زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات
جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۵۴ ق.ظ

تفالی به نیچه (دو)

پیش نوشت: اگر آنقدر بیکار بوده باشید و از سرِ لطف نوشته های قبلی این وبلاگ را خوانده باشید، می دانید که قبلاً در مورد "تفال به نیچه" چیزهایی گفته بودم. این پست را هم ادامه آن فرض کنید.

 

" در خواب بودم که گوسپندی تاجِ گُل ام را جوید. جوید و گفت : زرتشت دیگر دانشور نیست.

این بگفت و پر غرور و گردن افروخته دور شد. کودکی این را با من حکایت کرد.

خوش دارم اینجا بیارمم که کودکان بازی می کنند. زیرِ دیوارِ شکسته، در میان خاربُنان و شقایق های سرخ.

کودکان ام هنوز دانشور می دانند، خاربُنان و شقایق های سرخ نیز. آنان بی گناه اند، حتی آنگاه که بدخواه اند.

اما در چشم گوسپندان، دیگر دانشور نیستم.سرنوشتم چنین می خواهد. خوشا سرنوشت ام!

زیرا حقیقت این است که من خانه ی دانشوران را ترک گفته ام و پشتِ سر در را نیز به هم کوفته ام.

روان ام دیری گرسنه بر خوانِ ایشان نشست. من نه چون ایشان آموخته بودم که دانش جویی کاری ست همچون فندق شکنی.

من عاشقِ آزادی ام و هوایِ فرازِ خاکِ تازه. خفتن بر پوستِ گاو مرا خوشتر است از خفتن بر مقام ها و منزلت های آنان.

از اندیشه ی خویش چنان گرم و تافته ام که بسا دَم به دشواری توانم زد. آن گاه به هوای آزاد پناه باید ام بُرد. دور از همه ی اتاق های غبارآلود.

اما آنان سرد در سایه هایِ سرد می نشینند. در همه کار می خواهند تماشاگر باشند و بس. و می پرهیزند از نشستن بر پله هایی که آفتابِ سوزان بر آن ها نشسته است.

آنان، چون کسانی که در گذر می ایستند و حیران چشم بر ره گُذران می دوزند، چشم به راه اند و حیران بر اندیشیده های دیگران چشم دوخته اند.

چون دست بر ایشان نهی همچون کیسه های آرد، ناخواسته در پیرامون خویش گَرد بر می انگیزند. اما که می داند که گَرد ایشان از خرمنِ گندم و خُرّمی زرینِ کشتزارهایِ تابستان برخاسته است!

آن گاه که فرزانه نمایی می کنند، گفته ها و حقایق کوچک شان مرا چِندِش آور است. فرزانگی شان چنان گندبوی است که گویی از گنداب برآمده است. و به راستی، آوازِ غوک نیز از آن گنداب ها به گوش ام رسیده است!

چالاک اند و انگشتانی ورزیده دارند. یک رویی من کجا و تودرتوییِ ایشان کجا. انگشتانشان در رشتن و گره زدن و بافتن استادند. بدین سان جوراب های جان را می بافند!

ساعت هایی هستند نکو. باید درست کوکِ شان کرد و بس! آنگاه ساعت را درست نشان می دهند و خُردک صدایی نیز می کنند.

چون دَنگ و آسیاسنگ کار می کنند.گندم ات را در آن ها بریز و بس! آنان نیک می دانند که چه گونه گندم را آسیا باید کرد و از آن گردی سفید ساخت.

 

یکدیگر را سخت می پایند و به یکدیگر بدگمانند. با تردستی هایشان در نیرنگ های کوچک، چشم به راه آنان اند که پای دانش شان لنگ است.عنکبوت وار چشم به راهند.

همیشه دیده ام که با چه دقت زهر آماده می کنند و برای این کار همیشه دستکش های شیشه ای به دست دارند!

بازی کردن با تاسِ تقلبی را نیز می دانند و ایشان را چه عرق ریز، گرمِ بازی دیده ام.

ما با یکدیگر بیگانه ایم و فضیلت های ایشان از نیرنگ بازی ها و تاس های تقلبی شان با ذوق من ناسازگار تر است.

و آن گاه که با ایشان می زیستم، بر فرازشان می زیستم.هم از این رو بود که با من دشمن شدند.

آنان نمی خواهند چیزی از این بشنوند که کسی بر فرازشان گام می زند.از این رو میان من و سرِ خویش چوب و خاک و خاشاک نهادند.

این سان صدای گام هایم را خفه کردند. و تا کنون دانشور ترینان از همه کم تر به من گوش فرا داده اند.

همه ی خطاها و ناتوانی های بشری را میان خود و من نهادند، و همان است که "سقفِ کاذبِ" خانه های خویش می نامند.

