زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

۹۶ مطلب با موضوع «اجتماعیات» ثبت شده است

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۷ ب.ظ

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

به نظرم بهتر است قبل از مطالعه این خلاصه، به سوالات زیر کمی فکر کنیم:

-وقتی که می شنویم که دولت با کسری بودجه مواجه شده است،احتمالاً میتوانیم درک کنیم که حساب دخل و خرج دولت با هم همخوانی ندارد، اما آیا تا به حال به این فکر کرده ایم که تبعات این کسری برای مکانیزم های اقتصادی، جامعه و در مرحله بعد خود ما چیست؟

-آیا نرخ ارز برایمان صرفاً یک عدد است یا میتوانیم از آن به عنوان شاخصی از سیاستگذاری های دولت در سطح کلان استفاده کنیم؟

-آیا اقتصاد سیاسی برایمان فقط یک ترکیب واژه ایست یا میتوانیم نمود بیرونی این مفهوم را در جامعه مشاهده و تحلیل کنیم؟

-آیا این اقتصاد است که از سیاست تاثیر میپذیرد یا گاهی (شاید هم بیشتر مواقع!) تعدادی از سیاستگذاری ها تاثیر مستقیمی از اقتصاد و وضعیت اقتصادی میپذیرد؟

-آیا وقتی قصد سرمایه گذاری داریم یا میخواهیم پولهایمان را در بانک بگذاریم یا وقتی برای دریافت وامی اقدام میکنیم و ... ، میدانیم که نرخ تورم را چگونه در محاسباتمان لحاظ کنیم؟

-مفهوم عدالت اجتماعی و بازتوزیع ثروت که شعار همیشگی دولتمردان ماست، تا چه حد در سیاستگذاری های اقتصادی مملکت در نظر گرفته شده یا میشود؟

-آیا آنقدر از مکانیزم های تحقق این عدالت اجتماعی آگاهی داریم که اگر روزی لازم شد که در حمایت یا نقد سیاست دولتمردان،کاری انجام دهیم،بدانیم که در کدام مسیر گام برداریم؟ (مثلاً اینکه آیا یارانه دادن راهی اصولی برای بازتوزیع است؟)

-آیا آنقدر با مفاهیم کلان اقتصادی آشنایی کرده ایم که اگر خواستیم در سطح خرد برای خود و اطرافیانمان تصمیمی اتخاذ کنیم،بتوانیم نقش سیاستها و شاخص های کلان را در تصمیم گیری خود لحاظ کنیم؟

-آیا اینکه نزد دولتمردان ما واردات همیشه مذموم و صادرات همواره مورد تشویق بوده است،توجیه اقتصادی دارد؟ آیا این دیدگاه حامی منافع ملی ماست یا نیاز به بازنگری جدی دارد؟

فکر میکنم در کتاب آقای سرزعیم بتوانیم پاسخ هایی ساده و قابل فهم و منطقی برای این سوالات و سوالات دیگری از این جنس پیدا کنیم. در این کتاب مفاهیم به صورت قابل فهم برای عموم مطرح شده اند و به نظر من آگاهی از این مفاهیم برای عموم مردم ما (از جمله من) ضروری است. (شاید کمی از شور ما کم کرده و به شعور اقتصادی و سیاسی مان بیفزاید، تا در تعیین سرنوشت خود و ملتمان با آگاهی بیشتری مشارکت داشته باشیم و قربانی برخی از شعار های فریبنده نشویم) و شاید این مفاهیم به ما کمک کنند که روند های اقتصادی(و نه صرفاً رویدادهای اقتصادی) را بهتر تشخیص دهیم.

احتمال میدهم برای برخی از دوستان، این مطالب بسیار ابتدایی و ساده باشند ولی شاید برای بیشتر ما کمی ناشناخته باشند یا اینکه صرفاً اسامی ای باشند که در گفتگوهایمان استفاده میکنیم ولی آگاهی کمی از آنها داریم.

 

مطالب مرتبط:

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

۰ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۳۷
سامان عزیزی
يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۳۴ ب.ظ

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

معرفی و توضیحاتی در مورد کتاب –اقتصاد برای همه . نوشته دکتر علی سرزعیم. نشر ترمه-

شاید یکی از دغدغه های هر ایرانی ای (خارج از اقتصاددانان و تصمیم گیران حوزه های اقتصادی کشور) این باشد که چگونه میتوان از آموزه های علم اقتصاد استفاده کرد تا ایران از وضعیت کنونی اش خارج شود و به جمع کشور های توسعه یافته ملحق شود.

از طرفی همگی ما به این باور داریم (ان شاالله !) که رشد اقتصادی،رفاه و رونق اقتصادی، فقط یکی از شاخص های توسعه یافتگی است ولی از طرف دیگر به نظر میرسد که از شروط لازم آن باشد.

بنده (نویسنده این سطور و نه نویسنده این کتاب!) نه اقتصاددان هستم و نه حتی دانش متوسطی در این زمینه دارم .

چند ماه پیش به توصیه یکی از اساتید عزیزم(مصطفی ملکیان) با کتابی آشنا شدم و پس از مطالعه آن به این نتیجه رسیدم که برخی از مفاهیم اقتصادی هستند که درک آنها  میتوانست دستاوردهای مهمی برای من و کشورم داشته باشد. (منظور از "من" در این جمله تک تک مردم ایرانند. "من" به عنوان عضوی از پیکره ی جامعه)

از مهمترین این دستاوردها ،شاید کمک به تصمیم گیری های بهتر و مناسبتر، هم در زندگی فردی و هم در زندگی اقتصادی-اجتماعی کشورم باشد.

قصد دارم به برخی از مفاهیم مطرح شده در این کتاب اشاره کنم، به این امید که خواننده این مطلب، اگر آگاهی از این مفاهیم را مهم ارزیابی کرد به مطالعه این کتاب بپردازد.

این خلاصه،یک خلاصه استاندارد نیست.به این معنی که بر اساس اصول خلاصه نویسی از یک کتاب جهت گزارش آن ،تدوین نشده است.در واقع شما با خواندن این مطلب فقط از عینک بنده به این کتاب نگریسته اید و اگر میخواهید با عینک خودتان به این کتاب بنگرید،بهتر است خودتان آنرا مطالعه نمایید! .فکر میکنم از خواندن این کتاب پشیمان نخواهید شد.

 

مطالب مرتبط:

معرفی کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت اول

خلاصه کتاب اقتصاد برای همه-قسمت دوم

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۳۴
سامان عزیزی
يكشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۱۳ ب.ظ

کارآفرین

کارآفرین،واژه ای تا چندسال قبل اسمی ازش برده نمیشد ،غالب مردم جامعه حس خاصی بهش نداشتن،بعضی ها هم مثل من فکر میکردن یه چیزیه مثل همون –صدآفرین- که تو مدرسه به شاگردهای خوب میدادن!

برام جالبه ،برای من که اگر کسی رو برازنده این اسم میدیدم براش خیلی احترام قائل بودم و هستم، این روزا هر وقت این واژه رو میشنوم یک غم غریبی توی دلم میشینه.

همه جا پرشده از این واژه،بوق و کرنای رسانه ها،شب و روز،محافل کسب و کار،کلاسها،سمینارها،فضای وب،توی سازمانها،جمع مدیران،حتی در خفای کارمندان!، جمع دوستان و خانواده ها، گاهی انگار فکر میکنیم اگر بر سر یک واژه جنجال و نمایش راه بیندازیم باعث تحقق اون واژه! شدیم. غافل از اینکه جایی که این واژه باید بیشتر از همه جا به گوش برسه در ذهن و قلب  و اراده ماست.

غالب کارآفرینان تا زمانی که شومن ها! سراغشون نرفته بودن هیچ وقت به این واژه ها فکر نکرده بودن یا اصلا براشون مهم نبوده.

به دور  از این نمایش واژه ها، روح کارآفرینی تمام ذهن و روحشون رو تسخیر کرده بود. اونها به جای توصیف و ادعا،ژست های توخالی و جامه های پوشالی،لباس از تن برکندند و دل به دریا زدند، خیس شدند سرتا پا،اسیر شب و تاریکی شدند،طعمه طوفان و کوسه ها،اما در این میانه بی امان شنا کردند  و شنا کردند،نه برای رسیدن به خشکی، که آنان مقصدشان خشکی نبود بلکه ذاتشان و ذهن و روحشان شناگری بود و به دریا زدن.

من برخلاف بعضی از دوستان نگران(ببخشید دلواپس!) این نیستم که اگر همه کارآفرین شویم چه پیش خواهد آمد – زیرا میدانم به دریا زدن کار همه کس نیست- بلکه نگران اینم که آنقدر حدیث و توصیف پوچ و بی معنا از دریا بگوییم که دریادلان واقعی را از دریا زده کنیم و باعث شویم دریا را برای ما واعظان دریا بگذارند و خود به دنبال سوئیتی اجاره ای در یک کشتی لوکس بر روی اقیانوس همسایه بروند!

۱ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۳
سامان عزیزی
شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۰۹ ب.ظ

روز مادر، روز زن، یادآوری چه چیزی؟

اگر اصول و قواعد مکتب روانکاوی و سرآمد این مکتب(زیگموند فروید) را بپذیریم ،احتمالاً باید قبول کنیم که ده سال اول زندگی و بخصوص پنج سال اول آن تاثیر بسزایی بر زندگی روحی و روانی ما خواهد گذاشت.

این موضوع که دوران کودکی نقش موثری بر شکل گیری شخصیت آینده ما و ارزش های ذهنی ما دارد تا حدودی مورد قبول مکاتب و بزرگان دیگری نیز در روانشناسی شخصیت است.

شاید بتوان با درصد خطای بسیار کمی گفت که دوران کودکی و نقش موثر آن در شکل دهی به شخصیت انسان انکار ناپذیر است و چالش اهل علم (روانشناسی) بیشتر بر سر میزان این تاثیر است که موضوع بحث ما نیست.

جدای از اینکه این نقش و تاثیر دوران کودکی در شکل گیری شخصیت انسان و به تبع آن شکل گیری جامعه انسانی دارد،تا چه حد باشد، موضوعی که من میخواهم به اختصار به آن بپردازم نقش والدین و بخصوص مادر در این دوران اولیه زندگی است.

نوع برخورد مادر با نوزاد، طریق محبت و مهر ورزی او، نوع توجه او به نوزاد و کودک،طریقه برآورده کردن نیازهای کودک،نحوه آموزش هنجارها و ارزش ها به کودک، نوع نگاه و نگرش (خودآگاه یا ناخودآگاه) والدین به تربیت کودک،

سبک زندگی و رفتار  والدین با همدیگر، محیط خانواده و سبک و سیاق جاری در آن ،و موارد دیگری از این دست ، تنها قسمتهایی از عوامل دخیل در شکل گیری زندگی و شخصیت کودک در دوران اولیه زندگی هستند ولی به نظر میرسد که از جمله مهمترین عوامل و نیروهای تاثیر گذار بر شکل گیری شخصیت کودک در این دوران هستند.

با این نوع نگاه به این موضوع،میتوان گفت که نقش مادران در شکل گیری جامعه ،اگر تاثیرگذارترین نقش نباشد قطعاً از تاثیرگذارترین نقش هاست.

این دوران برای کودکان و نوزادان که شاید در آسیب پذیرترین دوران زندگیشان به سر میبرند،دورانی است که تاثیرات آن ممکن است در تمام طول زندگی فرد، روی تمام انتخاب هایش،تصمیماتش،سبک زندگیش،رفتارش و احساساتش، پابرجا باقی بماند.

شاید همانگونه که میتوان گفت که شخصیت فرزندان تا حدی فرزند مادران است،بتوان گفت که قسمتی از ساخت و ساختار جامعه هم که متشکل از به هم پیوستن همین فرزندان است،فرزند مادران است.

پس احتمالاً بتوان گفت که با دیدن برخی از هنجارها و ناهنجاریهای جامعه و سبک رفتاری حاکم بر آن،به وضعیت و سبک زندگی و رفتاری مادران آن جامعه پی برد.

طبیعی است که این استدلال به هیچ عنوان نمیتواند مطلق باشد،چه اینکه اگر به گونه ای دیگر بنگریم،خود مادران هم به نوعی محصول همین جامعه اند. شاید بهتر باشد  بگوییم که  تمام عوامل دخیل در این مجموعه،همچون حلقه های زنجیری به هم پیوسته هستند که با هم یک "سیستم" را میسازند.

ولی چه بپذیریم و چه نپذیریم،چه درست بدانیم چه نادرست،چه منطقی و چه غیر منطقی بدانیم، مادران و زنان در قسمت عمده ای از تاریخ بشریت،عهده دار این نقش مهم بوده اند و در جامعه ای هم که ما در آن زندگی میکنیم،همچنان عهده دار این نقش هستند.

