زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نسیم طالب» ثبت شده است

از آشنایی ام با نسیم طالب بیش از ده سال می گذرد. احتمالاً خوانندگان این وبلاگ می دانند که بانی این آشنایی محمدرضا شعبانعلی و متمم هستند.

اولین جرقه هایی که انگیزه ای شدند برای نزدیک شدن بیشترم به طالب، چند مطلب از روزنوشته های محمدرضا بودند که با استفاده از آموزه های طالب نوشته شده بودند. شاید کمی اغراق آمیز به نظرتان بیاید ولی بعضی از این مفاهیم بودند که از نظرم آنقدر عمیق و جالب بودند که تا دو سه ماه ذهنم مشغول شان بود. به معنای واقعی کلمه غرق آن مفاهیم شده بودم و هر روز مشغول تعمیق و مصداق یابی برایشان بودم. 

گذشت و متمم شروع کرد به ارائه درس هایی که با استفاده از کتاب های طالب تدوین می شدند.

و داستان من با آموزه های طالب کماکان با همان شور و اشتیاق پیش میرفت. بارها و بارها آن مفاهیم را مرور میکردم، تمرین درس ها را انجام میدادم و بیرون از فضای متمم هم همچنان مشغول مصداق یابی بودم.

شاید در کنار برخی سرفصل های دیگر متمم(مثل تفکر سیستمی و چند مورد دیگر)، سرفصل های مربوط به طالب، یکی از ناب ترین و لذتبخش ترین دوران های مطالعه من در متمم بوده اند. حتی هنوز هم که به آن دوران فکر میکنم همان میزان لذت و غرقگی را حس میکنم.

مدتی گذشت و سراغ کتابهایش رفتم. اولین کتاب "قوی سیاه" بود که تنها کتاب ترجمه شده اش بود. چندبار کتاب را خواندم(در عرض یکی دو سال). با توجه به اینکه با کمک محمدرضا و متمم با بسیاری از پایه های تفکر طالب آشنا شده بودم از بار دوم مطالعه قوی سیاه به بعد بهتر حرف های طالب را میفهمیدم.

لطفاً تعجب نکنید! کتاب های طالب جزو سخت خوان و سخت فهم ترین کتاب هایی هستند که من خوانده ام. احتمالاً میدانید که من کتاب زیاد خوانده ام، کتاب های سخت هم زیاد خوانده ام، در ادامه توضیح خواهم داد که چرا در مورد کتاب های طالب چنین نظری دارم.

بقیه کتاب هایش ترجمه نشده بودند هنوز، این بود که با هر زحمت و بدبختی بود شروع کردم به مطالعه نسخه انگلیسی "فریب خورده تصادف" و بعدتر کتاب "پادشکننده".

خاطره:)

به نظرم خواندن نسخه های انگلیسی کتاب های طالب مثل خوردن تلخ ترین داروهاست. میدانی به بهبودی ات کمک میکند ولی مثل زهرمار است خوردنش.

خلاصه که خبر دار شده بودم که نشر آریاناقلم کتاب فریب خورده تصادف را در برنامه ترجمه گذاشته است(قرار بود آقای محجوب-مترجم توانای قوی سیاه- ترجمه اش کند اما چند سال بعد آریاناقلم با مترجمی دیگر روانه بازارش کرد). هر روز موقع خواندن کتاب آنقدر عذاب میکشیدم که بلافاصله به وبسایت آریانا قلم میرفتم و به هر طریقی بود تحریکشان میکردم که زودتر کار ترجمه کتاب را تمام کنند! چقدر هم گوششان بدهکار بود! سالها گذشت. محتوای فریب خورده تصادف بیات شد و بعدش تازه کتاب به بازار اومد. البته از حق نگذریم ترجمه خوبی بود. 

حرف ترجمه کتاب های طالب شد، نظرم را دوباره اینجا تکرار کنم.

فکر میکنم بهترین ترجمه از کتاب های طالب مربوط به ترجمه آقای محجوب از قوی سیاه باشد. واقعاً ترجمه سخت خوانیست. چندان روان نیست ولی با بررسی دقیق می گویم که دقیق ترین ترجمه است. بدانید و آگاه باشید که در مورد طالب و ترجمه کتابهایش، مهمترین مسئله، دقیق بودن است.

آنقدر استعاره و کنایه و پیچیده گویی و پیچیدگی و (کثافت!) در کتابهایش فراوان است که اگر دقیق نفهمید مطمئنم برعکس میفهمید(و با کمی اغماض، اشتباه و ناقص میفهمید).چنانچه من هم بارها دچارش شده ام.

بگذریم.

*

ظرف این سالها آن پنج کتاب(اینسرتو) طالب را بارها خوانده ام. سرجمع شاید بیشتر از سی بار(مجموعشان را).

هنوز هم هر وقت حوصله خواندن هیچ کتابی را ندارم، کتاب پادشکننده در کنار چهار کتاب دیگر(از نویسندگان دیگر) یکی از کتابهایی است که همیشه مرا سر ذوق می آورد و شوق خواندنم را بیدار میکند.

فکر میکنم بهترین کتاب طالب، با اختلاف بسیار زیاد(واقعاً بسیار زیاد، اصلا خیلی خیلی زیاد!) کتاب پادشکننده است.

به نظرم هر چیزی که طالب خواسته بگوید، نقل کند، آموزش دهد و بلند بلند فریادش بزند را می توانید در پادشکننده پیدا کنید.

رتبه های بعدی به نظرم اینها هستند:

فریب خورده تصادف

قوی سیاه

پوست در بازی(باید پای خودت در بازی گیر باشه)

تخت پروکروستس

 

پادشکننده کم اشتباه ترین، معتبرترین و با اصل و نسب ترین کتاب از بین آثار طالب است. میدانم گفتم! دوباره گفتنش ضرری ندارد.

*

احتمالاً تا اینجای مطلب، مطمئن شده اید که با یک "طالبی" طرف هستید.(طالبی: یعنی طرفدار بی چون و چرای طالب! غلیظ ترش کنیم: مرید طالب)

ولی اصلاً اینطور نیست.

واقعیت این است که از همان سال های اولیه آشنایی ام با طالب، اگر نگویم حالم از طالبی ها به هم میخورد حداقل می توانم بگویم که تمام تلاشم را کردم که حداکثر فاصله را با طالبی ها حفظ کنم.

دلیلش ساده است. بارها و بارها دیده ام که سطحی ترین فهم را از مفاهیم طالب، طالبی ها دارند. و کلاً از کسانی که متفکر یا نویسنده ای را پیامبر وار دنبال میکنند فاصله ایمن و مطمئنی را حفظ میکنم. 

معمولاً دو اتفاق برای این نوع افراد میفتد. یا در همان سطح سطحی فهم از مفاهیم می مانند تا آخر عمرشان و یا بعد از مدتی و پس از پی بردن به برخی باگ ها در تفکر متفکر مطبوعشان، بدون برداشتن تحفه ای، از آن ور بام میفتند.

بیشتر بازش نمیکنم و شما هم بیشتر بازش نکنید.

فقط یک موضوع در این زمینه سر دلم مانده که بد نیست بازگو کنم:

یکی از اولین کسانی که(و بر اساس بررسی های من اولین کسی که) طالب را به فارسی زبانان معرفی کرد محمدرضا شعبانعلی بود. البته این را بگویم که این مسئله اصلاً در ذهن من بار ارزشی ندارد، ساده تر بگویم: اصلاً برام مهم نیست که کی اول بوده. در همه زمینه ها همین باور را دارم. این موضوع را صرفاً به عنوان یک واقعیتی که اتفاق افتاده گفتم. اما از اولین بودن مهمتر و اتفاقاً در ذهن من هم با ارزشی بسیار زیاد، کسی که مفاهیم و آموزه های طالب و کسانی که طالب هم از آنها یاد گرفته بود را هم عمیق و هم با مصداق و تحلیل به فارسی زبانان ارائه کرد باز هم او بود.

حالا درسی که از محمدرضا گرفتم را بگویم.

طی این سالها بارها و بارها پیش آمد که طالبی ها با سر و صدای زیاد و حس مالکیت عجیب نسبت به طالب! هرجایی که تصورش را بکنید مثل مور و ملخ میریختند و برداشت های سطحی شان را جار میزدند. و القصه.

حتی یکبار ندیدم که محمدرضا واکنشی نشان بدهد یا حرفی بزند. 

