زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

اگر از علاقه مندان کارهای مهران مدیری باشید، احتمالاً در جریان عرضه ی محصول جدیدش-هیولا- از طریق شبکه ی نمایش خانگی هستید.

به عنوان سلیقه ی شخصیِ خودم، می توانم بگویم که اکثر کارهای مدیری را دوست داشته ام(بجز دورهمی و یکی دو کار دیگر) و دنبال کرده ام، بخصوص کارهای مشترکش با قاسم خانی ها را.

هیولا هم از جمله همکاری های مدیری با قاسم خانی است.

تا کنون فکر می کنم هفت یا هشت قسمت از این سریال منتشر شده است. به نظرم موضوع خوبی را برای این کارِ طنز انتخاب کرده اند. به عنوان یک بیننده، به نظرم بجز استثنائاتی، محتوای خوبی از آب درآمده و پیام های مفیدی در دلِ خودش داره و می تونه تلنگری برای همه بیننده هاش داشته باشه.

 

هدفم در این مطلب، پرداختن یه محتوا و اتفاقات سریال هیولا نیست، صرفاً می خواهم به یک نکته که برایم مهم است اشاره کنم.

اگر سریال را دنبال کرده باشید، می دانید که پیام مهم آن این است که همگی ما مردم عادی هم مانندِ دزدان یقه سفید و مختلسین و غیره! پتانسیل تبدیل شدن به هیولا را داریم(هر چند که در ظاهر و کالبد، لازم به تصور کردن و ترسیدن از هیولا نیست.ظاهر و کالبد همه ما، از جمله آنهایی که در باطن هیولا هستند همان ظاهرِ گونه ی بشر است).یعنی برخلاف تصورِ اکثر ما مردم، که مشغول نقد و بد و بیراه گفتن به مفسدان اقتصادی و امثالهم هستیم و خودمان را پاک و منزه از احتمالِ انجام چنین اعمالی می دانیم، پیام این اثر آن است که دستمان به جایی نرسیده و شرایطش مهیا نشده، و گرنه احتمالاً ما هم کم و بیش عملکردی در همان سبک و سیاق می داشتیم.(شاید لازم به تاکید نباشد که منظورم تبرئه دزدان و مفسدان یا کم کردن از بار مسئولیتشان نیست)

 

خب، پیام ساده و بدیهی ای به نظر می رسد ولی به هر حال نمایش هنرمندانه آن به نظرم باز هم می تواند مفید و آموزنده باشد و شاید تاثیری هرچند اندک روی نگرش و اعمالمان بگذارد.(امیدوارم توقعی بیش از این از یک سریالِ ایرانی-با لحاظ کردنِ همه شرایط موجود-نداشته باشید).در کل به نظرم تا اینجا که کار بسیار خوب و زیبایی از آب در آمده است.

اما مسئله ای که برای من مهم است این است که مدیری و قاسم خانی می خواهند داستان را چطور به پایان برسانند؟

امیدوارم اینطور به پایان نرسد: آقای شرافت(شخصیت اصلی داستان) برخلاف تصور ما و روند اتفاقات سریال تا اینجای کار، به صورت مخفیانه با نهاد های قضایی و انتظامی در ارتباط است و این مسیری که می رود صرفاً برای نفوذ در شبکه ی فساد در موسسات فرهنگیان(مثلِ موسسه ی خاک پای فرهنگیان:) ) بوده است!

فکر می کنم اگر داستان با چنین سناریویی به پایان برسد، نمی گویم هر چه رشته بودند و امید می رفت پیام مثبت و مفیدی باشد،پنبه می شود ولی حالِ من یکی را که به هم خواهد زد.شما را نمی دانم.

همین!.

پی نوشت یک: برخی از دیالوگ ها و نماد ها و شعار های به کار رفته در سریال به نظرم واقعاً درخشان هستند. اگر فرصتش را دارید خودتان را از دیدن این سریال محروم نکنید.(مثلاً شعار یکی از موسسات این است: پروردگارا ما را در حال خدمت بمیران :)  ).

پی نوشت دو: نوشتن از چیزی که هنوز اتفاق نیافتاده و مدیری و قاسم خانی را برای گناه ناکرده سرزنش کردن کمی برای خودم هم عجیب است!.اخیراً حساسیت زیادی نسبت به پایان دادن به فیلمها پیدا کرده ام.حیفم میاد کار به این خوبی پایان نا مناسبی داشته باشه. البته ممکن است مدیری و قاسم خانی پایان خیلی بهتر و مبتنی بر واقعیتی را در نظر داشته باشند.ان شاالله.

پی نوشت سه: کسی نیست بهم بگه: آخه به تو چه :)

 

پی نوشت چهار: دوستان عزیزم مطمئناً به این مسئله توجه دارید که صحبت من هیچ ربطی به حدس زدن یا پیش بینی پایان سریال هیولا ندارد. حرفم این است که تبرئه کردن ما مردم عادی از لغزش و خطاهای اینچنینی، اگر در معنای ضمنیِ پایان سریال گنجانده شود، برای من حال به هم زن خواهد بود.

ربط صد در صدی ندارد ولی بیربط هم نیست اگر مطلب "توزیع شدگی خیر و شرّ" را هم نگاهی بیندازید.

 

۹۸/۰۴/۰۳

نظرات  (۳)

۰۴ تیر ۹۸ ، ۰۴:۱۳ امیر جواهری
منم به عنوان یه بیننده که تقریبا یه قسمت از این سریالو دیده فکر نمی‌کنم آخرش اونجوری تموم شه. از نظر پلات کلی بنظرم بیشتر شبیه مرد هزارچهره است، یه آدم ساده لوح که بنا به موقعیتی در کنار خلافکارها قرار می‌گیره که البته این یکی بنا بر فضای داستان کمی رئال‌تر است. پایانش هم شاید همکاری با پلیس برای تخفیف مجازات باشه شایدم نه.