اما با این همه، من با اندیشه هایم بر فرازِ سر های ایشان گام می زنم. و اگر می خواستم بر خطاهای خویش نیز گام زنم، باز بر فرازِ ایشان و سر هاشان می بودم.

زیرا آدمیان برابر نیستند : عدالت چنین می گوید. و آنان را حقِ آن نیست که همان را بخواهند که من می خواهم!

چنین گفت زرتشت."

 

برگرفته از کتاب"چنین گفت زرتشت" نیچه(درباره ی دانشوران). با ترجمه درجه یکِ داریوش آشوری.

 

نظرات  (۵)

۰۶ بهمن ۹۶ ، ۰۲:۴۴ محمد صادق اسلمی
سلام سامان جان
از خیلی وقت پیش که توی یکی از کامنت‌هات در متمم اشاره کردی که مدتی به فلسفه رو اوردی و شروع کردی به خوندن آثار فلسفی، همیشه دوست داشتم یه سوال ازت بپرسم. البته از اونجا که میدونم سوالم جواب دقیقی نداره و شاید حتی پرسیدنش اشتباه باشه، اما امشب دیگه نتونستم تحمل کنم.
خیلی دوست دارم نظرت رو در مورد شروع فلسفه بدونم. اینکه بهتره از کجا شروع کنیم. با خوندن چه آثاری ؟
از ابتدا بیاد شروع کرد، یا میشه از میانه‌ هم شروع کرد،اصلا فرقی داره؟
به نظرت باید خط سیر مشخصی طی بشه یا نه یعنی بعضی آثار رو باید قبل از بعضی دیگه خوند؟
خوندن کتاب‌های چه کسانی رو پیشنهاد می‌کنی و البته چه مترجمانی؟

ببخش اگر سوالاتم خیلی کلی و زیاده، اما در برابر پرسیدنشون نتونستم مقاومت کنم. ممنون میشم اگر وقت و حوصله داشتی نظرت رو برام بنویسی. البته اگه صلاح دیدی که اصلا جواب بدی :-)

روز و روزگار خوش



پاسخ:
محمد صادق عزیز،
قبل از هر چیزی باید بگم که من آدم مناسبی برای جواب دادن به این سوال نیستم.میخوام بگم که با خوندن سی چهل تا کتاب در حوزه فلسفه،که ممکنه گوشه ی بسیار کوچکی از کتب فلسفی رو پوشش داده باشه، نمی تونم راهنمای مناسبی باشم برای کسی که میخواد فلسفه بخونه.
البته میدونم که خودت هم به این موضوع واقفی، که تاکید کردی که صرفاً نظرمو بگم.
از طرفی، از مسیری که خودم برای مطالعه ی آثار فلسفی طی کردم(که در حد ناچیز بوده)، راضی نیستم، بنابراین دلم نمیخواد مسیر خودم رو هم به فرد دیگه ای پیشنهاد بدم که اون هم مثل من گمراه بشه!

بعد از این توضیحات، حالا میتونم کمی از سلیقه ی خودم بگم:)
راستش صادق جان،من فلسفه ای رو که احساس کنم دردی ازم دوا نمی کنه اصلاً نمی خونم. همین حرفم نشون میده که توی مطالعه ی آثار فلسفی، به شدت سوگیری داشته و دارم.
مدتها با بحران معنا دست به گریبان بودم و کم کم به سمت فیلسوفان اگزیستانسیال کشیده شدم. بعضی هاشون واقعاً بهم کمک کردن و یکی از دلایلی که بعدها به آثار اروین یالوم هم علاقه مند شدم همین بود.
منظورم از این حرف اینه که مشکلاتی داشتم،سوالاتی داشتم و برای جواب اینها بود که به سمت فلسفه رفتم (که ممکنه روش مفید یا غیر مفیدی باشه).

فکر می کنم برای جواب این سوالت، ارجاعت بدم که یکی از معلم های خوبم، بهتر باشه. مصطفی ملکیان که لینک دسترسی به مطالبش رو سمت چپ صفحه پیدا می کنی. به نظرم ایشون در این زمینه، آدم صاحب نظری هستن. بین سخنرانی هاش و مصاحبه هاش و نوشته هاش، ممکنه کم کم به جواب سوالت برسی (لطفاً منو نفرین نکنی! که همچین مسیر طولانی ای رو برای رسیدن به جواب سوالت پیشنهاد میدم)

این نوشته ی کوتاه رو هم بد نیست یه نگاه بندازی، که چیزهای خوبی رو مطرح میکنه : فلسفه را از کجا آغاز کنیم؟