دلایلش را به خوبی میفهمم اما باز هم رفتارش را ستایش می کنم. حتی بیشتر از وقتی که دلالیش را نمیفهمیدم.

و می بینید که درسی که از محمدرضا گرفتم چندان کارساز نبوده و دم خروسم اینجا زد بیرون! 

مدتی قبل محمدرضا مطلبی نوشته بود تحت عنوان"نسیم طالب، شام خوب صبحانه بد". در آن مطلب نکات مهمی را از رویه و سبک سیاق طالب گفته بود(و کمتر در مورد محتوای کتابهای طالب) و این رویه و سبک و سیاق را نقد کرده بود. فعلاً کاری به محتوای صحبت های محمدرضا ندارم که با بیشتر نقدهایش موافقم(شاگرد کم سواد فقط می تواند از استادش بیاموزد) و اینجا هم هر حرفی که میزنم صرفاً بیان تجربه شخصی خودم در مواجهه با طالب است.

اما بعد از آن مطلب، دیدم در شبکه های اجتماعی عده ای خر ذوق شده اند که بیا و ببین شعبانعلی چیز! برای طالب نگذاشته.

من هیچوقت ادعا نکرده ام که حافظه خوبی دارم ولی آدم های "رو مخ" و رفتارهای "رو مخ" را خوب یادم میماند. برخی از این دوستان را یادم هست که درست در همان زمانی که طالب داشت شناسانده میشد بهشان! چطور "طالبی وار" مدح بی چون و چرا و مطلق میگفتند. آخه شما چقدر داغونید ;)

از این هم بگذریم.

*

در مورد نقدهای وارد شده به طالب:

واقعیت این است که اشتباهات طالب در کتابهایش کم نیستند. همه میدانیم که او آدم نسبتاً پر شور و شوق و پر سر و صدایی است(محترمانه گفتم) و میل شدیدی در نوشته هایش هست که هر چیزی را با هیجان بسیار زیادی بیان کند(که البته من مشکلی با این بخش دوم ندارم چون میارزد). همینها برای توضیح اشتباهات ریز و درشت کتابهایش کفایت می کند.

اما از اشتباهات ریز و بعضاً مثالها و مصداق هایی که انطباق کاملی با مفهوم ارائه شده اش ندارند که بگذریم برخی از اشتباهات واقعاً بزرگند و شایسته توجه ویژه.

از معدود کتابهایی که در چند سال اخیر به شدت حاشیه نویسی کرده ام کتابهای طالبند. دقیق نشمرده ام ولی بیشتر از سی یا چهل مورد تناقض گویی و اشتباه از کتابهایش در آورده ام. چهار پنج مورد از آنها را بعدها فهمیدم که اشتباه از فهم من بوده و تصحیح کردم. تناقض گویی در کار هر نویسنده ای ممکن است پیش بیاید اما برخی از تناقض ها، تناقض در پایه های اصلی مفاهیم ارائه شده هستند. مثلاً در فاصله سی یا چهل صفحه، دو آموزه متناقض را مطرح کرده که هیج جوره نمی توانند در کنار هم بنشینند.

شاید بیشترین موارد هم مربوط به کتاب پوست در بازی باشند.

 

نقد دیگری که به طالب وارد می شود(باز هم بیشتر برای مفهوم پوست در بازی) این است که در نظر و عمل، سطوح خرد و کلان را یکسان فرض میکند و نسخه های یکسانی برای هر سطح ارائه میدهد.

به نظرم نقد کاملاً بجایی است. اشتباهی که من هم با کمک طالب بارها مرتکبش شده ام.

 

و نقد دیگری هم این است که طالب و کتابهایش نوعی بن بست هستند. کوچه ای که بن بست است و تو را به کوچه ها و خیابان های دیگر(و بهتر) هدایت نمی کند.

واقعیت این است که من در حدی نیستم که بتوانم در مورد این نقد نظر بدهم تنها چیزی که می توانم بگویم این است که برای من چطور پیش رفته است. برای من طالب بن بست نبود. از اولین کتابش مرا به سمت مندلبرو فرستاد. وادارم کرد خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکردم، می توانم از سنکا یاد بگیرم. چندین و چند کوچه و خیایان دیگر نشانم داد. با اینکه بحث های فنی پشت مفاهیم هم برایم دشوار بود و هم دوست نداشتنی، ولی تعداد ارجاع هایش برایم کم نبوده اند.

 

بسیاری از نقدها در حوزه آموزه های اقتصادی طالب مطرح می شوند. منطق بسیاری از این نقدها را درک می کنم. اما نکته جالبی که در مواجهه من با طالب پیش آمده این است که بجز چند توصیه ساده، تقریباً هیچ آموزه اقتصادی ای از طالب برایم جالب نبوده و به نظرم بهترین و ارزشمندترین آموزه های طالب در حوزه اقتصادی نیستند.

من نه معامله گر بوده ام و نه دلال سهام که بنشینم و با ادعاهای طالب ارضا شوم! 

تذکر مهم: لطفاً هر جا که گفته ام "آموزه های طالب"، شما دقیقاً اینطور بخوانیدش: "آموزه هایی که از زبان طالب و با صورت بندی ای که طالب به آنها داده بیان شده اند. گاهی این آموزه ها از آن خود اویند و بیشتر اوقات از دیگران هستند که در صورت بندی ای به سبک طالب بیان می شوند".

 

و چندین و چند نقد دیگر که هم از حوصله این مطلب و هم احتمالاً از حوصله شما خارج است.

طبیعتاً بررسی جز به جز کتابها و مفاهیمی که طالب مطرح میکند و همچنین آن تناقض هایی که گفتم نیازمند وقت و انرژی زیادی است که به نظرم از حوصله ام خارج است و فکر میکنم این وظیفه برعهده هر خواننده ی جدی ای ست که میخواهد از طالب بیاموزد که این کار را برای خودش انجام دهد.

*

در مورد آموزه های طالب:

قبل از هر چیز موضوعی را تکرار کنم که قبلاً هم بارها در این وبلاگ گفته ام. بجز برخی از علوم محض مثل فیزیک و ریاضی، در مورد هر دانش و علم و فلسفه ای-بخصوص در علوم انسانی و علوم اجتماعی- اگر آن دانش و علم و فلسفه به کار زندگی انسان ها نیاید و به فهمشان از جهان و چگونگی کار کردنش کمک نکند از نظرم وقت صرف کردن برایش وقت تلف کردن است. منظورم از "به کار آمدن"، به کار آمدن در همه ساحت های زندگی ذهنی و عملی است. ممکن است علم و دانش و فلسفه ای به شکل دادن مدل ذهنی ما کمک کند و مستقیماً عملی یا کاربردی محض نباشد اما غیر مستقیم این کار را بکند. میدانم که در این باورم باگ های زیادی وجود دارد ولی ترجیح میدهم همینطوری بمانم.

بسیاری از نوشته ها و آموزه های طالب از همین جنس اند برای من. یعنی به کار می آیند.

بگذارید با قصه ای که خود طالب تعریف میکند منظورم را بهتر برسانم:

حیف که پیروان متجدد نظریه تصمیم، جاده یکطرفه ای را از نظریه به عمل طی می کنند. آنها مشخصاً جذب پیچیده ترین اما به دردنخورترین مسائل می شوند و اسم این فرایند را میگذارند "کار علمی". حکایتی هست درباره استادی به نام تریفات(که من اسمش را عوض میکنم چون این داستان شاید جعلی باشد، هرچند از آنچه من شاهدش بوده ام خیلی هم متداول است). او یکی از دانشگاهیان بسیار مورد استناد و مرجع در زمینه نظریه تصمیم گیری است. ایشان کتاب درسی اصلی این رشته را نوشت و به ایجاد و بسط چیزی پرجلوه و بی فایده به نام "تصمیم گیری منطقی" کمک کرد که سرشار است از بدیهیات مدیهیات پر جلوه و بیفایده. احتمالات محتمالات و حتی از آن هم بیفایده تر.

آنوقت ها تریفات در دانشگاه کلمبیا، برای تصمیم گیری درباره پذیرفتن منصبی در دانشگاه هاروارد با خودش در کلنجار بود- خیلی از افرادی که درباره ریسک حرف میزنند ممکن است عمرشان را طوری سپری کنند که حتی با ریسک پذیری ای سختتر از این نوع تصمیم گیری هم مواجه نشوند. یکی از همکاران به او پیشنهاد می کند که چندتا از تکنیک های دانشگاهی بسیار مورد توجه و مورد احترام و نشاندار خودش را برای این مسئله استفاده کند، مثل چیزی شبیه تکنیک "حداکثر سود مورد انتظار" چون همانطور که آن همکار به او گفت: "شما همیشه درباره اش می نویسید". تریفات با عصبانیت جواب میدهد: "بیخیال، این قضیه جدیه!"

برعکس او، سنکا در حرف و عمل چیزی نیست جز "این قضیه جدیه".

در حالی که آثار آن دانشمند هارواردی را فقط آنهایی میخوانند که سعی دارند مقاله بنویسند و مقاله هایشان را کسانی میخوانند که می خواهند مقاله بنویسند و خوشبختانه توسط چرندیاب بی رحم تاریخ کنار گذاشته خواهند شد، آثار سنکا را مردم واقعی همچنان دو هزار سال بعد از مرگ او میخوانند.

 

من با کمک آموزه های طالب، سه مسئله بزرگ و مهم کسب و کارم را که بسیار پرتکرار هم بودند(یعنی هر ماه تکرار میشدند) حل کردم. چندین و چند مورد را در زندگی غیرکاری ام حل کردم. و تازه اینها فقط موضوعات و مسائل بزرگترند، مسائل ریزتر را که به وفور. 

از اینها مهمتر، تاثیر طالب و آموزه هایش در جرح و تعدیل مدل ذهنی و اصول و ارزش هایم است که معدود نویسنده و متفکری را سراغ دارم که انقدر برای من تاثیرگذار بوده باشد.

در این حرفی که میخواهم بزنم هیچ اغراقی نیست. بجز نیچه هیچ متفکر و نویسنده ای را سراغ ندارم که با او آشنا شده باشم و به اندازه طالب نکات و آموزه های پرمغز و به دردبخور برای زندگی واقعی و روزمره و روی زمین برایم داشته باشد. منظورم به تنهایی است! وگرنه اگر آماری و تعدادی مقایسه کنم مثلاً در حوزه روانشناسی شناختی و اقتصاد رفتاری، شاید حدود ده متفکر و نویسنده با هم به اندازه طالب آموزه داشته باشند برای زندگی من.

موارد زیادی پیش آمده که آموزه ای از طالب را از قبل می دانستم و با آن آشنا بودم اما صورت بندی طالب، بسیار بهتر و کاربردی تر بوده و استفاده از آن آموزه را برایم چارچوب مند و ساده تر کرده است.

*

احتمالاً این را همه ما می دانیم که بسیاری از نکته ها و آموزه های طالب مال خود او نیست. از اعماق تاریخ تا همین امروز منظومه ای را جمع کرده که با چند ایده محوری ای که روی آنها تاکید دارد همخوانی و انسجام درونی دارند. من هیچ مشکلی با این قضیه ندارم. 

بگذارید مثال بزنم.

در حوزه "هوش هیجانی"، احتمالاً دنیل گلمن را می شناسید. گلمن به هیچ وجه جزو دانشمندان تراز اول این حوزه نیست. حتی شاید دانشمند هم نباشد! ولی به نظرم بیشتر از همه دانشمندان تراز اول این حوزه به توضیح و شناساندن آموزه های این حوزه به مردم اثرگذار بوده است. توضیح و شناساندنی معتبر و علمی و قابل اتکا.

ایده ها و نکته ها و آموزه ها زیادی در کتاب های طالب هست(واقعاً زیاد)، ولی در برخی حوزه ها می شود نقشی مثل گلمن در حوزه هوش هیجانی را برای طالب هم قائل شد. ضمن اینکه طالب یک نیمچه نقشی به عنوان فیلسوف برای خودش قائل است که نظرم کاملاً برازنده او هم هست.

واقعیت این است که من بخش هایی از کتاب ماندلبرو را هم خواندم. حقا که دانشمند تراز اولی است. ولی فکر نمیکنم اگر طالبی نبود امروز ما مندلبرویی را هم میشناختیم. منظورم از "ما"، ما مردم عادی ای ست که درگیر مشکلات و مسائل عادی و واقعی زندگی مان هستیم و نه محققان و دانشمندان این حوزه.

باز هم خاطره:

دوره دبیرستان وقتی برای اولین بار با فیزیک مکانیک آشنا شدم واقعاً فیزیک مکانیک را نمیفهمیدم. میگفتند بهترین معلم مکانیک را برایتان آورده ایم که خیلی باسواد و معروف هم بود. هرچه بیشتر پیش میرفتیم من گیج تر میشدم و بیشتر حالم به هم میخورد. تا اینکه با یک معلم مکانیک دیگر آشنا شدم. چند کتاب معرفی کرد و خودش هم با روش همان کتابها برایم توضیح داد. جنس توضیح دادنش فرمولی نبود. دقیقاً روی زمین برایم توضیح داد. احتمالاً همانطوری که فیزیکدانان قبل از اینکه فرموله کردن مکانیک را شروع کنند میفهمیدند! مکانیک را طوری یاد گرفتم که بدون نیاز به فرمول های کنکوری! با ذوق و شوق تمام هر مسئله ای را حل میکردم.

نمی گویم در همه آموزه های طالب، اما در برخی از آنها دقیقاً همین نقش را برایم داشته است. مثلاً میدانم فلان داشنمند فلان حوزه، غولی است که طالب مورچه هم نیست پیش او، ولی در آن حوزه خاص، طالب برای من بهتر کار کرده است.

*

به هر حال بگذریم و جمع کنیم برویم پی کارمان! چون اگر بخواهم این مطلب را ادامه دهم باید چندین برابر این مطلب، کاغذ سیاه کنم.

طالب آدم تمیزی نیست. مثلاً مثل دنیل کانمن نیست. عاشق دشمن تراشی است. علاوه بر چند نقد مختصر بالا نقدهای دیگری هم به او و نوشته هایش وارد شده و می شود. در برخی حوزه ها بیش از حد پرمدعاست، اهل هوچی گری و جار و جنجال هم هست و جمع این ویزگی ها خاصیتی به او میدهد که نباید از نظر دور بداریم!

اما در پایان میخواهم بگویم که طالب هم مثل هر نویسنده دیگری انسان است. سیاه و سفید دیدنش بیشتر از اینکه به حال او بد باشد به حال خودمان بد است. به نظرم او متفکر و نویسنده ای ست که ارزش خوانده شدن و حتی بارها خوانده شدن را دارد.

پس طالب عزیزم، با وجود همه نواقص انسانی ات و تناقض گویی هایت و اشتباهات بزرگ و کوچکت و هوچی گری هایت، به احترام همه ی آموزه های ارزشمندی که برایم داشته ای، می ایستم و کلاه از سر برمیدارم و تا عمر دارم خود را مدیون تو و آموزه هایت می دانم.

 

۰ نظر ۲۴ مرداد ۰۴ ، ۱۰:۲۳
سامان عزیزی
جمعه, ۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۵۱ ق.ظ

فراگیرترین عدالتِ عالَم

فکر می کنم "نادانی" ، عادلانه ترین توزیع عادلانه ی عالم باشد

 

 

در واقع فکر می کنم اگر در جهان دنبال چیزی می گردید که عدالتِ نسبتاً کاملی در آن رعایت شده باشد(برخلاف بسیاری چیزهای دیگر در دنیای ما)، همانا "نادانی" است.

این تمام چیزی است که می خواستم در این مطلب بگویم. می توانید بقیه ی مطلب را نخوانید.

 

 

ما انسان ها در پیش بینیِ آینده ناتوانیم(در دنیای واقعی!). فرق چندانی هم بین من و شما با کارشناسان و تحلیل گرانی که ده ها مدرک به دیوار اتاقشان آویزان است وجود ندارد(اینکه فرق چندانی بین مان نیست را پژوهش ها هم تائید می کنند). تفاوت های کوچکی هم اگر باشد چندان مهم نیستند و می توانیم نادیده شان بگیریم(وقتی آینده مثلاً 1000000 است، چه فرقی می کند من آنرا 2 پیش بینی کرده باشم و یک پروفسور فرهیخته 3؟)

ذکر این توضیح هم لازم است که بسترِ ادعایی که مطرح شد در مورد فهم دنیا و پیش بینی آن است.ظاهرا دقیقترش می شود "ابهام علی" در سیستم های پیچیده، چه در پیش بینی آینده چه در تفسیر علت و معلولیِ اتفاقات گذشته و وصله پینه کردنِ علت و معلول ها. بنابراین نمی شود این ادعا را به همه جا ربط داد.

 

کسانی که نوشته های نسیم طالب را خوانده اند با تعریف دنیای "میانستانی" و "کرانستانی" آشنا هستند. میانستان، دنیای کمیت هایی مثل قد است که با نمودار زنگوله ایِ گاوسی(یا همان توزیع نرمال) همخوانی دارند و کرانستان دنیای کمیت هایی مثل دارایی و درآمد است که با توزیع نرمال گاوسی نمی خواند(حتی با توزیع ماندلبروییِ مورد علاقه طالب هم نمی خواند، هر چند بهتر از توزیع نرمال است).

داشتم فکر می کردم که شاید یکی از بهترین مصداق های توزیع نرمالِ گاوسی، "نادانی" باشد.

کاش یکی بود و این را به گوش نسیم طالب می رساند:) که برای نشان دادن منظورش به عاشقان نمودار زنگوله ای(که شامل اکثریت ما انسانها می شود! حتی اگر روحمان هم از گاوس بی خبر باشد) ، از همان زنگوله ی گاوسی "نادانی" بهره ببرد! (البته از نوع بسیار تیزش) چون به نظر می رسد که "نادانی" کاملاً با توزیع گاوسی می خواند.

 

پی نوشت: از شما چه پنهان، برخلاف چیزی که از این مفهوم برداشت می شود و علیرغم ترسناک بودنش در بعضی جاها،  فهمِ کمی بهترِ این عدالت در نادانی("کمی بهتر" را نسبت به چندسالِ قبلِ خودم می گویم)، آرامش و طمانینه ی عجیبی برایم داشته است ;)

نه به خاطر اینکه خیالم از نادانی همنوعانم راحت باشد، به خاطر چیز عمیق تری که در این مفهوم هست. چیزی که همیشه جلو چشممان بوده ولی فراموشش می کنیم یا با کمک مغزمان نادیده اش می گیریم.

 

 

۱ نظر ۰۱ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۵۱
سامان عزیزی
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۳۷ ب.ظ

تکنولوژی و برخی از ما

فناوری می تواند هر جنبه ای از زندگیِ یک گاگول را تنزل بدهد( و حتی به خطر بیندازد) در حالی که او را متقاعد می کند که در حال "کارآمد" تر شدن است.

نسیم طالب

۱ نظر ۱۲ دی ۹۹ ، ۲۰:۳۷
سامان عزیزی
يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۳۱ ق.ظ

چند جمله از نسیم طالب-بخش اول

پیش نوشت: کلیه توضیحاتی که داخل پرانتز ها آمده اند را بعد از انتشار این پست و زمانی که سعید رمضانی عزیز کامنت هایش(در مورد ترجمه آقای مردانیان) را زیر این مطلب نوشت اضافه کرده ام. البته من مترجم نیستم و تبحر خاصی در این زمینه ندارم اما به احترام خوانندگان وبلاگ لازم دیدم که در حد وسع و فهمم از جملات طالب، این توضیحات را در مورد ترجمه بنویسم. و من الله توفیق. مخصوصاً برای طالب دوستان;)

 

  • دانشمند کسی است که کمتر از آنچه می داند تظاهر می کند، روزنامه نگار یا مشاور، برعکس.  (فکر می کنم ترجمه با متن اصلی مطابقت دارد- شاید بهتر بود به جای دانشمند، می گفت عالم یا خردمند)

 

  • پیش از مقایسه حیوانات باغ وحش با حیواناتی که در حیات وحش هستند، درباره ی "پیشرفت" به مثابه طول عمر، سلامت یا آسایش، حرف نزنید.  (فکر می کنم مطابقت دارد)

 

  • تنها تعریف عینیِ کهن سالی این است: زمانی که فرد شروع به صحبت درباره ی کهن سالی می کند.  (به نظرم مطابقت دارد)

 

  • ویژگی بارز هالو این است که عموماً برای عیب های بشری، تعصب ها، تناقض ها و نابخردی ها افسوس می خورد. بدون اینکه این ها را محض تفریح یا یافتن فایده ای بررسی کند.  (شاید بهتر بود به جای "هالو" همان "بازنده"(Loser) را قرار می داد و به جای قسمت آخر جمله،می گفت: "بدون اینکه از این ها محض تفریح یا یافتن سود و فایده ای، بهره برداری کند".)