یه سوال، نمی‌دونم شاید دارم اشتباه می‌کنم چرا وبلاگ شما و چند تا از وبلاگ‌های مشابه متممی‌ها بعضی وقتها همین جوری باز میشن بعضی وقتهام فقط با ف.یلترشکن باز میشن؟ 

پاسخ:
امیر جان
منظور من، به معنای ضمنی ای که پایان سریال میتونه منتقل کنه بود.
اگر اینطوری که تو گفتی هم تموم بشه(یعنی چیزی شبیه به مرد هزارچهره یا کمی متفاوت)،کم و بیش همون معنا و مفهوم رو منتقل می کنه.
یعنی مردم عادی،بخاطر اینکه در شرایط و موقعیتش قرار گرفتن اشتباه کردن(یا مجبور به اشتباه شدن) و گرنه مردم از این کارا نمی کنن.

در مورد وبلاگ هم نمی دونم چرا همچین مشکلی برات پیش اومده.بعید می دونم برای این وبلاگ نیازی به قند شکن داشته باشی.
من اکثر اوقات بدون قندشکن کار می کنم و مشکلی ندیدم.

من از طرفداران و‌ علاقه‌مندان مهران مدیری هستم و از کسانی هم که بهش دری وری میگن هیچ خوشم نمیاد. حتی دیده شده نظر مثبتم در مورد یک آدم به خاطر اینکه در موردش حرفای پرت و غیرمنصفانه زده عوض شده و کلی هم پشت سرش حرف زدم ( پشت سر مدیری نه ها، پشت سر اون آدمه :) ).
یعنی یک همچین دوست دور از تعصب و‌ روشنی داری ، کیه که قدر بدونه :))
 از مدیری خوشم میاد چون اولا آدم اهل مطالعه و باسوادیه و اهل فکر و تحلیل. بعدم اینکه بسیار باهوشه و سوم هم به قول این خارجکیا sense of humor بسیار قوی‌ای داره ( هرچند منم همه کارها و‌تولیداتش رو نمیپسندم).
خلاصه اینکه اگر در شخصی یکی از این سه خصوصیتی که گفتم وجود داشته باشه برای من جذابه، چه برسه به هر سه تاش :)
در مورد پایان سریال هم نگران نباش به نظرم، چون مدیری بسیار باهوشه و بعیده همچین پایانی ( حالا مدیری جان نیای  دقیقا همینجوری تمومش کنی و ضایعمون کنی یه وقت).
من چهار قسمتش رو‌ دیدم بعد اشتراک فیلیموم تموم شد، دیگه گفتم کمی اقتصادی فکر کنم بذار همه قسمتاش بیاد بعد یه جا ببینم که هی پول اشتراک ندم :).‌فیلم به درد بخوری هم نیست که طی این مدت آدم ببینه.
در مورد پی نوشت سوم هم کسی هست، ولی لابد شرم حضور نمیذاره بگه :)))



پاسخ:
پیش نوشت: :)
نوشت: :))
پی نوشت: :)))

همینجوری نوشت: مریم به نظرم خود تو هم دست کمی از مدیری نداری ها :)
من هنوز ندیدم سریال رو اما الان که شما تعریف کردید احتمالا میبینمش سر فرصت.

اما یه چیزی که به ذهنم میرسه، اینه که مردم (شاید خیلی از مردم نمیدونم چه درصدی) لازم هم نیست دستشون به جای بالایی برسه تا دزد و مفسد بشن. همینجوری هم در عادی ترین آدمها میشه خیلی چیزها دید: از کار زدن، کم گذاشتن در خدماتی که باید بدی، کوتاهی کردن ها توی کار به دلایل جورواجور، رعایت نکردن قوانین شهر و ...

یه روز توی یکی از شعبه های بانک ملت بودم، دورتا دور پشت کارمندا کمد ام دی اف بود ، دکور کل بانک هم بیشترش از همون چوب و همون رنگ بود. ولی جزییاتش رو که می دیدی، درها بعضیهاش افتاده بود یه مقدار، گوشه های کار ظرافت نداشت و ... خلاصه با یه نگاه میفهمیدی که کمدها و دکور کار «ماندگاری» نیست که مثلا ده سال بعد هم بشه ازش استفاده کرد. داشتم فکر میکردم که خب اینو مگه کی ساخته ؟ در نهایت از هر چند تا آدم با پارتی و واسطه گذشته باشه کار سپرده شده به یه کارگاه ساخت کابینت و ای چیزا. چرا نباید چیزی می ساخت که خودش هم 10 سال بعد ببینه و کیف کنه.

شاید انقدر مغز ماها پر شده از دغدغه های پول و نیازهای مالی که یادمون رفته با عشق و درست کار و زندگی کنیم.
پاسخ:
رضوان جان، می فهمم چی میگی.
منم معتقدم الزاماً قرار نیست دستمون به جایی برسه تا فاسد بشیم.اکثریت قریب به اتفاقمون، هر کدوم توی جایگاه خودمون داریم گندهای کوچیک کوچیک میزنیم و در مقیاس کلان هم، با کمک گند های بزرگتر توسط آدمهای بزرگتر، نتایج قابل مشاهده ست.

دغدغه های مالی و نیازهای اولیه به کنار، بحث با عشق و علاقه کار کردن هم به کنار، فکر می کنم به بحث مسئولیت(فاکتورC در بیگ فایو) هم خیلی ربط داره.
به قول عجم اوغلو دچار یک چرخه ی شوم شدیم و همگی داریم تقویتش می کنیم(از بالا تا پائین)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی