زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۲۶ ق.ظ

گفتگو با یک خر!

نمی دانم چرا ما آدم ها هر چی رفتارهای ناشایست و احمقانه داریم را به خر ها و الاغ ها نسبت می دهیم(یا حیوانات و موجودات دیگر از قبیل گوسفند،گاو،جلبک و الی آخر).

فارغ از بحث های فیلسوف گونه ی پشتِ این نسبت دادن ها، فکر می کنم ما انسان ها احترام زیادی برای خودمان قائل بوده ایم و از زمانی به بعد(مثلاً بعد از انقلاب شناختی در حدود هفتاد هزار پیش) که خودمان را برتر از دیگر جانداران می دانسته ایم، هر رفتاری که باب میل مان نبوده را با بهانه ای به یکی از جانداران دیگر نسبت داده ایم و فقط خصوصیات و رفتارهای خوب را برای خودمان نگه داشته ایم و فرض را بر این گذاشته ایم که این وصله ها به انسان نمی چسبد!

بگذریم.می خواستم برایتان خاطره ای تعریف کنم.

 

سال هشتاد و دو، در یکی از روز های میانی هفته با دو نفر از دوستانم تصمیم گرفتیم که به دریاچه اِوان در نزدیکی قلعه الموت برویم.برای اولین بار بود که آنجا می رفتم.طبیعت زیبا و فوق العاده ای داشت.

بعد از ظهرِ آن روز، از دوستانم جدا شدم و شروع به قدم زدن دور دریاچه کردم. در میانه ی راه، دیدم که خری را به درختی بسته اند و کسی هم آن اطراف نبود.

 گرمِ صحبت با خر شدم و نزدیک به سه ساعت برایش حرف زدم. تقریباً در تمامِ مدت نگاهم می کرد و گاهی واکنش هایی هم نشان می داد که من را متوجه کند که دارد به حرف هایم گوش می دهد.

خلاصه کنم. آن روز دلم پر از حرف بود و آن خر عزیز لطف کرد و سه ساعت تمام به حرف هایم گوش داد.

تجربه شگفت انگیزی برای من بود. هیچ وقت آنقدر طولانی و پشت سر هم با کسی درد و دل نکرده بودم. هیچ وقت آنقدر رُک و بی پرده برای کسی خود افشایی نکرده بودم.

بعد از مصاحبت با آن خر، آنقدر حالم خوب شده بود که بعید می دانم هیچ کس دیگری می توانست آن حال خوب را به من هدیه کند.

بعد از آنکه آنهمه سرش را درد آوردم، او را بوسیدم و خداحافظی کردم.او هم کمی ابراز احساسات کرد و تا زمانی که از افق دیدش محو میشدم با صداهای مختلفی من را بدرقه می کرد. فقط نمی دانم فحش می داد،نصیحتم می کرد، تبشیر و انذارم می کرد، ابراز دلتنگی می کرد یا هر چیز دیگری که من سر در نمی آوردم. ولی با تمام وجود از او ممنون بودم که سه ساعت به حرفهایم گوش داد بدون اینکه این سر و صداهای بعد از خداحافظی را از خودش دربیاورد. شاید هم میخواست به من بفهماند که در حین صحبت هایم هم می توانست این کار را بکند، ولی نکرد.

 

من، خرها را خیلی دوست دارم!

۹۶/۱۱/۱۷
سامان عزیزی

گفتگو با خر

نظرات  (۲)

۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۴۶ امیر جواهری
سلام آقای عزیزی میخواستم بگم خر حیوان مورد علاقه منم هست، به نظرم این موجود فوق العاده ست.
پاسخ:
سلام امیر جان.خوشحالم که لطف میکنی و به اینجا سر میزنی.

منم تقریباً همه حیوانات رو دوست دارم بجز یکی!
ولی بعضی هاشونو بیشتر دوست دارم:)
۱۸ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۳۷ سارا درهمی
سلام بر شما دوست خردوست.
منم خیلی خرا رو دوست دارم. تابستون یه مطلب دربارشون نوشته بودم و اونجا گفته بودم که یه مدتی یه خر گذاشته بودم پروفایل تلگرامم. هر کی میرسید دعوام میکرد! میخواستم ذهنیتشون نسبت به خرا عوض بشه ولی گمونم فقط نسبت به من عوض شد. نمی‌دونم این بیچاره ها چیکار باید بکنن که باورمون بشه خیلی میفهمن. واقعا از اقدام زیباتون لذت بردم.
خیلی قشنگ نوشته بودین. خدا برا ما هم قسمت کنه.
پاسخ:
سلام سارا جان.
راستش من توی تغییر ذهنیت خودمم موندم چه برسه به اینکه بخوام ذهنیت دیگران رو هم تغییر بدم.

خدا قسمت کنه!. دوبار دیگه هم این سعادت نصیبم شده ولی اون بار اول یه چیز دیگه بود:)
راستی چه خوبه که خواهرزاده آدم به وبلاگش سر بزنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی