زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات
چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۱۷ ب.ظ

در تاکسی(درباره طرح صیانت!)

پیش نوشت: قبل از هر چیز از تمام کسانی که به حق از به کار بردنِ زائدِ علامت تعجب(یعنی این!) شاکی می شوند عذر می خواهم. از خودِ علامت تعجب هم طلب بخشش و مغفرت دارم.

 

 

اگه بخوام به سبک مسئولین، اسمی برای این طرح صیانت... انتخاب کنم، کاملاً حق دارم که آنرا "تن آیص" بنامم. مو لای درزِ منطقمم نمی رود.

چند دقیقه ای خودم رو جای مسئولین و سیاستگذاران این طرح گذاشتم. حالم در وصف نمیگنجید! و به سرعت از جایشان بلند شدم چون تحملش را نداشتم.

در آن چند دقیقه دیدم که چقدر با تعجب به این معترضان طرح نگاه می کنند. اصلاً برایشان قابل درک نبود که این جوانان و نوجوانانِ جَوگیر چرا انقدر سر و صدا راه انداخته اند که واویلا و واحسرتا! بدبخت شدیم با این طرحِ تن آیص!

"آخر چرا بدبخت؟ مگر اینها هم مانند بنده و فرزندانمان و نوادگانمان و دوستانمان و دوستانِ دوستانمان و دوستانِ دوستانِ دوستانمان، از منابع خدادادیِ! زیرزمینیِ این مملکت ارتزاق نمی کنند؟ پس چه مرگشان است؟ مگر زوکربرگ روزیِ شان را می دهد که برای پلاتیفریومِ! این بابا اینطور سینه چاک می کنند؟ این نفوذی ها چکار کردن با این جوانان ما؟" (و سری به نشانه ی تاسف تکان می دهد!)

رو به راننده تاکسی، اضافه کردم که: منظورم این است که "پای خودشان گیر نیست" و "پوست در بازی" ندارند که اینطور تصمیم گیری می کنند و طرح تصویب می کنند.

ایشان با تعجب نگاهی به من انداخت و گفت: پوست در چی چی؟ منظورت اینه که دباغ نیستن؟

گفتم: نه منظورم این نیست ولی چیز خوبی گفتین. بالاخره گذر پوست به دباغ خونه میفته! چطور؟ از طرف کسانی که پوست در بازی دارن.

گفت پوست در چی چی؟

گفتم ببین جناب! بیا فرض کنیم که برجام، مثل همین چندسال اخیر که روی هوا بود روی هوا بمونه و کار و بارِ ملت هی سخت و سخت تر بشه و سفره ها کوچیک و کوچیکتر. شما، بجز وقتهایی که میخوای مسافرهاتو تحت تاثیر قرار بدی، یقه ی ضد برجامیان رو برای این بدبختی ها میگیری؟ اصلاً میدونی کیا هستن که بری یقه شونو بگیری؟

گفت احتمالاً نه!

گفتم حالا فکر کن که رئیس اتحادیه تاکسیرانی، یه عده آدم داغونِ مزدور رو اجیر کنه و صبح به صبح بفرسته لاستیکِ تاکسی ها رو پنچر کنن و شما دیگه نتونی کار کنی و مسافر جابجا کنی. بعد بیاد اعلام کنه که ما بخاطر خودتون پنچرتون میکنیم! چون از شش صبح تا حوالی دوازده شب، جمعیت بیشتری بیرون هستن و احتمال داره که باهاشون تصادف کنین و هم به خودتون و هم به اونا صدمه بزنین و باعث مکدر شدن خاطر ما بشین، این طرح رو گذاشتیم. ولی از دوازده شب تا شش صبح رو میتونین برین کار کنین. درسته جمعیت کمی توی اون ساعت بیرونه ولی ما برای اینکه کمکتون کنیم همون آدمای داغون و مزدورمونو میفرستیم توی خیابونا که شما بتونین سوارشون کنین.

به چهره ی برافروخته ی راننده نگاهی انداختم و گفتم توی این فقره چی؟ میری یقه ی رئیس اتحادیه رو بگیری؟ گفت بوق بوق بوق بوووووق (ببخشید قابل پخش نبود)

گفتم فهمیدی فرقش با فقره ی برجام چی بود؟ اونجا تو غیر مستقیم و غیر شفاف از ضد برجامی ها آسیب می بینی و خوب نمیفهمی از کجا خوردی! ولی توی این یکی، ماشینت دیگه راه نمیتونه بره و احتیاج به تحلیل بیشتری نداری!

گفت پس بذار من نتیجه گیری کنم.

بفرما.

گفت پس اونطور که حرفش هست اجرا نمیشه، چون اگه بشه گذر پوست در چی چی شون به دباغ خونه میفته!

گفتم و اونجاست که پوست اونها هم وارد بازی میشه.

پس شاید یه تحرکاتی برای حفظ ظاهر انجام بشه ولی سرجمع بعیده تفاوت معناداری با سالهای اخیر داشته باشه.(سالهای اخیر رو یادتون هست؟!)

راننده نگه داشت و مسافر بعدی هم سوار شد.

تا سوار شد گفت شنیدین بدبخت شدیم؟

گفتیم نه چطور مگه؟

گفت میدونین این طرحِ تن آصای!(در گذر زمان حروف جابجا شدن!) از لحاظ فنی یعنی چی؟ یعنی بدبخت شدیم رفت...

 

پی نوشت: این پست موقت است و پس از تائید طرح تن آصای توسط شورای نگهبان حذف خواهد شد!

 

۰۰/۰۵/۰۶
سامان عزیزی

نظرات  (۱)

سامان جان یعنی جای نگرانی نیست واقعا 

اگر این طرح اجرایی شود کار ما نابود میشه. 

پاسخ:
علیرضا جان، به هیچ وجه!
نمیدونم چرا چنین برداشتی از این داستان داخل تاکسی داشتی(اصولاً توی داستانها یکسری مفاهیم اساسی گم و گور میشن)

راستش این تحلیل داخل تاکسی رو بیشتر برای یک عده که توی تحلیل های آبکیِ شبکه های اجتماعی غرق شدن نوشتم. همیشه با خودم فکر میکنم که هر چیزی که توی شبکه های اجتماعی ترند میشه، یه ایرادی توش هست. اگه نبود که ترند نمیشد!
این داستان داشت در مورد یه لایه ی کلان تر صحبت می کرد. و به نظرم هیچ ربطی به لایه ی اجرایی و عملیاتیِ تصمیمات یه کسب و کار نداره. اتفاقاً اینجا باید طور دیگه ای تصمیم گرفت و وارد عمل شد.

حالا چرا گفتم به هیچ وجه. به نظرم تنها زمانی که میتونیم بگیم "پس جای نگرانی نیست" زمان مرگ مونه.
تنها توصیه ای که فکر می کنم به دردبخوره اینه که " برای بدترین حالتی که میتونیم متصور بشیم(متاسفانه حالتهایی هم که نمیتونیم متصور بشیم مهمن!) آماده باشیم و برای بهترین حالت هم امیدوار باشیم".
البته خیلی مواقع میتونیم قسمت دوم جمله ی بالا رو نادیده بگیریم که تمرکزمون رو از قسمت اول نگیره!

من زمانی که اصلاً اسمی هم از این طرح نبود به بعضی دوستانم که کل کسب و کارشونو با تکیه بر اینستاگرام ساخته بودن میگفتم که دارین حماقت میکنین.
اصلاً این طرح هم نبود، همه ما میدونستیم که هر لحظه احتمال فیل تر شدن هست.
پس موضوع چیزی نیست که بعد از مطرح شدن این طرح متولد شده باشه.
آماده شدن برای بدترین حالت هم فقط بحث اینستاگرام و ... نیست. اتفاقاً منظورم اینه که با فرض کره شمالی هم آماده باشیم. دامنه ir و انتقال سرورها و بک آپها و خلاصه هر آنچه لازمه.

اگه پیش اومد تو براش آماده ای و زنده می مونی، اگرم پیش نیومد که فبها.
پس منظورم اینه که برای بدترین حالت آماده بشیم و بعدش بریم زندگی مونو بکنیم و غرق شدن در ترندها رو بذاریم برای علافها و بیکاره ها.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی