ضخامت کورتکس ایرانیان یا استیصال در تحلیل عوامل عدم توسعه یافتگی
دکتر محسن رنانی در بخشی از سخنرانی رونمایی از کتاب روایت مسعود صحبتهایی در مورد نقش کورتکس مغز در توسعهیافتگی اروپائیان بیان کردند.
ایشان تلویحاً مخاطب را به این نکته ارجاع دادند که یکی از عوامل توسعه نیافتن ایران ضخامت کمتر کورتکس مغز ایرانیان است.
در توضیح این ضخامت کمتر هم عواملی مثل فرهنگ چند همسری و ازدواجهای فامیلی و غیره را برشمردند.
واقعیت این است که من طی سالهای گذشته از دکتر رنانی چیزهای زیادی آموختهام هرچند که هیچگاه این رغبت را در خودم ندیدم که تمام آثارشان را مطالعه کنم.
در مجموع انتظار اینکه یک روشنفکر همیشه و در همه زمینهها حرف درست و معتبری بزند انتظار کودکانه و دور از واقعیتی است. نه تنها در مورد روشنفکران بلکه در مورد هر فرد دیگری هم، انتظار کامل بودن نشانه نابالغ بودن ماست. روشنفکر قرار است در زمینه تخصصیاش حرف درست و معتبر برای مخاطبش بزند. همین.
میدانم بدیهیات را بازگو کردم ولی نگرانم که این بدیهیات را فراموش کنیم.
اما بعد.
دو روز است که تا جایی که توانستهام همه تحقیقات معتبر و علمیای که در مورد ضخامت کورتکس مغزی در جمعیتهای مختلف انجام شده است را مرور کنم.
برخی از خردهگزارههای ایشان که در این سخنرانی بیان کردند را میشود قبول کرد که منطبق یا نزدیک به نتایج این تحقیقات است اما من که نتوانستم هیچ تحقیقی پیدا کنم که ادعای کلی ایشان را تائید کند.
توضیح واضحات است که تفاوت در ضخامت کورتکس باعث تفاوت در تواناییهای شناختی و روانی میشود. تواناییهایی مثل تصمیم گیری، استدلال منطقی، تحلیل عقلانی و غیره.
تحقیقاتی در مورد تفاوت ضخامت کورتکس میان جمعیتهای مختلف انجام شده که بسیار محدود هستند و قابل اتکا نیستند. هرچند همین تحقیقات هم تفاوت معناداری را در تفاوت ضخامت کورتکس در بین مثلاً جمعیت انگلستان با جمعیت عراق نشان نمیدهد.
تفاوت ضخامت کورتکس در تحقیقات میان جمعیتی امری پذیرفته شده برای دانشمندان است. مثلاً اگر در بین جمعیت انگلستان یا بین جمعیت عراقیها دست به تحقیق بزنید مطمئناً به تفاوتهای معناداری در ضخامت کورتکس میرسید اما این مسئله خیلی ربطی به انگلیسی بودن یا عراقی بودن ندارد.
حالا از این مسئله میگذرم و بررسی بیشتر را برای علاقهمندانش میگذارم.
اما فکر میکنم چنین تحلیلهایی از توسعهنیافتگی حداقل از دو عامل سرچشمه میگیرد که مختص فقط جناب رنانی نیست و آفتی برای ذهن و تحلیل و مدل ذهنی بسیاری از روشنفکرانمان تبدیل شده است.
تا جایی که به عقل ناقص من رسیده که در این سالها توسعه ایران دغدغهام بوده و پای صحبت و نوشتههای اساتید مختلفی نشستهام، صورت مسئلهی توسعهنیافتگیِ اقتصادی ما یک صورت مسئلهی نسبتاً واضح و بدیهی در جهان است.
دقت بفرمائید که گفتم توسعه اقتصادی و نه همه وجوه توسعه. قطعا وجوه توسعه را نمیتوان به صورت مطلق تفکیک کرد اما حتماً میتوان اولویتهایی برای حرکت در مسیر توسعه قائل شد.
در واقع منظورم این است که برای توسعه اقتصادی یک کشور، موانعی وجود دارد که باید برداشته شوند و کارهایی باید انجام شوند که یک کشور در مسیر توسعه اقتصادی قرار بگیرد. این موانع و این راهکارها و راهبردها، چیزی نیستند که پنهان باشند و در دنیا تجربه نشده باشند. تقریباً همه اقتصاددانان و ان شالله روشنفکران ما هم از آن آگاهند و میدانند که باید چه کنیم و چه نکنیم.
بنابراین تا حد زیادی صورت مسئله امروز ما ایرانیان این نیست که نمیدانیم چطور میشود توسعه پیدا کرد بلکه صورت مسئله این است که چرا انجامش نمیدهیم یا چرا نمیتوانیم انجامش دهیم؟
مختصات نقطهای که ما امروز در آن ایستادهایم، مختصات بی سابقهای در جهان نیست. مسئله نداستن نیست مسئله اراده و خواستن است برای عملی کردنش.
امیدوارم به ساده سازی و ساده انگاری متهمم نکنید! داریم در مورد وضعیتی صحبت میکنیم که یک فرد تشنه است و می داند باید آب بخورد و نه در مورد فردی که میخواهد بداند چطور آب مصرف کند که روی هملکرد نورون های مغزیاش سه درصد اثر مثبت بگذارد.
از این هم بگذریم!
آن دو آفتی که گفتم به نظرم اینها هستند:
1-استیصال
استیصال از اینکه سالهاست راهحل ها را میدانند ولی سالهاست اسیر بیعملی و آشفته بازار تصمیمگیران و تصمیمسازانمان هستیم و هی درجا میزنیم و گاهاً پس رفت هم می کنیم. بنابراین روشنفکران عزیزمان! خسته از این استیصال، مشغول هم زدنِ مختصات نقطه وضع موجودمان میشوند و گاهی حرفهای عجیب و غریبی از آنان میشنویم.
به نظرم خیلی جا دارد که بیشتر این بحث باز شود ولی احساس میکنم همین سرنخ کافی است برای الان.
2-عطش حرف تازه زدن برای شنیده شدن
همانطور که گفتم بسیاری از مسائل حوزه توسعه اقتصادی امروز ایران روشن و واضحند برای قشر الیت و تصمیم گیران. روشنفکرانمان مجبورند! اینجا وآنجا هی حرف بزنند و تحلیل ارائه کنند. حرف و تحلیل و راهکار تکراریای که بارها گفته شده هم خریدار ندارد این است که برخی از آنها تصمیم میگیرند حرف و تحلیل تازه از خود در کنند! نتیجه را هم که همه می دانیم.
مثلاً این صحبت دکتر رنانی در مورد نقش ضخامت کورتکس، مثل این است که در دستورالعمل پختن املت، شروع به فلسفهبافی و تاکید روی اضافه کردن کمی فلفل سیاه به املت کنیم. غافل از اینکه برای پختن املت اول باید در مورد تخممرغ و گوجه و روغن صحبت کنیم. فلفل سیاه هم اگر نزدیم نزدیم! حتی به اندازه اضافه کردن نمک هم مهم نیست.
پی نوشت: لطفاً آشفتگی و پراکندگی این نوشته را بر من ببخشید. با حالی عصبی و کثیف! نوشتمش و دگمه ارسال را زدم ;)