زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

زندگی در کلمات

گاه نوشته ها

بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خود نبودن» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۴ ق.ظ

خود استیو جابز پنداری! (خود نبودن)

* طرف یک وب سایت آبکیِ فروش موبایل و متعلقات هوا کرده(یا داده به این برنامه های وبسایت هوا کن! براش هوا کردن) و بنا بر هزاران اتفاق مختلف که به زور دو یا سه تاش رو میدونه، یه کم فروش کرده حالا استایلِ استیو جابز برداشته برای ملت. با ادا و اطوارش، ژست گرفتنش، نگاه کردنش، حرف زدنش، لباس پوشیدنش، تقلید حالات و حرکاتش از جابز و ده ها مورد دیگه اش، داره زور میزنه که بگه منم استیو جابزِ جدید.

هر جا میشینه طوری صحبت میکنه که انگار دعوتش کردن دانشگاه استنفورد و باید به اندازه اون سخنرانیِ انگیزشیِ جابز، اثر بگذاره روی همه.

 

* طرف دوتا ایده ی کلیشه ایِ دوزاری از یکجا شنیده یا خونده، حالا طوری ژست میگیره و حرف میزنه و تظاهر میکنه که انگار موتور ایده ی همه زمینه هاست. کله ی جنبان و مکث ها و تاکید های کلماتش رو طوری تنظیم میکنه که شبیه روشن شدن و جرقه زدن های مکررِ "لامپ توی مغز" به نظر بیاد.

 

* عامدانه خودشو کمی خنگ و گیج نشون میده و بعضی رفتارهاش رو توی جمع غیرعادی جلوه میده که همه فکر کنن: نه بابا اینم در زمره نوابغ گیجی مثل انشتین قرار میگیره. گاهی چنان بریده بریده و تلگرافی حرف میزنه که همه فکر کنن این در دنیای دیگه ای سیر میکنه و این دنیا انقدر پیچیده و عجیبه که نمیتونه کلمات درست و کافی برای بیان منظورش پیدا کنه.

 

* رفته کلاس کد نویسی و فقط یاد گرفته که: اگه اولی صفر بود و بعد دیدی دومی هم صفره، اونوقت سومی رو یک در نظر بگیر! از کلاس که میاد بیرون یه حسی داره که انگار "سر تیموتی جان برنرز-لی" رو پشت سر گذاشته.

 

* تازه یاد گرفته دوتا فرمول توی اکسل بنویسه و چهارتا جدول و نمودار خروجی بگیره، یه جوری در مورد مهارت های متحول کننده اش صحبت میکنه که پنداری ابر متخصصِ تحلیلِ داده هاست.

 

* یه کتاب از نسیم طالب خونده، حالا با چنان قطعیتی کسب و کار ها و بازارها و سیستم های طبیعی و غیر طبیعی رو تحلیل میکنه و حکم صادر میکنه که نگو و نپرس. همیشه حالات و سکناتش هم جوریه که انگار کچل و چاقه و همه ی روزنامه های معتبر جهان پشت درن و منتظر مصاحبه با ایشون.

 

* با پولای باباش یه ساندویچی باز کرده و سوزوندن یه سمتِ فلافل رو به عنوان مزیت رقابتیش در نظر گرفته و نتیجه ی همه ی کافه گردیهاشو میخواد یکجا روی مشتریان فلافل خورش پیاده کنه، اونوقت چنان توهمِ خود مک دونالد پنداری برش داشته که خدا رو بنده نیست.

 

* یه شعر در حد اتل متل توتوله سروده، اونوقت از فردا یه عینک با شیشه های بزرگ میزنه و موها و تیپش رو طوری تنظیم میکنه که همه یاد شاملو بیفتن.

 

* یه کتاب تالیف یا ترجمه کرده، اونوقت چنان خودشو "در فکر فرو رونده" نشون میده که پنداری الانه که ترشحات! و تشعشعاتِ ذهنیش دنیای فکر و اندیشه رو متحول کنه.

 

* از جیب دیگران یه چند تومن به فقیری کمک کرده، اونوقت چنان ژست خیّر مابانه و اخلاقی ای گرفته که منجی عالم بشریت هم نمیگیره.

 

* یه کتاب در مورد کودک-والد-بالغ خونده، از فرداش چنان ژستِ روانکاوانه ای به خودش میگیره و همه رو از موضع روانکاو برجسته قرن تحلیل و ارزیابی میکنه که به هیچکس مجالی برای تحلیلِ خودِ مشکل دارِ پنهان در پشتِ روانکاو برجسته رو نمیده.

 

* یه استخون شکسته رو با گند زدن به همه اعضا و جوارح اطراف استخون، گذاشته سرجاش(که این پیرمرد پیرزن های شکسته بند هم از عهده اش بر میومدن)، از فرداش با روپوش سفیدش چنان ژستِ سفت و سختی میگیره که مریضاشو فقط با ژستش شفا میده!

 

*طرف هر رو از بر تشخیص نمیده، و به اتفاقی(اغلب اتفاقی عجیب!) گذاشتنش پشت یه میز و صندلی، اونوقت توهمِ خود مدیرِ برجسته پنداری میزنه و تصمیمات و عملکردهای افتضاحش رو طوری تفسیر میکنه که منتظره مخاطبش یادداشت برداره و بره زندگی نامه شو بنویسه و بعداً برای رونمایی از کتاب دعوتش کنه سالن همایش های برج میلاد!

 

پی نوشت یک: لطفاً مواردی که اشاره شد(و ده ها موردی که اشاره نشد) را به خودتان نگیرید. این موارد رو در خودم یا دیگران دیده ام و از نزدیک شاهدشون بودم و ربطی به شما نداره.

پی نوشت دو: اصلاً منظورم این نیست که خودمونو دست کم بگیریم یا کار خودمون رو با ارزش تلقی نکنیم. فقط میخوام بگم بابا جان یواش تر، کمی آدم باشیم. کمی بیشتر، خودمان باشیم(+). اگر نباشیم ضربه ی مهلک اول را خودمان میخوریم.برای کارها و دستاوردهای کوچکمان اسم ها و تفسیرهای پر طمطراق(عینِ ط دسته دار) برنگزینیم.

پی نوشت سه: یه چند وقتی بود پست های موعظه وار براتون نذاشته بودم، میدونستم دلتون تنگ شدهwink

۲ نظر ۱۵ مهر ۹۹ ، ۰۰:۲۴
سامان عزیزی