زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

۶۴ مطلب با موضوع «حال نوشت» ثبت شده است

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۱۲ ب.ظ

خاک من

چقدر این غزل زیبای مولانا برایم دوست داشتنی است. سالهاست که بارها و بارها آنرا خوانده ام و زمزمه اش کرده ام.

 

ز خاک من اگر گندم برآید   //   از آن گر نان پزی مستی فزاید

خمیر و نانبا دیوانه گردد   //   تنورش بیت مستانه سراید

اگر بر گور من آیی زیارت   //   تو را خرپشته‌ام رقصان نماید

میا بی‌دف به گور من برادر   //   که در بزم خدا غمگین نشاید

زنخ بربسته و در گور خفته   //   دهان افیون و نقل یار خاید

بدری زان کفن بر سینه بندی   //   خراباتی ز جانت درگشاید

ز هر سو بانگ جنگ و چنگ مستان   //   ز هر کاری به لابد کار زاید

مرا حق از می عشق آفریده‌ست   //   همان عشقم اگر مرگم بساید

منم مستی و اصل من می عشق   //   بگو از می به جز مستی چه آید

به برج روح شمس الدین تبریز   //   بپرد روح من یک دم نپاید

 

پیشنهاد میکنم گوش دادن به این شعر زیبا را با صدای شهرام ناظری و هنرمندی علی اکبر مرادی از دست ندهید. لینک آلبوم "مطرب مهتاب رو"  و  قطعه " گندم" در beeptunes

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۱۲
سامان عزیزی
سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۰۵ ب.ظ

نبود تفکر نقادانه، یکی از آفتهای جامعه توسعه نیافته ما

پیش نوشت:

تعریف تفکر نقادانه(Critical Thinking):یعنی درست اندیشیدن در تلاش برای یافتن آگاهی قابل اعتماد در جهان. این روش شامل فرایندهای ذهنی تشخیص، تحلیل و ارزیابی داده‌ها است. به بیانی دیگر، هنر اندیشیدن پیرامون اندیشیدن خودتان درحالی‌که شما می‌خواهید اندیشه‌تان را بهتر، روشن‌تر، دقیق‌تر، یا قابل دفاع‌تر بنمایید (از ویکی پدیا)

توضیح بیشتر : (منبع)

"در کل واژه نقد کردن و صفت نقادانه را می توان در مورد نگرش،گفتار و تفکری به کار برد که نگاه ارزیابانه دارد و می کوشد در یک استدلال یا محصول یا اندیشه یا دیدگاه یا مدل ذهنی، 

بخش های ارزشمند و بی ارزش

یا بخش های درست و محکم

و بخش های نادرست و سست را از یکدیگر تفکیک کند.

همچنین وقتی از تفکر نقادانه صحبت می کنیم،از کسی حرف میزنیم که این کار را قبل از همه، در مورد ذهنیت خودش به کار می برد."

 

 

احتمالاً این جملات برای شما هم آشنا باشند:

- ما می توانیم

- بنده با وصل کردن بیکاران جامعه به صنایع کشور، بیکاری را ریشه کن خواهم کرد

- من به هر ایرانی در ماه 250 هزار تومان یارانه پرداخت می کنم. عده ای می گویند نمی شود ولی من می گویم با همین امکانات حاضر هم می شود

- بنده درآمد ارزی کشور را دو و نیم برابر می کنم

- بازنشستگان ،دیگر نگران پر نبودن یخچال هایشان نباشند

- و ده ها و صد ها جمله ی دیگر از این دست

 

داشتم فکر میکردم که چرا در جامعه ما چنین ادعا هایی همیشه جذابیت داشته اند؟ جدای از بحث هایی که این مسئله را به وضعیت اقتصادی و اجتماعی مردم ما مربوط می دانند، من فکر می کنم یکی از دلایل دیگری که این ادعاها برای ما جذابیت دارند، مسلح نبودن ما به مهارت تفکر ارزیابانه و انتقادی است.همچانکه سازمان بهداشت جهانی در لیست مهارتهای زندگی(life skills) ،تفکر نقادانه را جزو مهارتهای کلیدی طبقه بندی کرده است.

در حاشیه : البته من فکر می کنم قبل از فقدان تفکر انتقادی، بسیاری از ما به آفت بزرگتری هم دچاریم و اون اینکه اصولاً ما حتی  فکر  هم نمی کنیم!

در بحث تفکر انتقادی، مهارتی وجود دارد به نام "ادعا شناسی" که به نظرم میاد جای خالی این مهارت در تصمیم گیری های سیاسی جامعه ما به شدت احساس می شود.

تفکر انتقادی، مهارتی است که در بسیاری از حوزه های زندگی ما موثر و کمک کننده خواهد بود. از حرف زدن و فکر کردن گرفته تا تصمیم گیری (از تلگرام گردی گرفته تا کاندیدا گردی!)

شاید بتوان گفت که یکی از شاخصه های توسعه نیافتگی جوامع ، کمرنگ بودن تفکر نقادانه در سطح آن جوامع است. 

فکر می کنم معنای دیگری برای "شور" و "شعور" یافته ام! 

از این به بعد "شور" را در ذهن خودم با "کمرنگ و بی رمق بودن تفکر نقادانه

و "شعور" را با "پر رنگ و تنومند بودن تفکر نقادانه" در جامعه ام، هم معنا و معادل خواهم گرفت.

امیدوارم و تلاشم را هم خواهم کرد تا در این برهه زمانی(و ان شا الله در آینده هم) شعور ما بر شور ما پیشی بگیرد.

 

پی نوشت از جنس پیشنهاد : درس های آموزش مهارت تفکر نقادانه در متمم

۰ نظر ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۰۵
سامان عزیزی
چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۵۷ ب.ظ

دگردیسی

پیش نوشت: این نوشته برداشت های شخصی من از یکسری آموخته هاست که ممکن است کاملاً اشتباه باشند. هرچند که من این معنا دهی به این آموخته ها را ترجیح داده ام.

 

نیچه معتقد بود  باید باورهایمان را که از کودکی تا بزرگسالی در ما شکل گرفته و نهادینه شده، بشکنیم و دوباره همچون کودکی تازه متولد شده شروع به ساختن باورهایمان کنیم.

و در این مسیر ناگزیریم از سه دگردیسی: شتر و شیر و کودک

شتر نماد مطیع و بودن و مقلد بودن است (که اکثریت قریب به اتفاق گونه ما انسانها تا دوران نوجوانی و جوانی زیر همین نامگذاری قرار میگیریم)

شیر نماد شهامت و جسارت است (که درصد بسیار کمی از ما انسانها زیر این نامگذاری قرار خواهیم گرفت و درصد قابل توجهی تا پایان عمر شتر باقی خواهیم ماند)

کودک نماد کنجکاوی و تازه گی و شروع است. کودک شدن برای ساخت دوباره باورهایمان پس از شکستنشان لازم خواهد بود.

شتر بودن بد نیست،  که همه ما ناگزیریم از شتر بودن زیرا لازمه انسان شدن است. این شتر ماندن است که بد است که افتضاح است که راه انسان شدنمان را مسدود می کند. کور خواهیم و کر. زندگی خواهیم کرد بدون فکر کردن. مانند برخی از جانداران هموطنمان در کره زمین. بزرگ میشویم و به بلوغ جسمی میرسیم ،ازدواج میکنیم و بعد از آن تولید مثل! بعد از آن مانند سایر حیوانات از بچه هایمان مراقبت میکنیم تا بزرگ شوند و آنها هم مثل ما تولید مثل کنند. و بدین ترتیب به بقای نسلمان که زیر مجموعه ایست از بقای چرخه طبیعت، کمک می کنیم. اما باز هم شتر خواهیم بود و شتر خواهیم مرد.

معتقدم در پاراگراف بالا کمی در حق حیوانات دیگر ظلم کرده ام. زیرا که حیوانات بر اساس غریزه بکر خود این چرخه را طی میکنند ولی ما بجز غریزه در یوغ فرهنگ و تربیت خانواده و جامعه هم گرفتاریم که اگر نه همه آموزه ها و رسوماتش ،ولی درصد قابل توجهی از آنها در جهت زیان رساندن به طبیعت و چرخه بقاست. پس اگر معیار ارزیابی مان را در این قسمت، طبیعی بودن و بر اساس غریزه زیستن بگیریم، فکر میکنم گونه شتر صفت ما انسانها در رده ای پائین تر از سایر حیوانات قرار خواهد گرفت.(معنی گونه شتر صفت، بر اساس نامگذاری نیچه و توضیحات بالاست)

