زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات
جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۵۶ ب.ظ

مغالطه قمارباز

"مغالطه قمار باز" باور اشتباهی است که احتمال وقوع یک حادثه تصادفی مثل پیروزی یا شکست در یک بازیِ مشروط به شانس را متاثر از حوادث تصادفی قبلی می داند.

مثلاً قمار بازی که پنج بازی پشت سر هم را می بازد، ممکن است فکر کند که در ششمین بازی احتمال بیشتری برای پیروزی دارد. در صورتی که هر بازی یک حادثه مستقل است و احتمال برد یا باخت آن، برابر است. در واقع احتمال بردن قمار باز در بار ششم بیشتر از بار اول نیست (یا بار هزار و یکم).

خیلی بدیهی به نظر میرسد، نه؟ 

ولی بیایید با خودمان فکر کنیم که چند بار برایمان پیش آمده که گرفتار همین استدلال نادرست شده باشیم. 

در تصمیم گیری های تا حدی مبتنی بر شانس مان، چند بار خودآگاه یا ناخودآگاه، با خودمان گفته ایم "این بار شانس بیشتری دارم"

 
۰ نظر ۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۶
سامان عزیزی
پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۵۵ ب.ظ

همینطوری نوشت!

اگه خدا بخواد بالاخره دارم کم کم وقت میزارم که مهارت زبان انگلیسیمو تقویت کنم. 

امروز داشتم یه جمله از انیشتن میخوندم.جمله زیبا و گیرایی بود. فقط موضوعی که ذهنمو مشغول کرده اینه که نمیدونم ذوق کردنم برای این جمله بخاطر معنی و محتوای اونه یا بخاطر اینکه هر جور بود دست و پا شکسته ترجمه ش کردم!

به هر حال جمله شو اینجا می نویسم:

Two things are infinite: the universe and human stupidity; and I'm not sure about the universe 

"دو چیز تمامی ندارند (یعنی بی نهایتند)، یکی جهان هستی و دیگری حماقت بشری. البته من در مورد جهان هستی مطمئن نیستم"

۰ نظر ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۵۵
سامان عزیزی
پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۲ ب.ظ

متخصصان باتجربه باید مواظب باشند

در سال 1996 مطالعه ای توسط مک نامارا (روانشناس) و همکارانش انجام گرفت که در آن تعدادی متون زیست شناسی را به کودکان عرضه کردند.

در این مطالعه نیمی از کودکان در حوزه زیست شناسی دانش سطح بالایی داشتند و دانش نیمی دیگر در سطح پائینی بود.

علاوه بر این، نیمی از متن از انسجام بالایی برخوردار بود به این معنا که چگونگی ارتباط مفاهیم مختلف متن را با یکدیگر روشن میساخت. نیمی دیگر از متون، انسجام پائینی داشتند. به عبارت دیگر، خواندن آنها مشکل بود چون ایده های متن به آسانی منتقل نمی شد.

سپس خوانندگان می بایست بر اساس آنچه خوانده بودند مسائل مختلفی را حل می کردند.

نتایج جالب بودند:

-آزمودنی هایی که از دانش تخصصی کمی برخوردار  بودند، عملکرد بهتری در مورد متون منسجم داشتند.

این یافته به طور کلی نشان می دهد که وقتی مواد جدید به صورت منسجم به یادگیرندگان عرضه می شود بهتر عمل می کنند.

-وقتی متون از انسجام کمی برخوردار بودند، گروهی که دارای دانش بالایی بودند عملکرد بهتری داشتند.

نتیجه اینکه آزمودنی هایی که دانش بالایی دارند ممکن است در زمان خواندن متونی که انسجام بالایی دارند، به صورت خودکار عمل کنند، یعنی توجه زیادی نداشته باشند ، زیرا فکر می کنند محتوای متن را می دانند. متونی که انسجام کمی دارند آنها را مجبور به توجه بیشتری می کند.

این نتایج اهمیت فرایند توجه را در هنگام حل مسئله خاطر نشان می سازد بخصوص در مورد کسانی که در حوزه ی خاصی تخصص دارند.

همه ما می دانیم که داشتن تجربه و تخصص چیز خوبی است و طبیعی است که مغز ما با تکیه بر این تخصص و تجربه، راه های میانبری را با صرف انرژی کمتری، برای حل مسائل مربوط به آن حوزه خاص، پیدا کند، اما متخصصان با تجربه نباید فراموش کنند که در برخی موارد تکیه بر تجربه می تواند به فاجعه منتهی شود (التماس دعا دارم برای همه با تجربه گان، بخصوص پزشکان مجرب عزیز)

 
۰ نظر ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۲
سامان عزیزی
چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۶ ب.ظ

تعطیل است!

در مطلب قبلی ای که نوشته بودم(نقش استراحت دادن به مغز در تقویت قدرت حل مسئله) همانطور که از عنوانش پیداست به نقش استراحت دادن به مغز برای بالا بردن تواناییمان در حل مسئله اشاره کرده بودم. نوشته ای از مرحوم حسین پناهی را می خواندم و به نظرم رسید که میتوانم از این نوشته به عنوان "بیان شاعرانه ی آن مفهوم" تعبیر کنم.

گفته های زیبای حسین پناهی در این مورد:

 

می دانی، یک وقتهایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی

تعطیل است

و بچسبانی پشت شیشه افکارت

باید به خودت استراحت بدهی، دراز بکشی، دستهایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی و بیخیال سوت بزنی

در دلت بخندی به تمام افکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند

آنوقت با خودت بگویی، بگذار منتظر بمانند.

 
۰ نظر ۱۰ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۶
سامان عزیزی
سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۰ ب.ظ

نقش استراحت دادن به مغز در تقویت قدرت حل مسئله

در روانشناسی اصطلاحی وجود دارد به نام "incubation" که به "رشد نهفته" یا دوره نهفتگی ترجمه می شود.

منظور از رشد نهفته، کنار گذاشتن مسئله برای مدتی، بدون فکر کردن آگاهانه درباره ی آن است. در واقع رشد نهفته توقف کردن در مراحل حل مسئله است.

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که مشغول فکر کردن روی یک مسئله باشید و هر کاری که می کنید از عهده حل آن بر نمی آئید و هیچ یک از راه حل هایی که به آن فکر کرده اید در به نتیجه رساندن شما تاثیری ندارد. اگر در این مواقع سعی کنید مسئله را برای مدتی کنار بگذارید تا فرصت رشد نهفته پدید بیاید، احتمالاً شانس بیشتری برای حل کردن مسئله خواهید داشت.

در جریان رشد نهفته، قرار نیست ما به صورت آگاهانه به مسئله فکر کنیم هر چند که آن مسئله احتمالاً به صورت نیمه هوشیار در حال پردازش است.

 

برخی از پژوهشگران حل مسئله، ادعا کرده اند که رشد نهفته مرحله ای اساسی از فرایند حل مسئله است(کتل،1971 و هلمهولتز،1896)

از طرفی برخی پژوهشگران دیگر در یافتن حمایت تجربی برای رشد نهفته موفق نبوده اند(بارون،1988) با وجود این،حمایت روایتی فراوانی برای آن مطرح شده است(پوانکاره،1913)

برخی روانشناسان معتقدند که یکی از فواید رشد نهفته برای حل مسئله، به حداقل رساندن "انتقال منفی" است.

توضیح انتقال منفی: انتقال منفی زمانی رخ می دهد که حل مسئله قبلی باعث دشوار تر شدن حل مسئله بعدی می شود. 

به هر حال، چند احتمال مختلف برای آثار سودمند رشد نهفته مطرح شده است که از این قرارند:

-وقتی چیزی را مدتی طولانی در حافظه فعال نگه داری نمی کنیم،اجازه میدهیم برخی از جزئیات غیر مهم آن از بین برود و فقط جنبه های معنادار تر آن در حافظه نگه داری می کنیم. آنگاه اختیار داریم این جنبه های معنادار را از نو بازسازی کنیم.به این ترتیب تعداد بسیار معدودی از محدودیتهای ذهنی قبلی باقی می مانند (اندرسون،1975)

-با گذشت زمان،حافظه های جدیدتر بیشتر با حافظه های موجود قبلی،یکپارچه می شوند.(اندرسون،1985)

-با گذشت زمان، محرکهای جدید (چه درونی و چه بیرونی) ممکن است دیدگاه های جدیدی را درباره مسئله فعال سازند. این محرکها ممکن است محدودیتهای ذهنی را تضعیف کنند(باستیک،1982)

-یک محرک درونی یا بیرونی ممکن است حل کننده مسئله را به درک مشابهتی میان مسئله فعلی و مسئله دیگری هدایت کند. در نتیجه حل کننده مسئله ممکن است به سرعت راه حل مقایسه ای پیدا کند یا حتی راه حل شناخته شده ای را به راحتی به کار گیرد.(لانگلی و جونز،1988. سیفرت و همکاران،1995)

-و مورد دیگر اینکه این استراحت دادن به مغز ممکن است باعث افزایش فراخنای توجه (و شاید افزایش ظرفیت حافظه کاری) شود که همین مسئله امکان دریافت فزاینده ی نشانه های دور دست و نگه داری هم زمان آنها را در حافظه فعال فراهم سازد.(لوریا،1973و1984)

 

دو روانشناس به نامهای کاپلان و دیویدسون در سال 1989 بیان کردند که رشد نهفته را می توان به دو طریق تقویت کرد:

1-در آغاز، زمان کافی برای مسئله را در نظر بگیرید.در تمام ابعاد مسئله کاوش کنید.چندین راه حل مسئله را بررسی کنید

2-به رشد نهفته زمان کافی بدهید.به طوری که تداعیهای قدیمی ناشی از انتقال منفی به نوعی تضعیف شوند.

 

منبع مورد استفاده برای تدوین این بحث: کتاب روانشناسی شناختی نوشته رابرت استرنبرگ

 
۰ نظر ۰۹ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۰
سامان عزیزی
دوشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۴ ب.ظ

وضع پیامها در رسانه ها و پلتفرم های اجتماعی

نیل پستمن(2003-1931) -متخصص و نظریه پرداز رسانه- معتقد بود که تلویزیون ایجاب می کند پیامها کوتاه، سطحی و سرگرم کننده باشند. 

به نظر میرسد که امروز، اکثر ما می توانیم به درستی این حرف او گواهی دهیم.

امروز نه تنها تلویزیون بلکه اکثریت قریب به اتفاق رسانه های جمعی و اجتماعی - و با کمی انعطاف و اغماض در تعریف رسانه- حتی کاربران شبکه های اجتماعی هم، که خود را به کمک پلتفرم های اجتماعی صاحب رسانه می دانند ،همگی در تلاش برای جلب توجه مخاطب به هر قیمتی و با هر روشی هستند.

نمی دانم اگر نیل پستمن وضع اسفناک پیام ها و مطالبی که امروز در جاهایی غیر از تلویزیون در حال تبادل است را میدید، این پیامها را از نظر کوتاهی، سطحی بودن و سرگرم کنندگی در چه سطحی ارزیابی می کرد!

احتمال میدهم که "جامه را می درید و آهی میکرد تفت، بعد هم سر دربیابانی می نهاد و می رفت" و با تلویزیون اوقات خوشی را سپری میکرد!

شما می دانید نوع بشر (علی الخصوص بشر ایرانی) تا چند سال دیگر از این همه پیام و محتواهای سطحی و کوتاه و سرگرم کننده، خسته خواهد شد؟

 

پی نوشت: به نظر میرسد که امروز این سه ویژگی ذاتی تلویزیون توزیع شده اند و هر کدام فرزندانی زائیده اند. از کوتاهی پیامها، توییتر زائیده شد، از سرگرم  کنندگی(با تعبیر جدیدتر، شما بخوانید فضولی) ،فیسبوک و اینستاگرام و از سطحی بودن، تلگرام زائیده شد.

 
۰ نظر ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۴
سامان عزیزی
شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۱۳ ب.ظ

برای شروع به او سخت بگیر!

وقتی که کارمندی را استخدام می کنید، برای معرفی و توضیح شرح شغل مورد نظرتان ،چه روشی را در پیش می گیرید؟ آیا سعی می کنید سخت ترین و سنگین ترین حالتی را که برای این پست می شناسید برای کارمند جدیدتان تشریح کنید یا سعی می کنید کم کم شروع کنید و از ابتدا قسمتی از وظایف او را تشریح کنید؟

 

حدود ده سال می شود که با بحث استخدام و آموزش کارکنان درگیر بوده ام و طی این مدت روش های مختلفی را آزمایش کرده ام و از انجام این پروسه در شرکتهای مختلفی که دوستانم در آنجا مشغولند نیز تا حد زیادی با خبرم.

نمی توانم به طور قطع بگویم که کدام راه به بهترین نتیجه می انجامد ولی به احتمال زیاد می توانم بگویم که هر دو راهی که در ابتدای این مطلب اشاره کردم، به نتیجه ی خوبی نخواهد انجامید.

معمولاً تصویر اولیه ای از شرکت و شرح شغل که در ذهن کارمند جدید شکل می گیرد، تصویر مهم و ماندگاری است که فکر می کنم مدیران شرکتها باید در شکل دهی و طراحی آگاهانه آن نقش موثری ایفا کنند چون تغییر این تصویر بعد از گذشت چند ماه یا گاهی حتی کوتاهتر، کار سخت و دشواریست که نیازمند صرف وقت و سرمایه های بیشتری از سازمان است، پس شاید بهتر باشد از شروع این فرآیند، شروع کنیم تا ناگزیر از صرف وقت و منابع بیشتر نباشیم.

اگر در دوره استخدام و آموزش و چند ماه اول کارمند جدید، سخت ترین و پرکار ترین حالت پست مورد نظر را ملاک توضیحاتمان قرار دهیم یا برعکس ملاک توضیحات و تصویر سازی ما سبک ترین و راحت ترین حالت پست مورد نظر باشد، فکر می کنم دچار خطای "کالیبره کردن نادرست" نیروی جدید خواهیم شد.

در حالت اول، احتمالاً باعث خواهیم شد که او بیشتر اوقات فکر کند که نمی خواهیم از ظرفیتهایش استفاده کنیم یا او را دست کم  گرفته ایم (البته این حداقل احتمالات است) و در حالت دوم، احتمالاً انرژی و انگیزه او تحت تاثیر قرار خواهد گرفت(که این هم حداقل احتمالات است) و البته من فکر می کنم در هر دوِ این حالتها ، سطح اعتماد بین این کارمند و سازمان را  به سطحی پائین تر خواهیم رساند.

شاید راه بهتری غیر از این راهی که من میخواهم بیان کنم باشد (که احتمالاً هست-از جمله استفاده از روش های تیپ شناختی یا مدل های شخصیت شناسی صفاتی و غیره برای کمک به اینکه با این فرد خاص چگونه شروع کنم بهتر است) ولی من از این راه استفاده کرده ام و نتایجش تا حدی خوب و قابل قبول بوده است:

قبل از استخدام، مجدداً موقعیت شغلی مورد نظر را برای خودم و سازمان توصیف و تشریح کرده ام. با کمک کارمندان قبلی ،از کم کارترین دوره ها و حداقل ها (و فراوانی آنها) تا پرکار ترین دوره ها و حداکثرها (و فراوانی آنها) را شناسایی کرده ایم و در دوره استخدام و آموزش نیروی جدید، یک طیف را برای او تشریح می کنیم و نه صرفاً یک  حالت را.

قطعاً این روش هم نواقص خودش را دارد ولی باور من این است که از روش های حداقلی یا حداکثری بهتر است.

فکر میکنم اگر نگاه کارمند و سازمان، همکاری بلند مدت باشد، این راه ارزش آزمودن را دارد.

 

۰ نظر ۰۶ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۱۳
سامان عزیزی

سال های اول دبیرستان بودم و آن موقع خانواده ما در یکی از شهرهای استان کردستان زندگی می کرد. یادم می آید که در آن برهه زمانی شیوه های زیستن مختلفی از طرف مکاتب و فرقه های مختلف تبلیغ می شد (اینکه چرا و چگونه و چه مکاتبی، موضوع بحث الان ما نیست).  خانواده ای با ما ارتباط داشت و پدر این خانواده ، از فعالان یکی از این مکاتب بود. اتفاقاً آن فرد را خیلی قبول داشتم و از نظرم مرد درستکاری بود.

در آن زمان (و احتمالاً در زمانهای قدیم و الان و آینده هم همچنین) این مکاتب بیشتر دنبال جذب جوانترها بودند و مرد آشنای ما چند بار در مورد پیوستن به آنها با من صحبت کرد.

من هم که بدم نمی آمد هویت تازه ای پیدا کنم و چون دنبال چالش ها و ماجراجویی های حقیقت یابانه! دوران نوجوانی بودم تصمیم گرفتم به آن پیشنهاد فکر کنم.

بعد از چند شب فکر کردن به این نتیجه رسیدم که با پدرم مشورت کنم. شبی در جمع خانواده موضوع را با پدرم مطرح کردم.

پرسید آنها چرا تو را دعوت کرده اند ،گفتم چون می گویند صراط مستقیم و راه حق و حقیقت را یافته اند و میخواهند همه را به این راه دعوت کنند.

گفت : حرفشان این است که راه ما راه حق است و دیگران باطلند؟ گفتم بله،همین را می گویند.

گفت: پسرم راه یافتن حقیقت را بلد نیستم ولی از یک چیز مطئنم که اگر کسی گفت حقفقط پیش من است و دیگران باطلند ،باید از او دوری کنی چون خودش در نهایتِ باطلی است

از آن روز هر وقت می خواهم بر سر پذیرش عقیده و مکتب و چیز هایی از این دست که ادعای حقانیت می کنند، فکر کنم، اولین سوالی که از خودم می پرسم این است که :آیا فقط خودش را بر حق می داند و دیگران را باطل؟ 

پی نوشت: این پی نوشت صرفاً برای دوستانی است که دوست دارند بدانند بالاخره تصمیم من بعد از شنیدن این نصیحت پدرانه چه شدسوال . هیچی دیگه ما نپیوستیم.

۰ نظر ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۹
سامان عزیزی
جمعه, ۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۱۲ ق.ظ

از روز اول

داشتم یکی از دفترچه های قدیمی ترم را می خواندم که در صفحه ای از آن جمله ای از ژوزه ساراماگو را نوشته بودم. فکر می کنم از کتاب "همه نامها" باشد.

گفتم اینجا بنویسم شاید برای کسی که این جمله را نخوانده، به اندازه من، معنا داشته باشد و لمسش کرده باشد.

 

" برای اعلام شروع یک چیز همیشه از روز اول صحبت می شود ، در حالی که شب اول است که مهم است. این شب حکم پیش شرط روز را دارد ، اگر شب اول نبود شب ابدی می شد "

 
۰ نظر ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۱۲
سامان عزیزی
پنجشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۰۷ ب.ظ

آیا ما مدام در حال کالیبره کردن خودمان نیستیم؟

مقدمات:

کالیبراسیون چیست؟ کالیبراسیون به منظور کنترل صحت و دقت پارامترهای مترولوژیکی دستگاه‌های آزمون و وسایل اندازه‌گیری و کلیه تجهیزاتی است که عملکرد آنها بر کیفیت فرایند تاثیرگذار است.

تعریف دقیق کالیبراسیون در استاندارد ملی ایران به شماره ۴۷۲۳ آمده‌است. کالیبراسیون اجازه می‌دهد که میزان تصحیح لازم را نسبت به نشاندهی تعیین کنیم. با کالیبراسیون ممکن است خواص اندازه شناختی دیگری نظیر اثر کمیت های تاثیر گذار نیز تعیین شود. در واقع کالیبراسیون ویژگیهای کارآمدی دستگاه یا مواد مرجع را بوسیله انجام مقایسات مستقیم مشخص می‌کند. 

تعریف دیگری که در ایزو 10012 آمده است کالیبره کردن را چنین معرفی کرده است: مجموعه ای ازعملیات که تحت شرایط مشخصی برقرار می شود و رابطه ی بین مقادیر نشان داده شده توسط وسیله اندازه گیری و مقادیر متناظر آن کمیت توسط استاندارد مرجع را مشخص می نماید. 

منابع: + و + 

 

معلم عزیزم،محمد رضا شعبانعلی، در مطلبی (لطفاً حتماً بخوانید،چون بدون خواندن آن مطلب، این چند خط نوشته من، یاوه ای بیش به نظر نخواهد آمد) که سال گذشته برای بهروز مطیع(از دوستان خوب متممی من) نوشت، مفهوم کالیبراسیون و کالیبره کردن را به حوزه های مختلف زندگی ما انسانها (و سایر حیوانات) ربط داد. 

باید اعتراف کنم که تا مدتها ذهنم مشغول این آنالوژی فوق العاده بود .نامگذاری و مفهوم پردازی ای زیبا و اثر گذار.

مدت زیادیست به این فکر می کنم که آیا ما مدام در حال کالیبره کردن خودمان نیستیم؟

تقریباً به این باور رسیده ام که هر تصمیم جدید ما، حاصل کالیبره شدن های قبلی ماست.

اگر بپذیریم که مدل ذهنی ای که الان داریم حاصل تصویر ها و پردازش ها و تحلیل ها و تجربه های پیشین ماست یا به عبارتی، وضعیت هر لحظه در سیستم تابع لحظات و اتفاقات قبل و قبل تر آن سیستم است، فکر میکنم راحت تر میتوانیم درک کنیم که چرا ممکن است شیوه تصمیم گیری و هر تصمیم جدید ما، متاثر از مدل ذهنی ما باشد که خود حاصل کالیبره شدن های پیشین است.

ما گاهی توسط خودمان کالیبره می شویم و گاهی توسط محیط و آنچه در اطرافمان در جریان است. فکر میکنم یکی از عواملی که کمک می کند تا خودمان، خودمان را به درست یا غلط، کالیبره کنیم، رفتاریست که روانشناسان آنرا "خود گله گرایی" می نامند.

در میان این کالیبره شدن های مدام، که گاهی به تدریج رخ می دهند و گاهی با سرعت بیشتری، اینکه بدانیم (یا به آن فکر کنیم) آیا درست کالیبره شده ایم یا غلط، اثر مستقیمی بر سرنوشت ما خواهد داشت. 

شاید تشخیص کالیبره شدن های سریع ساده تر باشد (مانند مهاجرت ) اما فکر می کنم تشخیص کالیبره شدن های کند و نامحسوس بسیار سخت تر است و به نظرم میاد که ماندگارترین ضربه ها را از همین کالیبره شدن های کند میخوریم که پایه هایی می شوند برای ساختمان مدل ذهنی ما.

 

در نهایت می خواهم این چند خط را با یک نتیجه گیری اخلاقی! به پایان ببرم:

اگر بپذیریم که ما مدام خودمان را کالیبره می کنیم یا کالیبره می شویم، خوب است بدانیم و آگاه باشیم که مدام در حال کالیبره شدن هستیم.(منظورم این است که حداقل آگاهانه کالیبره شویم!)

۰ نظر ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۰۷
سامان عزیزی