خاطره نویسی در نوجوانی، گنجی برای بزرگسالی
اواسط چهارده سالگی ام بود که تصمیم جدی! گرفتم یک دفترچه خاطرات داشته باشم. تا قبل از آن گاهی در حد یکی دو صفحه در دفترهای تمرین دروس مختلفی که در دوره راهنمایی داشتم مختصری خاطره می نوشتم. دلیلش را یادم نمی آید که چرا این تصمیم جدی در را در آن سال گرفتم اما دفتر زیبایی خریدم و شروع به نوشتن کردم.
مثل همه ی تصمیمات جدی ای که می گیریم، اوایل کار تاریخ نوشته ها به هم نزدیک بود و کم کم نوشتن ها تبدیل به گاهی نوشتن شدند و بعدها هم کم و کمتر شدند.
در کل این دفترچه شامل نوشته ها و خاطراتم از اواسط چهارده سالگی تا سال اول ورود به دانشگاه می شود.
این دفترچه را لابلای کتاب های کتابخانه ی پدرم که در انبار بسته بندی کرده بودیم گذاشتم و فراموشش کرده بودم.
از دوره دانشگاه به بعد هم یکی دو دفتر دیگر داشته ام که تا چند سال پیش گهگاه چیزهایی در آنها می نوشتم اما الان که مرور می کنم می بینم که بجز یکی دو مقطع کوتاه، واقعاً بعد از آن دفترچه ی اول، هیچ وقت منظم و پیوسته ننوشته ام(پیوسته در حد همان دفترچه!). یکی دو سالی روزانه نویسی کرده ام که درست تَرَش می شود شبانه نویسی. یعنی هر شب می نشستم و روزم را تحلیل می کردم اما این نوع نوشتن با هدف دیگری بود که کمی با نمونه هایی که گفتم تفاوت دارد.
به هر حال.
چند هفته پیش خواهرم آن دفترچه ی اول را لابلای کتابهای انبار خانه ی پدری پیدا کرده بود و بعد از چند دور مطالعه و مرور دقیق نوشته ها:) ، باخبرم کرد که پیدایش کرده.
خلاصه سرتان را درد نیاورم، این چند هفته بارها به آن دفترچه که بیست و یک سال از نوشتنش می گذرد سر زده ام.
حسی که به آن دارم حس عجیب و غریبی است. نمی دانم تجربه اش را داشته اید یا نه، وقتی با فاصله ی زمانی خیلی زیادی(به نسبتِ عمر ما انسانها) نوشته ای را که مدتها فراموشش کرده بودید دوباره بخوانید. در کنار عجیب و غریب بودنش حس بسیار خوبی است به نظرم.
فکر کردم ای کاش در همان سالها خیلی بیشتر و منظم تر می نوشتم اما به هر حال همین هم مثل گنج با ارزشی است برایم.
چرا گنج؟!
احتمالاً خودتان هم می دانید که نوشتن شفابخش است و فایده های زیادی برایش ذکر می شوند. نوعی برون ریزی ذهنی است، گاهی باعث شفاف تر شدن افکار می شود و الی آخر.
اما فکر می کنم در کنار همه خاصیت های نوشتن در دوره نوجوانی، خاصیت دیگری که می تواند بسیار با ارزش باشد- بخصوص برای کسانی که روی شناخت بهتر خودشان کار می کنند- برای دوران بزرگسالی است.
اینکه بدانی برخی از رفتارها و الگوهای رفتاری ات در آن دوره چگونه بوده اند، چه احساساتی را تجربه می کردی، چگونه تحلیل می کردی، شور و شوقت سمت چه چیز هایی بوده و خیلی چیزهای دیگر، مطمئناً در شناخت بهترِ چیزی که امروز هستی می تواند بسیار کمک کننده باشد.
کاش یه سالن پر از نوجوان در اختیارم می گذاشتند تا قانع و ترغیبشان می کردم که حداقل دو سه سال از نوجوانی شان را برای خودشان ثبت کنند :)
حتی اگر مثل من تنبل و سهل انگار هم باشند باز هم صندوقچه ی کوچکی برایشان باقی خواهد ماند.
سامان جان اول از همه خوشحالم که با خوندن اون مطالب انقدر حالت خوب شده و البته حسادت کردم بابت اینکه الان همچین نوشته هایی رو ندارم ؛-)
واقعا نگاه به گذشته و دیدن اینکه چه شخصیتی داشتیم، چه فکری میکردیم و امروز کجاییم هم حسِ متفاوتی رو القا می کنه (نمیدونم اسمش چی میشه، فکر میکنم از جنس خوشحالی یا ناراحتی نیست)، هم انرژی ایی میده برای عمیق تر فکر کردن به آینده.
پست دوست داشتنی ایی بود. مرسی