 

به شیران بازگردیم. شیران آزادی را تجربه خواهند کرد. آزادی از بند باورهای کهنه . تجربه آزادی، تحمل می خواهد. آزادی اراده واقعاً شیر می خواهد. "آزادی"  همیشه با "مسئولیت" همسفر بوده است. کسی که خود را از بند باورهایش آزاد می کند باید تاب تحمل اراده کردن را داشته باشد و بار مسئولیت انتخاب ها و تصمیماتش را به دوش بکشد. دیگر باورهای کهنه و رسومات و قوانین خانواده و جامعه نیستند که او بار مسئولیت تصمیماتش را به دوششان بیندازد و خود در گوشه ای بنشیند و با فراغت بال زندگیش را بکند! شاید خیل زیادی از شترانی که جرأت نزدیک شدن به شیر بودن را ندارند از ترس همین آزادی اراده و بار مسئولیتی که همراهش است به این مسیر کشیده نمی شوند.

شیر بودن زیباست و سخت. خودت را در همه ی هستی تنها احساس میکنی. یکباره زیر پایت خالی شده و وسط زمین و آسمان معلقی. جایی برای چنگ زدنت نیست. در ادامه مسیرت روشنایی احساس نمیکنی ولی میدانی که پشت سرت را هم نمی خواهی.از آن گذشته ای و اکنون رهای رهایی.

کودک بودن از جنس ساختن است. همین را میدانم! کاش میتوانستم شرح مفصلی بر کودک بودن بنویسم. از ساختن بنای جدیدم. از دانه دانه ی آجرهایی که بعضی از آنها را با مشقت زیاد قالب گرفته ام که مهیای ساختن دیوارهای بنایم باشند. اما هنوز خیلی زود است.هنوز راه درازی دارم. نمی شود با چند آجر ساخته شده طرح بنا را توصیف کرد.

شاید از این پس دیگر معماری نیز نباشد که طرح بنا را بیفکند یعنی شاید دیگر اصلاً نیاز نباشد. شاید باید آجر به آجر پیش رفت تا راه بر ما نمایان شود.

آرزو می کنم همه ما انسانها قبل از آنکه جان به جان آفرین تسلیم کنیم کودک شدن دوباره را تجربه کنیم. می دانم آرزوی محالیست ولی آرزو هم برای همین محالات است!

۰ نظر ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۵۷
سامان عزیزی
يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۰۳ ب.ظ

جنس انتخاب هایمان


گاهی برخی از انتخاب های زندگیمان از جنسی متفاوتند.

وقتی من میدانم که به دنبال یک خرمالوی خوبم، ولی هرچه میگردم فقط چیزی مشابه آن به اسم گوجه فرنگی پیدا میکنم،

سپس با ارزیابی گوجه ها ، همه آنهایی را که شباهت کمتری با خرمالویی که من به دنبالش هستم دارند کنار میگذارم تا به گوجه ای برسم که بیشتر از سایر گوجه ها شبیه خرمالوی من است.

گاهی این نوع انتخاب اجتناب ناپذیر است ولی اگر برای این انتخابم،دلایل دیگری غیر از اجتناب ناپذیری وجود داشته باشد،چگونه به آن خواهم نگریست؟

به این فکر میکنم که چه تعداد از انتخاب های زندگی ما از جنس این انتخاب بوده است؟

سهم خود آگاهی ما در انتخاب هایمان چقدر بوده است؟

بنایی که الان صاحب آنیم،آجرهایش از کجا آمده است؟

شاید بخش زیادی از  رضایت ما از زندگی به جنس انتخاب هایمان مرتبط باشد.

پی نوشت: نزدیک به چند ماهی است که برای یکی از بخش های سازمانمان از راه های مختلف به دنبال جذب نیروی کار هستیم.متاسفانه انتخابی که انجام دادم از نوع اجتناب ناپذیر است!

هرچند گوجه و خرمالو شباهت هایی با هم دارند ولی گوجه ،گوجه است و خرمالو ،خرمالو!


۰ نظر ۲۴ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۰۳
سامان عزیزی