زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات
سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۰۶ ب.ظ

رفتار ما و تاثیر آن روی سطح اعتماد اجتماعی

چند وقت پیش همراه همسرم داشتم توی اتوبان چمران رانندگی میکردم. قسمتهایی از اتوبان ترافیک روانی داشت و هر از گاهی ترافیک سنگین میشد.

داشتم با سرعت 80کیلومتر (خواستم بگم با سرعت مجاز می راندم!) رانندگی میکردم که از دور متوجه شدم که ترافیک سنگین شده و سرعتم رو پائین آوردم و پشت سر یکی از ماشین ها توقف کردم. همین که وایسادم از آینه عقب دیدم که یک ماشین با سرعت زیادی داره نزدیک میشه و در همین حین همه قوانین سرعت و شتاب در فیزیک دبیرستان برایم مرور شد! و هرجور حساب کردم دیدم که حتماً می خوره به ما. 

هیچی دیگه، اومد و محکم خورد به ما!. بعد از چند ثانیه پیاده شدم و دیدم سرنشین های اون ماشین هم پیاده شدن و خودشون هم به شدت ترسیدن. بعد از اینکه مطمئن شدم کسی صدمه ندیده، بهشون گفتم که بریم کنار وایسیم که ترافیک رو سنگین تر نکنیم.

سرنشینان اون ماشین که سه تا جوان هجده نوزده ساله بودن قبول کردن و رفتیم کنار اتوبان وایسادیم. ساعت حدود یازده شب بود و من سپر عقب ماشینم رو که چک کردم، بجز ترکی که برداشته بود متوجه چیزی نشدم. راننده اون ماشین گفت که هر طور شما میگین عمل کنیم.اگه میخواین بگین افسر بیاد یا اینکه خودمون بر سر خسارت توافق کنیم. گفتم خسارت زیاد نیست و اگه شما موافقین به افسر زنگ نزنیم که ممکنه زیاد معطل بشیم. میخواست مدارک ماشینشو به من امانت بده که بعداً قرار بزاریم و ماشینو ببریم تعمیرگاه، که من گفتم لازم نیست، همون شماره تماستو بدی کافیه.

شماره ها رد و بدل شد و من فردای اون روز برای هماهنگی تماس گرفتم و ایشون گفتن که ماشین خودمو آوردم تعمیرگاه و تا یک ساعت دیگه خودم تماس میگیرم. چند ساعتی گذشت و هنوز خبری ازشون نشده بود. دوباره تماس گرفتم و همون جواب قبلی رو گرفتم. راه افتادم سمت خونه و سر راه ماشین رو بردم که چندتا تعمیرکار میزان خسارت رو برآورد کنن. برخلاف تصور من که فکر میکردم فقط سپر خسارت دیده و احتمالاً با حدود دویست هزار تومن درست میشه، اونها همگی خسارتی حدود یک میلیون برآورد کردن چون هر دو شاسی ماشین ضربه خورده بود و من متوجه اون نشده بودم.

بعد از اینکه رسیدم خونه مجدداً تماس گرفتم و ماجرا رو بهشون گفتم و پیشنهاد کردم از بیمه ماشینشون استفاده کنن. قرار شد روز بعد دوباره با هم هماهنگ کنیم. خلاصه سرتونو درد نیارم ، هنوز هم داریم هماهنگ میکنیم!

بعد از چند روز هماهنگی و چند بار تماس، تازه متوجه شدم که ایشون کلاً قصد ملاقات و پرداخت خسارت ندارن و من هم که هیچ آدرس یا نشونه ای ازشون نداشتم، تصمیم گرفتم کار تعمیرات ماشین رو انجام بدم و الی آخر.

 

احتمالاً اتفاقات این چنینی در فضای جامعه برای همه ما پیش اومده باشن و به احتمال زیاد دوباره هم پیش خواهند آمد. این اتفاقات تا حدی اجتناب ناپذیرند اما مسئله مهمی که این وسط وجود داره، نوع رفتار ما با دیگران و تاثیر این رفتارها در ساختن مدل ذهنی جامعه ست.

همه ما میدونیم که قسمت اعظم سرمایه اجتماعی در هر جامعه ای مستقیماً به سطح اعتماد در اون جامعه بر میگرده، بنابراین همه ما در قبال ساختن این اعتماد مسئولیم و همه رفتارهای ما در ساختن اون موثرند.

راستش رو بخواین، توی این ماجرا، نه خراب شدن و عقب افتادن کاری که اون شب داشتم و نه خسارتی که به ماشین نو و آب بندی نشده م وارد شد ناراحتم نکردن، حتی بدقولی های اون راننده هم خیلی ناراحتم نکرد چون ممکن بود معذوریتی داشته باشه و من ندونم، ولی مسئله ای که خیلی ناراحتم میکنه اینه که رفتار ها و بی مسئولیتی های اون راننده باعث میشه که اگر دفعه بعدی اتفاق اینچنینی ای برام بیفته، کمتر میتونم به طرف مقابلم اعتماد کنم. همین برخورد ناشی از بی اعتمادی من، باعث خواهد شد که نفر بعدی مقابل هم رفتاری ناشی از بی اعتمادی با نفر بعدی داشته باشه و در نهایت همگی ما در شکل گرفتن این چرخه افزایشی بی اعتمادی نقش داریم.

وقتی بی اعتمادی بر جامعه ای حاکم بشه، هزینه های پیدا و پنهان زیادی (ممکنه حتی تصورش رو نتونید بکنین که چقدر هزینه های سرسام آوری است) به همه اعضای اون جامعه تحمیل خواهد شد. کوچکترینش کند شدن فوق العاده زیادِ مراودات و تبادلات در تجارت و اقتصاد خواهد بود.

اگر عمر و فرصتی باقی بود، در آینده در مورد هزینه های بی اعتمادی در سطح جامعه بیشتر خواهم نوشت.

 

پی نوشت: سعی خودم رو میکنم تا این اتفاق و برخی اتفاقات مشابه رو نادیده بگیرم و باز هم به نفر بعدی اعتماد کنم، شاید کار کوچک و کم ارزشی باشد و اطرافیانم از اون به ساده لوحی تعبیر کنن، ولی به این امید این کار رو میکنم که حداقل باعث شکستن یکی از حلقه های بیشمار بی اعتمادی در جامعه م بشم. (البته کمی هوشمندانه تر!)

مطلب مرتبط:

بی اعتمادی،مالیاتی پنهان و سنگین برای جامعه

 
۹۶/۰۳/۱۶
سامان عزیزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی