهاراتی مثل "نتایج تحقیقات نشان می دهد..." برخورد می کنیم، باید آنها را به این صورت ترجمه کنیم: "تفسیر محققان از نتایج تحقیقاتشان چنین است که نشان می دهد...".

 

6-آیا کسی دلیلی برای تحریف نتایج این تحقیق داشته است؟

در واقع باید مراقب موقعیت های باشیم که محققان نیاز دارند به نتایج خاصی برسند!

محققان هم مانند همه ی ما انسانها دارای چشم داشت ها، نگرش ها، باورهای اخلاقی، خطاها، و نیاز هایی هستند که روی سوال هایی که می پرسند،نحوه انجام تحقیقاتشان، و تفسیر نتایج تحقیقاتشان اثر می گذارد. مثلاً اگر شما محققی باشید که دارید از موسسه شکر آمریکا کمک هزینه تحقیقات دریافت می کنید، آن وقت برایتان خیلی دشوار است که "کشف کنید" نوجوانان بیش از حد شکر مصرف می کنند.

البته یکی از نقاط قوت اصلی تحقیقات علمی این است که در آن سعی می شود روند تحقیقات و نتایج آن علناً در دسترس همگان قرار گیرد تا دیگران بتوانند درباره ی محسنات آن تحقیق داوری نمایند و سپس سعی کنند با تکرار آن تحقیق به نتایج مشابهی برسند.

 

7-آیا شرایطی که این تحقیق تحت آنها صورت گرفته مصنوعی نیستند؟

تحقیقات علمی بر حسب اینکه در آنها چقدر از شرایط مصنوعی استفاده شده باشد با هم تفاوت دارند. بیشتر وقتها، کنترل شرایط ایجاب می کند که تحقیق علمی تا حدودی خاصیت "واقعی بودن" خود را از دست بدهد. اما هر چه تحقیق مصنوعی تر باشد، تعمیم نتایج آن به جهان خارج دشوارتر خواهد بود(بخصوص در مورد تحیقیقات با موضوع بررسی رفتارهایپیچیده اجتماعی).

مثلاً دانشمندان علوم اجتماعی آدم ها را در اتاقی که کامپیوتری در آن هست می نشانند تا "بازی" هایی بکنند که روند استدلال و استنتاج ذهنی آنان را محک بزنند و بفهمند که چرا آدمها وقتی با موقعیت های متفاوتی مواجهه می شوند تصمیم های خاصی می گیرند. اما سوالی که مطرح است این است که آیا با نشستن جلوی کامپیوتر و فکر کردن و تصمیم گرفتن درباره ی موقعیت های فرضی و خیالی برای اینکه آگاهی بیشتری در مورد نحوه ی تصمیم گرفتن آدم ها هنگام روبرو شدن با مشکلات واقعی به ما بدهد بیش از حد مصنوعی نیست؟

 

8-با توجه به نمونه ای که تحقیق روی آن صورت گرفته، نتایج این تحقیق را تا چه حد می توان تعمیم داد؟

تعمیم عبارت است از ادعایی کلی درباره ی رخدادی. مثلاً این ادعا که " این دارو در درمان سرطان بیمارانی که این تحقیق روی آنها صورت گرفته موثر بوده است" تعمیم نیست، ولی این ادعا که " این دارو سرطان را درمان می کند" تعمیم است.

توانایی تعمیم دادن بر اساس نتایج تحقیق بستگی دارد به 1-تعداد اعضای نمونه 2-گوناگونی یا تنوع نمونه 3-میزان تصادفی انتخاب شدن نمونه ها

 

9- گزارش تحقیق را از منبع دست اول دریافت کرده ایم یا منابع دست دوم؟

نویسنده ها یا گوینده ها معمولاً ادعاهای مبتنی بر تحقیقات علمی را تحریف یا ساده می کنند.پس ممکن است بین آن ادعایی که در تحقیق اصلی مورد توجه بوده ، با استفاده ای که فلان نویسنده یا گوینده به منظور تائید عقاید خودش از آن شواهد استفاده کرده است، تفاوت عمده ای وجود داشته باشد.به عنوان مثال، چه بسا محققی در گزارشی که از تحقیق خودش داده، ادعاهای خودش را به دقت مشروط به تحقق شروطی کرده باشد اما دیگران ادعاهای او را بدون توجه به آن شرط و شروط به کار ببرند.

 

این کتاب به همت انتشارات مینوی خرد و با ترجمه ی کوروش کامیاب در بازار کتاب کشور عرضه شده است.

 

مطالب مرتبط با این نوشته:

نبود تفکر نقادانه، یکی از آفتهای جامعه توسعه نیافته ما

پرسش و پاسخ هایی پیرامون تفکر نقادانه

 

۰ نظر ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۲:۴۹
سامان عزیزی
جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۲۴ ق.ظ

فهرست کتاب هایی که در سال 97 خواندم

سال نود و هفت به نسبت سال نود و شش کمی بیشتر مطالعه کردم.تفاوت خیلی چشمگیر نبود ولی با وجود مشغله هایی که از سال نود و شش بیشتر بودند، نسبتاً نتیجه ی راضی کننده ای بود.

معمولاً سال را با مطالعه ی یک رمان خوب شروع می کنم.سال گذشته هم با رمان خانواده تیبو شروع کردم که اینجا چیزهایی در موردش نوشته ام.

هر سال چند کتاب برای بازخوانی مجدد در لیستم قرار می دهم که ممکن است به دلایل مختلفی باشد از جمله:

- برای هضم (جذب و شاید دفع) محتوای آن کتاب نیاز به بازخوانی و فکر کردن بیشتری دارم

- احساس کنم محتوای آن کتاب که ممکن است ماهها و سالهای قبل خوانده باشم در برهه حساس کنونی! بیشتر به کارم می آید

- مشغول مطالعه کتابهایی هستم که ممکن است محتوایی مرتبط با کتابهای قبلی داشته باشند و برای فهم به نسبت بهترشان سراغ کتابهای قبلی برای بازخوانی می روم

- و چند دلیل دیگر!(از جمله علاقه ام به آن کتاب یا نویسنده اش)

 

به هر حال لیست کتابهای سال نود و هفت که برای اولین بار مطالعه کردم یا بازخوانی کردم اینها هستند(سی کتاب و حدود ده هزار و پانصد صفحه):

1-خانواده تیبو - روژه مارتین دوگار - ابوالحسن نجفی

2-مائده های زمینی و مائده های تازه -آندره ژید - هر دو ترجمه از مهستی بحرینی

3-زوربای یونانی - نیکوس کازانتزاکیس - محمد قاضی

4-بانو با سگ ملوس - آنتوان چخوف - غلامحسین نوشین

 

5-تاملات - مارکوس آرلیوس - عرفان ثابتی

6-جستار هایی در باب عشق - آلن دوباتن - گلی امامی

7-پروست چگونه می تواند زندگی شما را دگرگون کند - آلن دوباتن- گلی امامی

8-هنر سیر و سفر - آلن دوباتن - گلی امامی

 

9-سیری در نظریه پیچیدگی - ملانی میچل - رضا امیر رحیمی

10-نظریه سیستم های پیچیده - شروین وکیلی

11-مقدمه ای بر سیستم های پیچیده - محمد رضا شعبانعلی

 

12-راهنمای شاخص های اقتصادی - حمید رضا ارباب

13-اقتصاد برای همه(اقتصاد کلان) - علی سرزعیم

14-بینش اقتصادی برای همه(اقتصاد خرد) - علی سر زعیم

 

15-قدرت عادت - چارلز دوهیک - المیرا محمدی

16-جذبه راز تاثیر گذاری - کرت دبلیو مورتنسن - منصوره سادات بیطرف

 

17-چرخ زندگی- الیزابت کوبلر راس - فرناز فرود

18-هنر درمان - اروین یالوم - سپیده حبیب

19-هنر خوب زندگی کردن - رولف دوبلی - عادل فردوسی پور

20-درباره معنی زندگی - ویل دورانت - شهاب الدین عباسی

21-هر بار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند - دانیل مارتین کلاین - حسین یعقوبی

 

22-انسان خداگونه - یووال نوح هراری - زهرا عالی

23-انسان خردمند -یووال نوح هراری - نیک گرگین

24-در جستجوی طبیعت - ادوارد ویلسون - کاوه فیض الهی

25-ژن خودخواه - ریچارد داوکینز - جلال سلطانی

 