 

  • می پرسیم "چرا ثروتمند(یافقیر) است؟" و نمی پرسیم "چرا ثروتمند تر (یا فقیر تر) نیست؟"، می پرسیم "چرا بحران خیلی عمیق است؟" و نمی پرسیم "چرا بحران عمیق ترنیست؟"  (به نظرم مطابقت دارد)

 

  • آنچه معمولاً "شنونده خوب" می نامیم، کسی است که با مهارت بسیار، بی تفاوتی اش را آشکار نمی کند.  (می شد اینطور هم ترجمه کرد: آنچه معمولاً "شنونده خوب" می نامیم، کسی است که بی تفاوتی اش را با مهارت بسیاری(و در جهت نمایشش) جلا داده است-در واقع اگر اینطور ترجمه کنیم، برداشت این است که نمی شود بی تفاوتی را مخفی کرد، فقط می شود آنرا خوشایند جلوه داد در صورتی که برداشت خواننده از ترجمه ی آقای مردانیان این است که می شود بی تفاوتی را مخفی کرد. ولی به نظر من در هر دو صورت، مفهوم تقریباً مشابه است)

 

  • فقط در صورتی آزاد هستید که کارها را بی هیچ هدف مشخصی، بدون توجیه و مهم تر از آن، بیرون از دایره ی استبداد فرد دیگری انجام دهید.  (فکر می کنم تا حد زیادی مطابقت می کند)

 

  • فقط با دوری از بردگی نمی توانید کاملاً رها شوید، بلکه نیاز به دوری از استاد شدن هم دارید.  (به نظرم اگر اینطور ترجمه می کرد بهتر مفهوم منتقل می شد: فقط با دوری از بردگی(و بندگی) نمی توانید کاملاً رها(و آزاد) باشید، بلکه نیاز به دوری از ارباب شدن هم دارید-در واقع منظور طالب این است که هم از رئیس بودن باید دوری کنید و هم از مرئوس بودن.هم از ارباب بودن و هم از بنده بودن)

 

  • روزی می توانید متمدن شوید که بتوانید مدت زیادی چیزی انجام ندهید، یاد نگیرید و چیزی را بهبود نبخشید، بدون کمترین احساس گناه.  (به نظرم مطابقت دارد. فقط فکر می کنم طالب، "متمدن بودن" را دو پهلو به کار برده است. و این البته به ترجمه ربطی پیدا نمی کند)

 

  • کسی که می گوید "من سرم شلوغ است" کسی است که اعلام می کند صلاحیت ندارد( یا نمی تواند مهار زندگی را در دست بگیرد) یا تلاش می کند از دست شما خلاص شود.  (به نظرم مطابقت دارد)

 

  • اینترنت برای کسی که محتاج توجه است، مکان سالمی نیست.  (به نظرم مطابقت دارد)

 

  • اغلب مردم وسوسه هایشان را با کوشش برای خلاص شدن از آنها، پرورش می دهند.  (فکر می کنم اگر به جای وسوسه، "وسواس" را قرار می داد امانتدارانه تر بود. ولی در هر صورت مفهوم منتقل شده است)

 

  • تناسب اندام، وجه مشخصه ی قدرت است اما خارج از انگیزه های طبیعی، میل به به دست آوردن تناسب می تواند نشانه ای از ضعف علاج ناپذیر عمیق باشد.  (فکر می کنم مفهوم منتقل شده است)

 

  • جذابیت یعنی توانایی توهین به دیگران بدون آزردنشان، بی عرضگی دقیقاً برعکس این قضیه است.  (شاید "فریبندگی" به جای "جذابیت" واژه ی بهتری باشد."بی عرضگی" هم واژه دقیقی نیست. اما واژه ای که آن مفهوم را منتقل کند سراغ ندارم الان. شاید "کسل کننده و خَز!" مفهوم را بهتر منتقل کند ولی "خَز"  بعید است بتواند به ترجمه ی کتابها راه پیدا کند!)

 

۳ نظر ۱۷ آذر ۹۸ ، ۱۰:۳۱
سامان عزیزی