پس برای داشتن جامعه ای به مراتب بالغ تر از امروز، نیازمند مادرانی به مراتب بالغ تر و آگاه تر از امروزیم.

به عبارتی برای ساختن جامعه ای بهتر از امروز، باید به نقش مادران توجهی بسیار بیشتر داشته باشیم، باید برای آگاه تر ساختن مادران و زنان فکر کنیم، باید برای خارج کردن مادران از نقش صرفاً سنتی مادر به عنوان سرویس دهنده خدمات! و منبع بی چشمداشت برای فرزندان و همسر، تلاش کنیم.

در شرایط حاضر،به نظر میرسد که این وظیفه بیشتر از همه بر عهده فرزندان و مردان جامعه است که به نوعی محصول مادران جامعه اند و از بسیاری جهات وامدار آنان.

امروز روز مادر است،روز زن، روزی که قرارداد کرده ایم تا بیشتر به این نقش خانوادگی و اجتماعی فکر کنیم. شاید بهتر باشد به جای صرفاً هدیه دادن ها و تبریک گفتن های کلیشه ای همیشگی، برای رشد و ارتقا و تعالی این نقش کمی فکر کنیم و قدم کوچکی برداریم...

۰ نظر ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۰۹
سامان عزیزی
سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۰۷ ب.ظ

تولید مثل!

تصمیم به بچه دار شدن چگونه تصمیمی است؟

اینکه ما طبق چه اصول،اهداف،ارزش ها،نیازها،غرایز یا هر دلیل عقلی و غیر عقلی دیگری تصمیم بگیریم که یک انسان دیگر به این کره خاکی اضافه کنیم یا نه؟ چرا و چگونه تصمیم میگیریم که به این سوال جواب آری بدهیم؟چرا و چگونه تصمیم میگیریم که جواب نه بدهیم؟

به نظر میرسد که طبیعت ابزار این عمل طبیعی را در طبیعت ما کار گذاشته است. به عبارت دیگر اگر فقط به روند طبیعی و تکاملی انسان به عنوان یکی از حیوانات زمین بنگریم ،ما انسانها نیز باید همچون سایر حیوانات،بر اساس طبیعت و غریزه مان رفتار کرده و در جهت بقا و تکامل نسل،اقدام به تولید مثل نماییم.

برایم بسیار پیش آمده که از کسانی که بچه دار شده اند پرسیده باشم که دلیل بچه دار شدنتان چه بوده است؟ (البته بجز انهایی که میگویند به اتفاقی،صاحب فرزند ناخواسته ای شده اند!-و آه که چقدر این اتفاق برای من مایه درد و رنج عمیقی است که جوابی بجز لال شدن برایش نداشته ام-)

غالباً جوابهایی از این دست گرفته ام: که تا بوده همین بوده،همانطور که والدین ما ما رو بدنیا آوردند ما هم باید صاحب فرزندانی میشدیم، یا اینکه : بچه شیرینی زندگی است و بچه دار شدن کلاً خوب است! ، یا : ما که تشکیل خانواده دادیم و ازدواج کردیم و برای گرمی بخشیدن به زندگی مشترکمان داشتن بچه لازم است ، و تعدادی از همین قبیل جواب ها که شما نیز با نگاهی به اطافتان به سرعت برایتان قابل تشخیص خواهند بود.

به نظر میرسد بیشتر این جوابها از جنس همان جواب طبیعی اولیه باشد که لباس به ظاهر رنگین تری به تنش کرده ایم .

جوابهایی از جنس بودن.

بودن و هست شدنی که انسان تا قبل از هست شدن آنرا نمیشناخت!

به قول مولانای عزیز :ما نبودیم و تقاضامان نبود // لطف تو ناگفته ی ما میشنود

یا به قول اونامونو( که دغدغه بیشتر زندگیش روی جاودانگی و در و رنج ناشی از نرسیدن به آن گذشت) :ما انسانها با تمام وجود خواهان جاودان شدنمان هستیم و برای تسکین این میلمان هر کاری انجام میدهیم (هر چند که او در نهایت به این اعتقاد رسید که این جاودانگی و هست شدن در وجود فرد دیگر،پاسخ اصیلی به این نیاز بشر نیست). شاید یکی دیگر از دلایل تولید مثل ما میلمان به بقای نسل(یا همان جاودانگی عاریتی) باشد.ولی از نظر من همین هم از جنس بقاست و به همان دلیل طبیعی مان خواهد رسید.

بسیاری از دلایل ما در جواب آری گفتن به این سوال،اگر کمی دقیقتر و موشکافانه تر بررسی کنیم،به احتمال زیاد به این دلیل طبیعی مان باز خواهد گشت.

اما در این میان اگر بخواهیم انسان گونه تر فکر کنیم با چالش بسیار بزرگی مواجه خواهیم بود.

آیا ما زندگی را به عنوان یک فرصت مینگریم یا به عنوان یک جبر مهیج؟

به عبارتی آیا ما حق حیاتمان را به عنوان فرصتی لذتبخش،تجربه ای با ارزش،راهی با معنا یا لطفی ویژه می انگاریم یا اینکه زندگی میکنیم چون والدینمان خواستند ما زندگی کنیم و دنیا را آنقدر با معنی و بارزش نمیدانیم که این درد و رنج حیات را به فرد دیگری تحمیل کنیم؟!

میتوان براحتی تصمیم گرفت و میتوان از جنبه و پتانسیل انسانی هم بهره برد و کمی درباره اش فکر کرد.

کسی که راه فکر کردن را برگزیند ،حداقل کاری که کرده این است که از وجه تمایزش با حیوانات هم وطنمان در این کره خاکی،استفاده کرده است.

۰ نظر ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۰۷
سامان عزیزی
چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۵۳ ق.ظ

شور چاشنی شعور یا شعور چاشنی شور

وقتی نگاهی به اطراف و اطرافیان خود می اندازم میبینم که هر گاه خودم یا دیگران بر سر منافعمان با کسی گفتگو میکنیم و این گفتگو با چاشنی شدید احساسات ما همراه بوده است،غالباً به عدم پذیرش توسط طرف مقابلمان انجامیده است، حتی اگر حق با ما بوده باشد.

معمولاً چاشنی احساسات شدید در یک گفتگو زمانی تاثیرگذار است که به صورت مستقیم و واضح با منافع ما مرتبط نباشد.شاید شما هم موارد زیادی ازاین دست گفتگوها سراغ داشته باشید.

دکتر شریعتی را در نظر بگیرید که با آن قدرت بیان کم نظیرش اگر قرار بود بر سر منافع شخصیش صحبت کند ،شاید هیچ گاه در ذهن ما ماندگار نمیشد .او بر سر دفاع از ارزش های انسانیی که مورد قبول خودش بود داد سخن سر داد.این سخنان با چنان احساس و قدرتی بیان شدند که هنوز هم با گذشت آن دوران و شرایط، باز هم میتواند خون را در رگهای شنونده اش به غلیان وا دارد.

برای گفتگو بر سر منافع شاید لازم باشد آرام سخن بگوییم تا فقط سخنانمان شنیده شود.

به نظر میرسد در این دوران، ما شرایط را به گونه دیگری رقم زده ایم، بر سر منافع مادی و کوتاه مدتمان ،منافعی که لحظه مان را پاسخگو باشد، یاد گرفته ایم با شدیدترین احساسات لجام گسیخته مان فریاد بزنیم و از حق لحظه ایمان دفاع کنیم ولی بر سر منافع و ارزش های انسانیمان،منافع جمعیمان که در نهایت به احقاق حق فردیمان منجر خواهد شد، یاد گرفته ایم در خفا،آرام و بیصدا سخن بگوییم تا مبادا...

ملت ما ملت پر شوری است و شاید هیچگاه نتوان این شور را از این ملت جدا کرد ولی باید و میتوان شعور بیشتری با آن همراه نمود.

به نظر نمیرسد که انسان تنها حیوانی باشد که احساس دارد، با نگاهی به جنگل هم میتوانیم احساسات شدیدی را که غریزه بر حیوانات شاید کم شعور تر از ما تحمیل میکند ببینیم.شاید یکی از وجوه تمایز ما با جنگلیان توانایی به تعویق انداختن احساسات شدیدمان باشد یعنی همراه کردن شعورمان با شورمان.


۰ نظر ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۵۳
سامان عزیزی