26-مفهوم ها و ابزارهای تفکر نقادانه - ریچارد پل و لیندا الدر - مهدی خسروانی

27-ماهیت ها و کارکرد های تفکر نقادانه و خلاقانه - ریچارد پل و لیندا الدر - مهدی خسروانی

28-مغالطه های پر کاربرد - ریچارد پل و لیندا الدر - مهدی خسروانی

29-راهنمای تفکر نقادانه - نیل براون و استیوارت کیلی - کوروش کامیاب

 

30-دوازده نظریه درباره طبیعت بشر - لزلی استیونسن،دیوید هابرمن،پیتر متیوز رایت- میثم محمد امینی

 

۶ نظر ۱۶ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۲۴
سامان عزیزی
دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۳۹ ب.ظ

تفالی به نیچه (پنج)

درباره ی مگسان بازار

 

"بگریز، دوستِ من، به تنهایی ات بگریز! تو را از بانگ بزرگ مردان، کَر و از نیش خُردان، زخمگین می بینم.

جنگل و خرسنگ نیک می دانند که با تو چه گونه خاموش باید بود. دیگربار چونان درختی باش که دوست اش می داری، همان درختِ شاخه گستری که آرام و نیوشا بر دریا خمیده است.

پایانِ تنهایی آغاز بازار است، و در آنجاکه بازار آغاز می شود همچنین آغاز هیاهوی بازیگرانِ بزرگ است و وِزوِزِ مگسانِ زهرآگین.

در جهان بهترین چیزها را نیز ارجی نیست تا آنکه نخست کسی آنها را به نمایش گذارد.مردم این نمایشگران را "مردان بزرگ" می خوانند.

مردم از بزرگی، یعنی از آفرینندگی، چیزی چندان نمی دانند. اما کششی ست ایشان را به نمایشگران و بازیگرانِ چیزهای بزرگ.

 

جهان گِردِ پایه گذارانِ ارزش های نو می گردد، با گردشی ناپیدا،  اما مردم و نام گردِ نمایشگران می گردند. چنین است راه و رسم جهان.

نمایشگر را جانی است، اما جانی نه چندان باوجدان. ایمان او همواره به چیزی است که بیش از همه دیگران را وادار به ایمان آوردن به آن می کند - ایمان به خویشتنِ خویش!

فردا او را ایمانی تازه است و پس فردا ایمانی تازه تر. او ،همچون مردم، حسی تند دارد و حال و هوایی گردنده.

در نظر اش وارونه کردن یعنی دلیل آوردن، و عقل مردم را دزدیدن، یعنی باوراندن.و خون نزد او بهین حجت است.

حقیقتی را که جز به گوش های تیز راه نیابد، دروغ می خواند و یاوه. همانا که او تنها به خدایانی ایمان دارد که در جهان غوغا برپا می کنند!

پُر است بازار از دلقکانِ باوقار. و ملت از مردانِ بزرگِ خویش بر خویش می بالد! اینان برایِ او خداوندگارانِ این دَم اند.

اما دَم بر ایشان زور می آورد و آنان بر تو زور می آورند و از تو نیز "آری" یا "نه" می طلبند. وای بر تو که می خواهی کُرسی ات را میانِ "باد" و "مباد" بگذاری!

ای عاشق حقیقت، بر این مطلق خواهانِ زورآور رشک مَوَرز! شاهبازِ حقیقت هرگز بر ساعدِ هیچ مطلق خواه ننشسته است.

از این ناگهانیان به پناهگاهِ خویش بازگرد.تنها در بازار است که با "آری؟" یا "نه؟" ناگهان بر انسان می تازند.

 

چاه های ژرف همه کند در می یابند. می باید دیری منتظر مانند تا بدانند چه به ژرفناشان فرو افتاده است.

کارهای بزرگ را همه دور از بازار و نام آوری کرده اند.پایه گذارانِ ارزش های نو همیشه دور از بازار و نام آوری زیسته اند.

بگریز، دوست من، به تنهایی ات بگریز! تو را از مگسانِ زهرآگین زخمگین می بینم. بگریز بدان جا که باد تند و خنک وزان است.

به تنهایی ات بگریز! به خُردان و بیچارگان بس نزدیک زیسته ای. از کینِ پنهانشان بگریز! آنان در برابر تو سراپا کین اند و بس.

بیش از این برای راندنِ شان دست میاز! آنان بسیار اند و سرنوشتِ تو مگس تاراندن نیست.

این خُردان و بیچارگان بسیار اند و ای بسا بناهای سرفراز که از چکّه های بسیارِ باران و رویش گیاهان هرزه از پای درآمده اند.

سنگ نیستی، اما چکّه های بسیار تو را سُفته اند و همچنان چکه های بسیارِ دیگر تو را از هم خواهند درید.

 

تو را از مگسانِ زهرآگین بستوه می بینم و می بینم زخم های خون آلوده را بر صد جایِ جانت.اما غرورت از خشم گرفتن نیز پروا دارد.

آنان با بی گناهی تمام از تو خون می طلبند. روان های بی خونِ شان تشنه ی خون است. از این رو با بی گناهی تمام نیش می زنند.

امّا، تو ای ژرف، رنج ات از زخم های خُرد نیز بس ژرف است و هنوز بهبود نیافته، باز همان کرمِ زهرآگین بر دست ات می خزد.

مغرور تر از آنی که به کشتنِ این ریزه خواران دست یازی.اما بپای که سرنوشت ات برتافتنِ همه ی بیدادهای زهرآگین نشود!

 

با ستایش هاشان نیز وزوز کُنان بر گِرد ات می گردند.اما ستایشگری شان نیز پیله کردن است و بس.می خواهند به پوست و خون ات نزدیک باشند.

تو را می ستایند همچون خدایی یا شیطانی. نزد ات لابه می کنند، چنانکه نزدِ خدایی یا شیطانی. از این چه سود! اینان ستایشگران اند و لابه گران و دیگر هیچ.

بسیار مهربانانه به نزد تو می آیند.اما این همانا زیرکیِ ترسویان است.آری، ترسویان زیرک اند!

با روان های تنگِ شان به تو بسیار می اندیشند و همواره از تو اندیشناک اند! سرانجام اندیشیدنِ بسیار به هر چیز اندیشناکی است!

تو را به خاطر تمام فضیلت هایت کیفر می دهند و آن چه بر تو می بخشایند تنها لغزش های توست.

از آنجا که مهربان ای و دادگر، می گویی: گناهشان چیست اگر که زندگی شان کوچک است! . اما روانِ تنگ شان می اندیشد که "هر زندگی بزرگ گناه است"

چون با ایشان مهربان باشی نیز خود را خوار شده می بینند و خوش رفتاری ات را با بدرفتاریِ نهانی پاسخ می گویند.

غرورِ خاموش ات ایشان را ناخوشایند است. و هرگاه چندان فروتن باشی که سَبُک جلوه کنی، شاد خواهند شد.

 

با شناختنِ هر چیزی در کسی آن چیز را در او شعله ور می کنیم.پس، از خُردان بپرهیز!

در برابر ات خود را کوچک می بینند و پستی شان در کینِ نهانِ شان به تو کورسو می زند و می تابد.

ندیدی که بسا هنگام چون نزدیک شان می شدی چه گونه دَم در می کشیدند و نیروشان چون دودِ آتش میرنده ترکِ شان می گفت؟

آری، دوستِ من،تو همسایگان خویش را مایه عذاب وجدانی. زیرا شایسته ی تو نیستند.از این رو از تو بیزارند و آرزومندِ مکیدنِ خونِ تو اند.

همسایگانت همیشه مگسان زهرآگین خواهند بود و آن چه در تو بزرگ است، همان بایدِشان زهرآگین تر و هر چه مگس وار تر کند.

بگریز،دوست من، به تنهایی ات بگریز! بدان جا که بادی تند و خنک وزان است! سرنوشت تو مگس تاراندن نیست.

 

چنین گفت زرتشت."


 

نقل از کتاب "چنین گفت زرتشت" نیچه با ترجمه داریوش آشوری.

پی نوشت: تفال های قبلی را در اینجا و اینجا و اینجا و اینجا می توانید مطالعه نمائید.

 

۱ نظر ۱۴ آبان ۹۷ ، ۲۱:۳۹
سامان عزیزی
پنجشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۵ ق.ظ

یک تقدیم متفاوت

کتاب تازه ی دکتر محمود سریع القلم با عنوان "اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی" منتشر شده است.هنوز کتاب را تهیه نکرده ام ولی یادداشت صفحه ی تقدیم آن در سایتشان منتشر شده است.

یادداشت زیبا و قابل تاملی است.بهانه ی خوبی است تا از فضای دو روز گذشته اینجا فاصله بگیریم(بگیرم). ;)

امیدوارم همه ما (و از جمله من)، بتوانیم تلاش کنیم تا به این سمت و سو حرکت کنیم.

 

تقدیم به ایرانیانی که در سال ۱۴۲۲ زندگی خواهند کرد به طوری که:

 

۱-در انتخابات، مردم به احزاب رأی خواهند داد نه افراد؛
۲-صادرات پتروشیمی ایران، سهمی جزء پنج کشور اول جهان را خواهد داشت؛
۳-در جاده­ ها، هر ۲۵ کیلومتر، یک بخش استراحت وجود خواهد داشت؛
۴-شهروندان هر چند ماه، یک کتاب خواهند خواند؛
۵-شخصیت شهروندان با دانش آنها هم زمان رشد خواهد کرد؛
۶-نارسایی­ های محیط زیستی با آموزش و فن­آوری روز حل خواهند شد؛
۷-به واسطه حمل و نقل عمومی، نیاز شهروندان به خرید اتوموبیل کمتر خواهد شد؛
۸-یک سوم نمایندگان مجلس از بانوان خواهد بود؛
۹-حداقل بیست میلیون توریست از ایران بازدید خواهند کرد؛
۱۰-هیچ شهروندی در سواحل دریای خزر و خلیج فارس، آشغال پرت نخواهد کرد؛
۱۱-چندین تلویزیون خصوصی با تلویزیون دولتی رقابت خواهند کرد؛
۱۲-شهروندان ۵۶ کشور مسلمان می­توانند بدون ویزا به ایران سفر کنند؛
۱۳-اخلاق مدنی به طور چشمگیری در ایران رشد خواهد کرد؛
۱۴-ایرانیان صاحب قرارداد اجتماعی خواهند بود؛
۱۵-میانگین سن وزرای کشور، بین ۴۰ تا ۴۵ سال خواهد بود؛
۱۶-تعداد دانشگاه هایی که مدرک دکتری می­دهند به زیر بیست خواهد رسید؛
۱۷-نرخ مهاجرت به حداقل خواهد رسید؛
۱۸-نظام بانکی و مالی بین­ المللی شریک و رقیب نظام بانکی ایران خواهد بود؛
۱۹-روابط ایران با عموم همسایگان، عادی و مسالمت­ آمیز خواهد بود؛
۲۰-شهروندان در رعایت آداب گفت و گو، قبول کردن تفاوت­ های فکری و رعایت حریم فردی، در منطقه خاورمیانه زبانزد خواهند بود؛
۲۱-ایران، قطب صنعت IT/ICT در خاورمیانه خواهد بود؛
۲۲-متخصصان و بنگاه های ایرانی، نقش عمده ­ای در امور تجاری و اقتصادی کشورهای همسایه خواهند داشت؛
۲۳-شهروندان با گذرنامه خود حداقل به ۱۴۵ کشور بدون ویزا می­توانند سفر کنند؛
۲۴-صادرات نفت و گاز ایران متوقف خواهد شد؛
۲۵-تصویر بیرونی از ایران: علمی، فن­آوری، فرهنگی و مدنی خواهد شد؛
۲۶-مهندسین و متخصصان ایرانی به همراه تبعه 35 کشور دیگر در تولید ایرباس مشارکت خواهند کرد؛
۲۷-رتبه اعتباری ایران در سرمایه­ گذاری به +A خواهد رسید؛
۲۸-و در نتیجه، هنر، معماری، ادبیات و فرهنگ ایران در دنیا مطرح خواهد بود؛
۲۹-درآمد سرانه به بالای بیست هزار دلار خواهد رسید؛
۳۰-و در نتیجه، اعتماد، صداقت، همکاری مدنی، نهاد خانواده و راست­گویی در کشور فراگیر خواهد شد.

 

۳ نظر ۱۹ مهر ۹۷ ، ۰۰:۰۵
سامان عزیزی
يكشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۲۷ ب.ظ

جعبه ابزاری مفید از رولف دوبلی

تصور کنید که که مکانیک خودرو هستید و بسیار پیش می آید که به آچار های با نمره های مختلف، پیچ،مهره و انواع و اقسام ابزار ها برای تعمیر و نگه داری از خودرو های گوناگون احتیاج پیدا می کنید.

باز هم تصور کنید که تعمیرگاهتان برایتان به ازث رسیده است و انباری در گوشه ی تعمیرگاهتان هست که آشفته بازاری است از ابزارهای مختلف. نسل قبلی خانواده تان هر ابزاری را که فکر می کرده روزی به درد می خورد روانه انبار کرده و نوبت شما هم که رسیده تعداد دیگری ابزار به ابزار دانتان اضافه کرده اید.

ماشینی را برای تعمیر می آورند و وسط کار به پیچ و مهره ای بر می خورید که به نظرتان باز کردنش آچار نمره چهارده می خواهد.روانه ابزار دان می شوید و یک ساعتی از وقتتان برای پیدا کردن آچار نمره چهارده به باد می رود. در حین گشتن یادتان می آید که بارها به خودتان گفته اید که باید یکبار بنشینم و نظمی به این ابزار دان بدهم ولی هر بار وسط تعمیرات یادتان افتاده، و به بعدها موکولش کرده اید. به هر حال نمره چهارده را پیدا می کنید و می روید سراغ پیچ و مهره مذکور. در کمال ناباوری می بینید که مهره را کمی کوچکتر فرض کرده بودید و احتمالاً نمره شانزده گره گشای کارتان باشد. دوباره به سمت ابزاردانتان می روید و روز از نو روزی از نو.

*

می دانم که احتمالاً الان به این فکر می کنید که خرفت شده ام و مکانیکی که با این سبک و سیاق کار کند حتماً از گرسنگی مرده و این روزها چنین مکانیک هایی وجود ندارند.

حق دارید اینطور فکر کنید. امروز اگر کسی قصد مکانیک شدن داشته باشد اولین کاری که می کند خرید چند جعبه ابزار مختلف است که تر و تمیز و دسته بندی شده و آماده به کارند.(والبته این را می دانیم که هیچ مکانیکی هم با خرید جعبه ابزار مکانیک نمیشود)

ولی جالب اینجاست که چنین تصوری را که برای یک مکانیک انقدر احمقانه به نظرمان می آید  در زندگی خودمان کاملاً مجاز می دانیم.

اگر احساساتی نمی شوید و بهِتان بر نمی خورد لطفاً فرض کنید که هر کداممان یک ماشین هستیم که هر از گاهی نیاز به تعمیر و نگه داری پیدا می کند.

به نظرم می رسد باور به "مستثنی بودن" که باور مشترکی میان اغلب انسان هاست در این طرز فکرمان بی  تاثیر نباشد. فکر می کنیم ماشین ما خیلی فرق می کند. پیچ و مهره هایش استثنایی هستند. موتورش که تا به حال هیچ جای دنیا مشاهده نشده است. گیربکسش که دیگر بماند. اتصالات و تعامل اجزای موتور و سایر قسمت ها هم که سیستمی غریب دارد که ما نفر اولی هستیم که تجربه اش می کنیم.و قس علی هذا !

 

فکر می کنم هر چه زودتر به این نتیجه برسیم که در عین اینکه ما انسان ها تفاوت هایی با هم داریم ، شباهت های بسیار زیادی هم داریم(حتی در نحوه فکر کردن و احساس کردن و غیره)، برایمان مفید تر خواهد بود.

می دانم که زندگی را با همه ی پیچیدگی هایش نمی توان یک ماشین فرض کرد. می دانم که عرصه هایی در زندگی هر شخصی هست که صرفاً مختصِ اوست و بعید است شخص دیگری چنان تجربه هایی داشته باشد و حوزه هایی هم هستند که جعبه ابزار پذیر نیستند.

اما فراموش نکنیم که جنبه های مشترک و عرصه های مشابه هم سهم زیادی از زندگیِ هر یک از ما دارند و اتفاقاً تجربه ی بشری در این جنبه ها می تواند بیشتر به کارمان بیاید.خود من از طرفدارانِ دُگمِ اختراع کردن دوباره چرخ در بعضی حوزه های زندگی ام هستم ولی به نظرم حوزه های زیادی هم در زندگیم هستند که اختراع دوباره چرخ در آنها عین حماقت است برایم.

*

به هر حال این روضه خوانی ها را کردم تا به معرفی کتاب "هنر خوب زندگی کردن" رولف دوبلی برسم.

او در این کتاب با استفاده از آموزه هایی که از سه حوزه ی "روانشناسی"(با توجه بیشتر به دو رویکرد شناختی و انسانگرا)، "فلسفه ی رواقی" و "سرمایه گذاری بر اساس ارزش" بر گرفته، پنجاه و دو توصیه را مطرح می کند که به نظرش برای داشتن یک زندگی خوب، کارآمد هستند.

با اینکه بجز پانزده تا بیست توصیه ی این کتاب، الباقی را یا در کتاب های مختلف و از زبان افراد مختلفی خوانده و شنیده بودم یا به تجربه یاد گرفته بودم، ولی از دو ماه پیش که این کتاب را خریدم دوبار آنرا خوانده ام.  به قول جاناتان هایت(نویسنده کتاب "ذهن درست کار"-پرفروش ترین کتاب نیویورک تایمز-) "استعداد دوبلی در این است که بهترین ایده های دنیا را دستچین می کند"  و به نظر من هم  هنر دوبلی در این است که از میان انبوهی از ابزارها، توانسته است جعبه ابزاری مفید بیرون بکشد که بسیار کار راه انداز است و ایده های خوبی به ما می دهد.

 

البته توصیه های این کتاب صرفاً برای تعمیرات و نگه داری نیستند و جنبه های دیگری از زندگی را هم پوشش می دهند. شاید برای شما هم مانند من، برخی توصیه هایش با تجربه تان از زندگی چندان سازگار نباشند یا حتی چند موردِ متناقض هم در توصیه هایش بیابید ولی به نظرم همچنان نکات کاربردی و مفیدی دارد که ارزش چند بار خواندن و فکر کردن داشته باشند.

از طرفی همچنان که در مورد کتاب " هنر شفاف اندیشیدن " هم گفتم، معتقدم که اگر می خواهیم این توصیه ها را کمی بهتر یاد بگیریم نیاز است که مطالعه ی مختصری در روانشناسی و برخی حوزه های مرتبط با آن داشته باشیم و عقبه ی این توصیه ها را بدانیم.نمی دانم شاید هم در اشتباه باشم و مطالعه همین اصول و توصیه ها برای شروع کفایت کند.

 

 

۵ نظر ۰۱ مهر ۹۷ ، ۱۷:۲۷
سامان عزیزی
جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۲۸ ق.ظ

کالاهای پستِ سبد زندگیِ ما

 

اقتصاد دانان دسته بندی جالبی برای کالاها دارند که گاهی به تناسب موضوع(مثلاً در بحث ترجیحات و مطلوبیت های هر فرد)، در کنار سایر دسته بندی ها و خوشه بندی هایشان از آن استفاده می کنند.

آنها در این دسته بندی، کالاها را به دو دسته تقسیم می کنند. دسته ی اول را کالاهای معمولی(Normal Goods) و دسته ی دیگر را کالاهای پَست(Inferior Goods) می نامند.

کالاهای معمولی کالاهایی هستند که در صورتی که ما با محدودیت بودجه مواجهه نباشیم ،مصرفمان از آنها بیشتر می شود.به عبارتی هرچه محدودیت بودجه کمتر مصرف این کالاها بیشتر.

اکثریت کالاها و خدمات موجود در بازار در این دسته بندی قرار می گیرند(از برنج و گوشت بگیرید تا خدماتی مثل دندانپزشکی و نظافت منزل).

 

 میان نوشت بیربط به اصل موضوع ولی مرتبط با بحث کالاهای معمولی: دسته ی کوچکی از کالاهای معمولی را کالاهای لوکس شامل می شوند.ویژگی کالای لوکس این است که هر چه درآمدها بیشتر می شود تقاضا برای این کالاها هم بیشتر می شود(و برعکس).

 

اما کالاهای پست کالاهایی هستند که انسان ها وقتی درآمد کمی دارند از آنها استفاده می کنند اما وقتی درآمدشان زیاد شد،مصرفشان از آنها کاهش می یابد و کالاهای دیگری را انتخاب می کنند.

ظاهراً مثال کلاسیک اقتصاد دانان برای توضیح کالاهای پست "سیب زمینی" است. وقتی درآمد افراد افت زیادی می کند یکی از غذاهایی که می توانند مصرف کنند سیب زمینی است که هم پرحجم است و هم قیمت آن در همه جای دنیا پائین است.(البته این نمونه مورد نظر اقتصاددانها در مورد من صادق نیست چون متوسط مصرفم از سیب زمینی در همه ی دوران های زندگی ام ثابت بوده:)

طبیعتاً این تعاریف از کالاهای معمولی و پست تعاریفی نسبی است.یعنی ممکن است کالایی که برای یک فرد، معمولی است برای دیگری، پست باشد.

*

اگر مواردی مانند مجموعه دانش های مفید، یادگیری مهارت ها،فکر کردن! ،نگاه نقادانه، مدیریت منابع، مدیریت زمان و چیزهایی از این دست را کالاهای سبد زندگی مان(و کسب و کارمان) در نظر بگیریم، شاید بتوان دسته بندی ای که در بالا ذکر کردم را در مورد سبد کالاهای زندگی هم در نظر گرفت.

با این فرض، احتمال دارد "یادگیری مهارتها" در دسته ی کالاهای پستِ سبد زندگی یکی از ما و در دسته ی کالاهای معمولی سبد زندگی دیگری باشد، یا "مدیریت منابع" در دسته ی کالاهای معمولی یکی  و دسته ی کالاهای پست دیگری باشد.

مثلاً تعبیری منستب به دکتر محسن رنانی هست که می گوید در ایران، علم اقتصاد از نظر مسئولان حکومتی یک کالای پست است!. یعنی وقتی اوضاع به کامشان است و درآمد های نفتی کرور کرور به خزانه هایشان سرازیر می شود، اقتصاد را یک علم غربی می دانند که برای ایران مناسب نیست ولی وقتی اوضاع خراب می شود و کامشان تلخ و درآمد های نفتی چکه چکه به خزانه هایشان می چکد، سراغ اقتصاددانان می روند که بیائید و درستش کنید.

 

حالا بیائید برای دقایقی ایران را بیخیال شویم و ببینیم در سبد کالاهای زندگی ما(یعنی کالاهایی که جنس شان از جنس مواردی است که پیشتر گفتم) چه کالاهایی از نظرمان(آگاهانه یا ناآگاهانه) در دسته ی کالاهای پست قرار گرفته اند؟

ببینیم آیا واقعاً حقشان بوده که در این دسته باشند یا مثل مثال دکتر رنانی، به ناحق در این دسته قرارشان داده ایم؟

هیچ بعید نیست که بسیاری از بحران های زندگی مان به خاطر اشتباه در قرار دادن یک یا چند کالا در دسته ی کالاهای پست باشد.

مثلاً آیا همیشه در زمان بحران به یاد مدیریت منابع مان می افتیم؟ آیا فقط در زمان گرفتاری هایمان به سراغ یادگیری مهارت های همسو با اهدافمان می رویم؟ مثلاً تلاش برای یادگیری زبان انگلیسی ،وقتی دغدغه مان می شود که دوست داریم کتاب درجه یکی را بخوانیم ولی ترجمه ای از آن پیدا نمی شود؟

فکر می کنم بد نباشد اگر گاهی بنشینیم و با این عینک، به دسته بندیِ کالاهای معمولی و پست  سبد زندگی مان نگاهی بیندازیم.شاید جابجایی یکی دو کالا از سبد کالاهای پست به معمولی یا برعکس، مسیر های تازه ای پیش رویمان بگشاید.

 

پی نوشت:تعریف کالاهای پست و معمولی را از دکتر علی سرزعیم در جلد دوم مجموعه "اقتصاد برای همه" آموخته ام و از ایشان نقل کردم.(جلد اول و جلد دوم مجموعه اقتصاد برای همه)

 

۰ نظر ۱۲ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۲۸
سامان عزیزی