اینجا هم بعضی از کتاب هایی که برای شروع مناسب تر هستن معرفی شدن : فلسفه برای نافیلسوفان
خودم "دنیای سوفی" رو خیلی دوست دارم.کتاب آلن دوباتن هم خوبه.ترجمه های آقای فولادوند هم به نظرم خوبن.
فیلسوفای مورد علاقه منم کسانی مثل نیچه، شوپنهاور، سقراط، مونتنی،اسپینوزا، ویتکنشتاین(که خیلی کم میفهممش!)، فیلسوفان رواقی( که فکر می کنم مهارت های خوبی رو برای زندگی به ما یاد میدن) هستند.
از شش یا هفت فیلسوف دیگه(مثل کانت و هایدگر و غیره) هم چیزهایی خوندم، که یا من نمی فهمیدم یا احساس کردم به در من نمی خورن و رهاشون کردم.

نمی دونم که این توضیحاتم اصلاً به دردت میخورن یا نه؟ ولی نوشتمشون به هر حال:)
۰۶ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۵۰ محمد صادق اسلمی
سامان جان
خیلی خیلی ممنونم از وقتی که گذاشتی و پاسخی که به کامنتم دادی. راستش انقد سوال‌های مختلفی توی ذهنم هست که گاهی احساس می‌کنم از فکر کردن بهشون دارم دیونه می‌شم. حتی توی خواب هم دست از سرم بر نمی‌دارند. نمی‌دونم اصلا فلسفه کمکی میتونه بهم بکنه یا نه
شاید باورت نشه ولی این روزها انقد ذهنم مشغوله که وقتی با دوستی درباره یه موضوعی حرف میزنیم. به طور کامل لال میشم. و آخر کار با ناراحتی فقط می‌تونم بگم نمیدونم نمیدونم نمیدونم
انقد حرفای ضد و نقض از کتاب‌های مختلف خوندم که الان وسط یه برزخ گیر افتادم. نمی‌دونم چی درسته چی غلطه و همیشه به خودم میگم باور کن درست و غلطی وجود نداره
یکی از ترس‌هام اینه که با ورود به فلسفه و خوندن آثار مختلف، این وضع بدتر هم بشه. الان در شرایطی هستم که وقتی یکی ازم میپرسه این گلدون رو اینجا بذارم یا اونجا؟ بهش می‌گم نمیدونم. چون به نظرم هر جوابی اشتباهه و به عبارت بهتر جواب درستی وجود نداره.
ببخش سرتو درد اوردم فقط میخواستم کمی از گیجی و منگی این روزهای من با خبر بشی و علت این پرسشم رو بهتر متوجه بشی
باز هم بابات پاسخ و لینک‌هایی که بهم معرفی کردی ممنون. و خوشحالم که ‌مینویسی
سلام، داشتم اینو ریدر و مطالب وبلاگ دوستان رو مرور می کردم که این عنوان رو دیدم، دقیقا همین چند لحظه پیش بود که مطلبی با عنوان فال گیری برای خودم می نوشتم. دیدن این عنوان خیلی هیجان زده ام کرد. خلاصه فهمیدم انگار خیلی ها به این اعتیاد دچارند و من تنها نیستم :) راستی خوشحالم که چند وفتیه این جا رو کشف کردم و  مطالب خوب این جا را می خونم و کلی ازشون لذت می برم . 
پاسخ:
سلام مریم خانم.
از لطفت ممنونم و خوشحالم که به اینجا سر میزنی.

البته تفالی که من و شما میزنیم با فالگیری و تفال به حافظ فرق میکنه. در واقع فقط ظاهرِ امر یکی به نظر میرسه.
تفال ما که بعد از چند بار خوندن یک کتاب اتفاق میفته به قصد فکر کردن بیشتر به بخش هایی از کتابه که اتفاقی انتخابش کردیم و تفال به حافظ به قصد انداختن مسئولیت تصمیم هامون بر گردن حافظ خان! صورت میگیره. یه چیزی شبیه شیر و خط در تصمیم گیری و لحظه ی موندن سر دو راهی یا چند راهی.
ولی هر وقت اینجا دیدی که تفال زدم به کتابی، بدون که میخواستم وبلاگم به روز بشه و نمی دونستم چی باید بنویسم:)

من مدت هاست که می خوام کتاب چنین گفت زرتشت را تهیه کنم و کامل یک دل سیر از ابتدا تا انتها آنرا مطالعه کنم اما هر بار یک موضوعی پیش می آید که از ذهنم خارج می شود. 
انقدر مشغله ی زندگی و کاری زیاد است که باعث شده ما از خیلی از کارها بیفتیم چه برسد به مطالعه کتاب اما خیلی دوست دارم از ابتدا این کتاب رو تهیه کنم و مطالعه کنم. 
مرسی که معرفی کردین این کتاب رو به نظرم باید بخونمش :) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی